سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: صحت به عنوان یکی از نویسندگان و کارگردان فیلم قصهایتر و تازه از آدمی در آستانه مرگ به نام جهان خلق کرده است. میل و اشتیاق و سابقه صحت در ژانر کمدی باعث شده این فیلم جنبه دیگری از مرگ را به مخاطب نشان بدهد، اما هیچ تلخی و سیاهی در آن احساس نمیشود بلکه مرگ با موقعیتهای کمیک منطبق شده و صحت در عمیقترین سکانسها که بحث مرگ پیش میآید، تلاش میکند طنزِ صحنه به قوت خود باقی بماند، به طور مثال زمانی که حمید و ناهید وارد فیلم میشوند و حمید ماشین را برای سرخوشی رها میکند تنها کسی که برای نگه داشتن ماشین خودش را جلوی آن میاندازد جهان است. فیلمساز قبل از صحنه سوم که جهان از مرگ با دوستانش حرف میزند انگار این مرگ آگاهی را به طور سربسته به مخاطب گوشزد میکند. از سوی دیگر جهان به دلیل بافت شخصیتی انسانی عمیق و درونگراست که نتوانسته با معنای مرگ و نبودن به شکلی دقیق کنار بیاید و حضور دوستانش هم برای او دردی را دوا نمیکند، جهان آنقدر تنها و غصهدار است که با یک خر میتواند همذاتپنداری کند و این خر است که به تنهایی او میآید و حتی آن حیوان شاهد ناکامی او در خودکشی است. صحت با کمدی موقعیت توانسته با استفاده از بیماری و مرگِ جهان، قصههای دیگری را هم روایت کند که در نگاه اول این قصههای کوچک شباهت به خردهپیرنگ دارند، اما به طور مثال دعوای احسان با فرخ یا ازدواج حمید در میانسالی با ناهید که ۱۸ سال از او کوچکتر است بازنشانی از جریانِ زندگی است، نسیم و احسان به هر دلیلی نتوانستهاند با هم زندگی کنند و از هم جدا شدهاند و فرخ با نسیم ازدواج کرده است یا حمید برای فرار از بحران میانسالی و بازگشت به نیروی جوانی با دختری که با او ۱۸ سال فاصله سنی دارد ازدواج کرده و همین طور شکلگیری رابطه نیلوفر و رضا و آسا و شایان باعث ادامه چرخه زندگی شده است، اما این جمله از جهان در یک دیالوگ (دو ماه دیگر همه چیز وجود دارد غیر ازمن)، درک و شناخت فیلمساز از مرگ و تلفیق و صیقل دادن آن با طنز و استفاده از موسیقی که به واقعگرایی تنه میزند، سوژه را با سرخوشی پیوند زده است. در سکانس خر سواری ناهید این شخصیت در نهایت سادگی ذهنی به جهان میگوید شاید تا دو ماه دیگر من مُردم و شما زنده ماندید، این دیالوگ از مهمترین بخشهای فیلم است. در سکانس اول آن پیرمرد هم درباره عمر آدمیزاد جملهای میگوید و در انتهای فیلم میمیرد. اینکه پیرمرد بیآنکه درباره مریضی و سرطان چیزی بگوید میمیرد، همان حکمتِ جهان و بیآگاهی از زمان مرگ محسوب میشود که فیلمساز دنبالش بوده است.
فیلم «جهان با من برقص» در موازاتِ قصه جدی که به مقوله مرگ دارد با لحن و روایت به قاعده و استاندارد با استفاده از لحظاتِ کمدی یا به عبارت بهتر طنازانه پرداختِ قابل توجهی به تنهایی و مرگ دارد و در دیالوگهایی که رد و بدل میشود میتوانیم ساختار بنیادینِ آدمها و نحوه زندگی و رویکرد آنها را بشناسیم که هر کدام چه دیدگاهی به زندگی دارند بیآنکه از فیلمساز بخواهیم از طریق شخصیتپردازی کلاسیک آدمهای فیلم را به ما معرفی کند. آدمهای فیلم به نوعی برای وداع با دوستشان جمع شدهاند و مسائلی از این دست که رضا با تمامی سرخوشیهای کودکانهاش و با اینکه از جهان کوچکتر به نظر میرسد و در چه شاخهای طبابت میکند برای مخاطب اهمیتی ندارد. مهمترین بخش فیلم همان نگرش پذیرش مرگ از جانب جهان است و اتفاقاتی که در کنار این محوریتِ موضوعی رخ میدهد.
حالا میشود از زاویهای دیگر به فیلم نگاه کرد. جهان در آستانه مرگ است و دوستان او برای دیدنش به خانهاش رفتهاند، اما هیچ کدام از آنها پس از شنیدن خبر احتمالی مرگ جهان به طور عمیق تحت تاثیر قرار نمیگیرند؛ هر کدام از آنها مشغلهای دارند، با ورود فرخ ماجرای نسیم و احسان شکل میگیرد و علاقه جوانانه حمید و ناهید از سوی دیگر؛ این همان تنهایی و فردیت است که جهان گرفتار آن شده و ترجیح میدهد با یک گاو همکلام شود، او را شبیه خودش میداند و این وجه تأسفبار انسانیت است که در صورت نیاز و رهایی از تنهایی کسی درکی از موقعیت طرف مقابلش ندارد. وجه تفاوت جهان با دیگران صرفاً آگاهی از زمان مرگ است و چه خوب ما چیزی از بیماری جهان نمیدانیم و حتی علائم بیماری در او دیده نمیشود. وجود آن مینیبوس که گاهی بین نماها دیده میشود میتواند دوسویه باشد، معنی زمان یا حملکننده مسافران آخرت باشد. نریشن جهان در سکانس آخر بسیار منطبق با حال و هوای صحنه است. نریشن برای دو ماهِ بعد است، اما صحنه به ما زمان حال را نشان میدهد و اگر فیزیک سکانس پایانی را به یاد بیاوریم زمانی که دوربین به آسمان کشیده میشود و با آدمها فاصله میگیرد فیلمساز قصد دارد بگوید همه آدمها در هر شرایطی دچار تنهاییاند و این چرخه با مرگ به اتمام میرسد.
در نگاه اول باور کردنی نیست که این فیلم را سروش صحت ساخته باشد، به هر جهت او سابقه کارگردانی در تلویزیون دارد، اما این فیلم به لحاظِ ساختاری فاصله زیادی با مدیوم تلویزیون دارد و صحت توانسته با میزانسن به اصطلاح شسته رُفته اولین اثر سینماییاش را بسازد. قابهای استاندارد سینمایی، زوایای درست، حرکتهای به موقع و عمق میدانهای منطبق با شرایط جغرافیایی از نکات مهم این فیلم محسوب میشود که در بعضی سکانسها احساس میشود صحت قصد داشته نمای کارت پستالی خلق کند، اما تبحر صحت و فیلمبردارش باعث شده اتهام از او برداشته شود. وسواس در فیزیک پلانها و همچنین تسلط در بازیگیری و پرداخت واقعگرایانه به مضمون از ویژگیهای این فیلم محسوب میشوند، اما سکانسهای میانی فیلم مثل آواز خواندنها که فیلم را به سمت فانتزی سوق میدهد، اگر حذف میشد سروشکل اثر میتوانست احساس مخاطب را در یک جهت مشخص جلو ببرد، اما روحیه سرخوشانه صحت و اشتیاقِ او به موقعیتهای فانتزی باعث شده مخاطب در بعضی از این سکانسهای میانی تمرکز اصلی را برای مدتی از دست بدهد، این احتمال وجود دارد که صحت قصد داشته برای موضوع جدی فیلمش از فاصلهگذاری استفاده کند که مخاطب بتواند برای لحظاتی از حال و هوای مرگ جدا شود.
زمانی که فیلمنامه کامل و منسجم نوشته شده باشد و کارگردان انتخاب درستی از بازیگر برای فیلمش داشته باشد، قطعاً بازیگر به بهترین شکلِ ممکن ایفای نقش میکند. بازیهای بینقص و استاندارد بازیگران را هم به ویژگیهای مثبت این فیلم اضافه کنید. «جهان با من برقص» خوشبختانه از ابتذال دور مانده است و با توجه به محتوا و لحنی که دارد میتواند باعث خنداندن و البته تفکر مخاطب شود.