سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: شهدای تفحص بسیار مظلومند. مردم معمولاً نیروهایی که در خط مقدم مشغول نبرد هستند را میبینند و کمتر اطلاع دارند پس از پایان یک عملیات، دوباره تعدادی نیرو وارد عمل میشوند تا مبادا پیکر دوستان و همرزمانشان در دست دشمن بماند و خانوادههایشان به پیکر شهیدشان نرسند. نیروهای تفحص بسیار با عشقند. بسیاری از آنها پس از پایان دفاع مقدس همچنان در مناطق عملیاتی ماندند تا پیکر شهدا را پیدا کنند و بهترین خبر ممکن را به خانوادههایشان بدهند.
در هر تیپ و لشکر تعدادی از نیروها داوطلب عضویت در بخش تفحص بودند. پس از پایان جنگ حضور این نیروها شکل جدیتری به خود گرفت و نیروهای تفحص میدانستند که یافتن نشانهای از یک شهید برای خانوادهاش چه معنایی دارد. پایان چشمانتظاری بسیاری از خانوادهها مدیون حضور و فعالیت بیوقفه این نیروها در مناطق عملیاتی دفاع مقدس است.
شهید محمود غلامی یکی از شهدای تفحص است که در دفاع مقدس حضور فعالی داشت. شهید غلامی در جریان عملیات والفجر مقدماتی داوطلبانه به گروه تخریب پیوست و در عملیاتهای بزرگ و مهمی مثل والفجر ۸ و کربلای ۵ به مأموریتش ادامه داد و در همین دوران از ناحیه کتف و دست مجروح و جانباز شد.
شهید غلامی با پایان دفاع مقدس نتوانست دل بیقرارش را آرام کند و با همان بدن مجروح پا در مناطق جنگی گذاشت تا کار نیمهتمامش را تمام کند. ارادت خاص و ویژهای به خانواده شهدا داشت. همیشه به خانواده شهدا سر میزد و عاشق خدمت به آنها بود. شهید غلامی در تاریخ ۲/۱۰/۷۴ در جریان عملیات تفحص به شهادت رسید. اولین عملیاتی که محمود رفت در فکه و آخرین منطقه عملیاتی که تفحص کرد هم فکه بود.
شهید سعید شاهدی یکی دیگر از شهدای مظلوم و کمتر شناختهشده تفحص است. شهید شاهدی در سال ۱۳۶۱ عضو پایگاه بسیج شهید مطهری شد و همزمان نیمکت تحصیل را رها کرد و دانشآموز مدرسه عشق گشت. او تا سال ۱۳۶۷ در تسلیحات لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) و سپس در گردان حمزه سیدالشهدا به نبرد با دشمن مشغول بود. شاهدی در اکثر عملیاتها حضور داشت و پنج بار مجروح شد. در جریان عملیات کربلای ۵ و مرصاد از ناحیه بازو و شکم و پا جراحات شدیدی برداشت و پس از اتمام جنگ جهاد اکبر را آغاز کرد.
سعید شاهدی در دستنوشتههایش برای دوستان شهیدش چنین نوشته بود: «سلام بر توای شلمچه،ای مشهد شهیدان. شلمچه ما به دیار تو آمدیم. همان جایی که ملائک خاکش را تا عرش بردهاند و معصومین برآن نظر دارند. تو سرزمین عشق و ایمانی...، اما شلمچه! ما این بار محزونتر از گذشته آمدهایم. غمگین و دلخسته در سالگرد پیر میفروش آمدهایم. آمدهایم تا یاد بچههایی را که مردانه بر روی خاکریزهایت جنگیدند و گمنام شهد شیرین شهادت را نوشیدند زنده نگه داریم.»
از زمان جنگ به مادرش میگفت مامان دعا کن شهید شوم. من از خانواده شهدا خجالت میکشم. برای تشییع شهدا ارزش بالایی قائل بود. در مراسم تشیع شهید رضا بصیریان، که بعد از چند سال پیکرش بازگشت، شرکت کرده بود. تمام کارهای تشییع را خودش انجام داد. مداحی میکرد و با نوحه میگفت: «هرکسی میمیرد، باید مردم از او راضی باشند؛ اما از شهدا باید پرسید که از ما راضیاند یا نه؟» وقتی شهید را در قبر گذاشتند، بلند میگفت: «۱۱۰ مرتبه یا علی بگو» و خودش هم شروع به سینه زدن میکرد.
شهید شاهدی سرانجام در روز دوم دی ۱۳۷۴، در ارتفاعات ۱۱۲ فکه بر اثر انفجار مین جام شهادت را نوشید و به آرزوی قلبیاش رسید. یکی از دوستان شهید درباره روز شهادت میگوید: «اطراف کانال پر از میدان مین و علفهای هرز بلند بود. در راه برای سعید و محمودوند تفألی به دیوان حافظ زدم. پس از خواندن شعر با شوخی به آن دو گفتم: شما دو تا شهید میشوید. خندیدند. به انتهای کانال رسیدیم. آنها را نسبت به منطقه توجیه کردم و برگشتم. دقایقی نگذشته بود که صدای انفجار مهیبی من را به آنجا کشاند. هر دو پرتاب شده بودند. ترکش به سینه و بالاتنه سعید اصابت کرده بود و گلویش سوراخ شده بود. چشمانش به یک سو خیره شده و با لبهای روزهدار در افق دوردست مهمان شاهدان نور گشته بود.» بر اثر انفجار مین هر دو به شهادت میرسند.