«شیطان بزرگ» نامیدن امریکای جنایتکار از سوی حضرت امام خمینی (ره) با مسماترین نامگذاری برای امریکا در طول تاریخ حیات نکبت بار این کشور است. با ترور سردار فاتح دلها، حضرت حاج قاسم سلیمانی، کلکسیون شرارت، خباثت، رذالت و شقاوت و در عین حال حماقت شیطان بزرگ کامل شد. تمام مواضع و اقدامات امریکا در باره سپاه، ملت و نظام سیاسی ایران، بر خلاف موازین و قوانین بینالمللی است و بهتآورتر آنکه در عرف بینالملل سابقه ندارد که رئیس یک کشور (خاصه اینکه خود را حافظ صلح و آزادی و پرچمدار مبارزه با تروریسم نامیده باشد) رسماً و علناً فرمان ترور یک فرمانده بلندپایه نظامی را صادر کرده باشد. پروفسور آبراهامیان استاد دانشگاه نیویورک میگوید ترور سردار سلیمانی بهعنوان نقطه عطف در تاریخ روابط بینالملل تلقی میگردد، مردم ایران (مانند بسیاری از ملتها در جهان) تا پیش از این ترور، به دلیل مداخله امریکا و انجام کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، امریکا را بهعنوان کودتاچی و مداخلهگر میشناختند، اما با این ترور ایرانیان امریکا را از این پس دولت تروریست میدانند.
به اذعان کارشناسان بینالمللی، این ترور حقایق زیادی را در باره امریکا برملا ساخت و ضعف، ترس، ناتوانی، استیصال، سردرگمی و حماقت هیئت حاکمه امریکا را برملا میسازد. به قول مایکل مور کارگردان و منتقد مشهور امریکایی همین حضور سلطه جویانه امریکا در خاورمیانه (غرب آسیا) به اندازه کافی غلط و توجیه ناپذیر و اسباب تکثیر تخم نفرت و کینه در بین مردم منطقه شده است و حالا اقدام تجاوزکارانه و احمقانه ترامپ، سرافکندگی و حقارت ملت امریکا را در سطح جهان به نمایش میگذارد، اقدام ترامپ به این معناست که باید ایرانیها از امریکا عذرخواهی کنند که «جناب ترامپ ببخشید که شما هزاران کیلومتر دورتر از کشورتان در منطقه غرب آسیا دهها پایگاه زده اید و ما کشورمان را در بین پایگاههای شما در این منطقه بنا کرده ایم.»
پذیرفتنی نیست که سران یاغی امریکا بهویژه دونکیشوت (ترامپ) از موقعیت و جایگاه سردار سلیمانی بهعنوان اسطوره جاودانه و فاتح قلوب مردم ایران و کشورهای منطقه و عوارض و پیامدهای وحشتناک آن بر روابط بینالملل و نیروهای متجاوز امریکایی بی اطلاع بوده باشند. پس باید علت این حماقت راهبردی را از یکسو در نقش ویژه حاج قاسم در کنترل و نابودی داعش و تروریسم امریکایی و از سوی دیگر در عصبانیت زجرآور و استیصال آنان از این انتحار بزرگ جستوجو کرد.
بعد از آنکه حضرت امام پرچم مبارزه با اسلام سرمایه داری را برافراشته و امریکا را مبلغ اسلام سرمایه داری و مرفهین بی درد معرفی کرد، امریکاییها دست به کار شده و ضمن معرفی اسلام امریکایی بهعنوان «اسلام رحمانی»، «اسلام سلم و مدارا با ملتها و دولتها» و «اسلام ضد خشونت»، اسلام انقلابی (که امام راحل مبلغ و مروج آن بود) را بهعنوان اسلام بنیادگرا و ارتجاع طلب و خشونت گرا معرفی و موذیانه، رذیلانه و ناجوانمردانه تمام ظرفیت رسانهای و هنری خود را به استخدام درآورده و دهها فیلم، کارتون، بازی رایانهای برای معرفی اسلام انقلابی بهعنوان اسلام مروج خشونت به کار گرفته و از این فراتر به ایجاد گروهکهای تروریستی و خشونت طلب نظیر القاعده، طالبان، جیش العدل (جیش الظلم) و سرانجام داعش بهعنوان نماد اسلام انقلابی همت گماشته و به این ترتیب با پروپاگاندا جمهوری اسلامی را مروج اسلام خشونت طلب و حامی تروریست به افکار عمومی جهانی معرفی کردند. اما در نبرد با تروریسم تجهیز شده غربی، عبری، وهابی، حضرت امام خامنهای، فقط یکی از سرداران عاشق اسلام انقلابی را به میدان جنگ با تروریست اعزام کرد. در حالیکه شیطان بزرگ مدعی است برای نابودی محور مقاومت، تجزیه کشورهای منطقه از جمله ایران، ایجاد حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی و... ۷ تریلیون دلار هزینه کرده و قرار بوده بهعنوان قهرمان مبارزه با تروریسم هژمون از دست رفته خود را احیا کند، اینک این سردار سلیمانی است که علاوه بر اینکه خوابهای دونکیشوت را به نفع محور مقاومت و نظام جمهوری اسلامی تعبیر کرده، ایران «و در واقع خود سردار سلیمانی» بهعنوان قهرمان مبارزه با تروریسم معرفی شده و همین موضوع همه بازی و مهندسی نظام سلطه را خراب و سردمداران مغرور کاخ سفید را به شدت عصبانی ساخته و با برآورد غلط از حوادث آبان ماه به این جمع بندی رسیدهاند که با ترور حاج قاسم مشکل زیادی پیدا نخواهند کرد ولی آنچه که اینک فراروی خود میبینند با برآوردهای آنان اختلاف ۱۸۰ درجهای دارد. دونکیشوت خوب میدانست که سردار سلیمانی برای مردم ایران یک اسطوره پایان ناپذیر و جاودانه است، اما برآوردها سبب به اشتباه افتادن او شد. وقایع پس از شهادت سردار نشان داد که انتحار دونکیشوت در ترور حاج قاسم برای شیطان بزرگ فاقد کمترین آورده و ارزش نظامی بوده و متقابلاً برای ایران و محور مقاومت بیشترین آورده تاکتیکی و راهبردی را به همراه داشته است و دنیا با شگفتی تمام نظاره میکند که سردار سلیمانی بهعنوان قهرمان مبارزه با تروریسم امریکایی اینک به «محور وحدت جهان اسلام»، «عزت اسلامی»، «انقلابی گری»، «پیوند قلوب مسلمانان» و «رویش میلیونی جوانانی که خود را در قالب الگوی سردار سلیمانی دیده و طالب خون او هستند» مطرح شده است و شیطان بزرگ مثل تمامی صحنههای دو دهه گذشته بازنده اصلی بوده است.
به یمن خطای راهبردی شیطان بزرگ حاج قاسم سلیمانی از نظر آثار و برکات، به شهیدبهشتی چله دوم انقلاب تبدیل شده است. اگر شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی به فرمایش امام راحل «یک ملت بود برای ملت ما»، در چله دوم انقلاب هم فاتح دلها، برای ملتهای منطقه و محور مقاومت یک ملت محسوب میشود که معادلات نظام سلطه را به هم میزند. حقیقت این است که شهادت سردار سلیمانی سرآغاز تحولات بسیار بزرگ در منطقه و جهان است و ایران اسلامی بر آن است تا صحنه را فارغ از فضای احساسی و برای بلند مدت مدیریت کند. شاید بسیاری از طرفداران غرب مایل باشند برای مدیریت افکار عمومی و فریب مردم در عرصه انتخابات از آب گل آلود به نفع خود ماهی گرفته و با دوقطبی «جنگ/مذاکره» مردم را از تفکر و گفتمان انقلابی ترسانده و زمینهی مرعوب سازی و تأمین خواسته امریکا در باره مذاکره را فراهم آورند، اما مردم بصیر و انقلابی ایران مطلقاً فریب پروپاگاندا و دوقطبیهای کاذب را نخواهند خورد و به خوبی واقفند که اولاً اگر امریکاییها عزمی برای مذاکره داشتند مطلقاً به این اقدام ددمنشانه و سبعانه دست نمیزدند و ثانیاً عملکرد جبهه انقلاب نشان داده که هرگز به دنبال جنگ نبوده و ضمن پرهیز از رفتارهای احساسی، قویاً و با منطق انقلابی بر احقاق حقوق مردم و خون سردار شهید پای میفشارد. وقتی که پس از شهادت سردار فاتح دلها در صفحه ولایت، فقط جمله کوتاه: «بسمالله الرحمن الرحیم» نوشته میشود، به این معناست که ناقوس نابودی امریکا و رژیم صهیونیستی به صدا در آمده است و این ایران است که زمان، مکان، روش و نحوه تلافی را تعیین میکند و از هم اکنون تا اطلاع ثانوی امریکاییها باید کابوس ببینند و هر لحظه انتظار پاسخگویی را داشته باشند.