احمد محمدتبريزي
سردار عبدالله خسروي مهرماه امسال در سوريه بال گشود و به آسمان پرواز كرد. رزمندهاي بزرگ از نسل شهداي دفاع مقدس؛ به زلالي و شفافي همانهايي كه در شلمچه، خرمشهر، هويزه، جزيره مجنون و فاو شهيد ميشدند. سالها در كنار همين شهدا الفباي ايثار، مقاومت و شجاعت آموخته بود و حالا پس از گذشته 30 سال آمده بود درس پس بدهد. دل بيقرارش دلتنگ روزهاي جنگ و همسنگريهايش بود. جواناني كه مقابل دشمن متجاوز تا آخرين قطره خون ايستادگي ميكردند و جان شيرينشان را در راه دين و وطن ميدادند.
هنوز گرد و غبار جنگ بر شانههاي نحيفش نشسته و لحظهاي دوستان شهيدش را فراموش نكرده است. دست روزگار رنگ سپيدي بر محاسن و موهايش پاشيده و او كه جوانياش در جبهه و منطقه عملياتي گذشت باز در ميانسالي به فكر جهاد و مقاومت است. به گفته دوستانش عشق او به اهلبيت و نظام ناگسستني بود و هر بار كه از آن دوران دفاع مقدس و همرزمانش صحبت ميكرد، نمي بر گوشه چشمانش مينشست. روزگار جنگ چنان دلش را جلا داده بود كه پس از گذشت سالها، دنيا نتوانست غباري بر صفحه دلش بنشاند.
صبر و استقامت بزرگترين درسي است كه دوستان شهيد از آن ياد ميكنند و اذعان دارند اين فرمانده خستگيناپذير همواره رزمندگان را به صبر دعوت ميكرد. شهيد خسروي بزرگمردي از ديار اراك با كولهباري از تجربههاي نظامي، همچنان باصفا و بامحبت مانده بود. سردار داود قياسيراد درباره اين شهيد بزرگوار ميگويد:«ايشان يكي از رزمندگان بزرگ استان مركزي در دوران دفاع مقدس بود كه در مناطق غرب و شمالغرب خدمات ارزندهاي ارائه داده بود. پس از جنگ و فعاليتهاي انقلابي و نظامياش به جمع مدافعان حرم ميپيوندد و به خاطر تجربيات اطلاعاتي خوبي كه از زمان جنگ كسب كرده بود،هدايت و راهنمايي نيروها را برعهده ميگيرد. ميتوان گفت شهيد خسروي پاسداري بود كه نظم نيروهاي ارتشي را داشت و يك ارتشي كه اخلاص و احسان و فتوتش به انقلاب را نشان داد. يك بار براي شركت در مراسمي در استان مركزي بوديم كه آنجا تقاضاي پيوستن به جمع رزمندگان مدافع حرم را كرد. در وصيتنامهاش نوشته بود من دوست دارم ايستاده شهيد شوم. اتفاقاً ايستاده مورد اصابت گلوله داعشيها قرار گرفت و به فيض شهادت نائل شد.»
يكي از همرزمان شهيد در سوريه شرح دلاوريهاي شهيد خسروي را اينگونه تشريح ميكند:« مرد ايران مركزي ابوحسام در عمليات آزادسازي شهر تدمر بسيار خوش درخشيد. در آخر اين عمليات كه حدود سه ساعت طول كشيد بدون اينكه حتي به يك نفر از نيروهاي تحت امرش آسيبي وارد شود حدود 57 داعشي جلوي چشمان ما تكه تكه شدند و بقيه به داخل شهر متواري و اين نيروها با نيروهاي فرودگاه الحاق و محاصره شهر كامل شد و شهر تدمر اينچنين با رشادت اين مرد بزرگ آزاد شد. ابوحسام مرد صحنهها و لحظههاي سخت بود. مردي كه همه دوران جواني و ميانسالي خود را در جبهههاي جنگ تحميلي گذراند و سرانجام اين مرد لاغر اندام دست نيافتني اراكي نه با يك تير و چند مثقال باروت، بلكه با بمب چند كيلويي كنار جادهاي داعش، در سوريه جاده اثريا به سخنه در محرم سال 96 به ملكوت اعلي پيوست.»
شهيد خسروي يكي از نوابغ اطلاعات-عمليات لشكر ۱۷ عليبنابيطالب و ۷۱روحالله بود كه موفق به شناسايي نقاط بيشماري در عمق خاك دشمن ميشود. نصيري از همرزمان شهيد خسروي در دوران دفاع مقدس خاطرات زيادي از او دارد و ميگويد در طول 38 سال آشنايي دو بار بيشتر گريه ابوحسام را نديده است:« در طول ۳۸ سال كه در كنار شهيد حضور داشتم، دو بار بيشتر گريه شهيد خسروي را نديدم، يك بار در زمان رحلت امام خميني(ره) كه شهيد عاشقانه گريه ميكرد و يك مرتبه نيز مربوط به زماني است كه شهيد در سوگ فرزند ۱۰ سالهاش ميگريست.»
نصيري در پايان بيان ميكند:«اين جانباز دوران دفاع مقدس از مربيان نخبه اطلاعات-عمليات بود كه شهداي غواص زيادي را پرورش داد و در عملياتهاي مختلف از جمله بدر، خيبر، والفجر ۸، كربلاي ۴ و ۵ و عمليات مرصاد حضور داشت. شهيد خسروي از جانبازان دوران دفاع مقدس بود كه در عملياتهاي مختلف از جمله عمليات مرصاد مورد اصابت گلوله و تركش قرار گرفت، اما مجروحيت شديد نيز باعث نشد شهيد خسروي براي لحظهاي جبهه جنگ را ترك كند. عمليات مرصاد آخرين عملياتي بود كه در دوران دفاع مقدس شهيد خسروي نقش اساسي را در آن برعهده داشت و به شهيد صياد شيرازي پيشنهاد هليبرن رزمندگان به پشت جبهه منافقين را داد و آن پيروزي شكوهمند را در اين عمليات به ارمغان آورد كه ميتوان از ايشان به عنوان طلايهدار عمليات مرصاد ياد كرد.»