سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: به آفتاب نگاه کن، آفتاب توضیح نمیدهد که طلوع خواهد کرد. آفتاب فقط طلوع میکند. همین! به گیاه نگاه کن، هیچ گیاهی درباره رشد، عطر و گل دادنش توضیح نمیدهد، چون شعور موجود در آفتاب یا گیاه میداند هر توضیحی در این باره بیفایده است.
اپیدمی توضیح دادن شبانهروزی به همدیگر
فکر کنید شما کسی را استخدام کردهاید یا قرارداد بستهاید که دیوارهای محل کار یا خانهتان را رنگ کند، اما او به جای اینکه کار را انجام دهد هر روز به شما توضیح میدهد که رنگ کردن دیوارهای محل کار یا خانه یک ضرورت است. آخر سر شما یا او را خفه میکنید یا خودتان را، یا اینکه اگر بسیار خویشتندار باشید به او میگویید: «برادر من! اصلاً اگر رنگ کردن دیوار محل کار یا خانه یک ضرورت نبود که من شما را استخدام نمیکردم. اصلاً شما برای این، اینجا هستی که کار را انجام بدهی.» یا فرض کنید که شما به فلان مقام مسئول رأی دادهاید که به وکالت از شما مسئولیتی را انجام دهد و او هر روز در رسانهها سخنرانی میکند که من باید به فلان مسئله بپردازم و آن مسئله را حل کنم. مثلاً شما به او وکالت دادهاید که مسائل شهر را حلوفصل کند، حالا او هر روز سخنرانی میکند که مسائل شهر باید حل شود. ممکن است نمایندگان و مدیران دیگر هم عادتی شبیه به او داشته باشند. یعنی یکسری آدمها که فقط درباره مشکلات یا کارهایی که باید انجام شود به همدیگر توضیح میدهند و به این ترتیب روزشان را شب میکنند. ابعاد ویرانکنندهتر این پدیده را میتوانید در برگزاری افسارگسیخته جلسات و همایشها ببینید. آدمهایی که به صورت شبانهروزی در جلسات و نشست و همایشها حضور دارند و مشکلات را به همدیگر توضیح میدهند. مثلاً آقای الف به آقای ب توضیح میدهد که زمانی چالش جیم حل میشود که ما بتوانیم به یک فرهنگسازی درباره چالش جیم برسیم. آقای دال هم دقیقاً مشکل فرهنگسازی را مطرح میکند. آقایان و خانمهای دیگر هم که در آن جلسه، نشست یا همایش حضور دارند متفقالقول هستند که چالش جیم، با فرهنگسازی حل میشود. اعضا چای و شیرینی خود را در این نشست یا همایش میخورند و با همدیگر خوشوبش میکنند درحالیکه در خوشبینانهترین حالت فقط چالش را دستبهدست چرخاندهاند.
چرا توضیح دادن ایده طرفدار زیادی دارد؟
نه تنها اشتیاق به توضیح دادن به جای عمل کردن در میان عامه مردم که میان سیاستمداران و مقامات عالی یک شهر یا کشور هم میتواند طرفداران جدی داشته باشد. اما چرا اینگونه است؟ واقعیت آن است که عمل کردن به یک ایده بسیار سختتر و پیچیدهتر از طرح آن ایده است. فرض کنید ایده شما این است که به ماه بروید. طرح این ایده در دو سه ثانیه کاملاً امکانپذیر است، آن هم در قالب یک جمله کوتاه: من میخواهم به ماه بروم. اما حالا میخواهید به این ایده جامه عمل بپوشانید. انواع محدودیتها یکی پس از دیگری در برابر شما ظاهر میشوند از: محدودیت غلبه بر جاذبه و جدا شدن از اتمسفر زمین، دشواری طراحی موشک و سفینهای کارآ و امن، مشکلات مربوط به تشعشعات کیهانی و تأثیر آن بر جان سرنشینان، تربیت فضانوردان، طراحی لباس و تجهیزات مناسب برای فضانوردان، چالش سوخت، چالش غذا، چالش فرود، چالش برخاستن و دهها و صدها عامل ریز و درشت دیگری که برای هرکدام از این موارد به فناوریهای «های تِک» نیاز داریم، به خاطر همین است که توضیح دادن اغلب طرفداران زیادتری دارد، چون افراد بهخوبی میدانند که عمل کردن چقدر طاقتفرساست، چقدر ریسک و مخاطرات زیادی دارد، چقدر آنها را ممکن است از تربیونها و میکروفونها دورکند.
دام توضیح دادن و تعارض درونی
اگر میخواهی در زندگی چیزی را بسازی و قدمی به جلو برداری توضیح نده، برو و آن را اجرا کن. در انگلیسی جمله خوب و البته تهاجمی در این باره وجود دارد:
Do or Dead -یا انجام بده یا بمیر- شاید این جمله در لایه اول بسیار تهاجمی به نظر برسد، اما معطوف به همان حکمت توضیح ندادن است. وقتی چیزی را توضیح میدهی آرامآرام آن «چیز» را منحصر به «درباره آن چیز» میکنی. دور و برمان آدمهای زیادی را میبینیم که سالهاست میخواهند مثلاً زبان یا شنا یاد بگیرند، آدمهایی که سالهاست میخواهند ادامه تحصیل بدهند یا نقاشی یاد بگیرند. سالهاست میخواهند از کارشان استعفا بدهند و کاری را انجام دهند که دوست دارند و فکر میکنند برای آن ساخته شدهاند، اما میبینید سالها گذشته است و این افراد فقط ضرورت انجام این کارها را به خود و دیگران گوشزد میکنند، بنابراین بهتر است به جای اینکه برای خود تعارض درونی ایجاد کنیم -چرا من این کارها را انجام نمیدهم- یا پرونده این کارها را برای همیشه در ذهنمان ببندیم، یا اینکه واقعاً برویم و این کارها را انجام دهیم.
اگر قرار بود ابر درباره باریدن توضیح دهد...
گاهی به این فکر میکنم اگر موجوداتی که در طبیعت زندگی میکنند قرار بود مثل بسیاری از ما آدمها رفتار کنند چه بلایی سر ما میآمد؟ مثلاً ابر را میدیدی که کار و زندگیاش را که باریدن باشد رها کرده و درباره باریدن توضیح میدهد، هرچقدر هم که ما از آن پایین داد میزدیم از تشنگی هلاک شدیم لطفاً این همه توضیح دادن درباره باریدن را رها کن و به اصل قصه که همان باریدن است برس، صدایمان به ابر نمیرسید. ابرهایی که پر از رعد و برق و سر و صدا و توضیح بودند، اما نمیباریدند. یا مثلاً میرفتیم سر وقت درخت سیب و میدیدیم که این درخت سیب سالهاست که سیب نداده، وقتی کمی کنار این درخت سیب میماندیم علت ماجرا را متوجه میشدیم. علت چه بود؟ درخت سیب، سیب دادن را رها کرده و درباره ضرورت سیب دادن یا ضرورت فرهنگسازی درباره سیب دادن سخنرانی میکند. نکته شگفت ماجرا این بود که درخت سیب هرچقدر که بیشتر درباره سیب دادن توضیح میداد کمتر فرصت میکرد که سیب بسازد، چون ساختن سیب در درجه اول بستگی به سکوتی دارد که درخت سیب به آن نیاز دارد و تا زمانی که این سکوت برای درخت سیب فراهم نشود او سیب نخواهد داد. در دنیای آدمها هم کسانی محصول و ثمر میدهند که اهل تأمل و اندیشهاند، اهل غور و سکوت هستند، بنابراین حتی اگر ۱۰ سال هم به تریبونها و رسانهها و سخن گفتن و توضیح دادن دسترسی نداشته باشند احساس وحشت نمیکنند، اما چرا برخی مدام در حال توضیح دادن هستند:، چون از غور و تأمل، از سکوتِ عمل کردن وحشت دارند.
درباره رفتن سخن میگوید، اما نمیرود
پس زندگیات را صرف توضیح دادن نکن، آدمهای زیادی را دیدهام که آدمهای توضیح هستند مثل یکی از شخصیتهای نمایشنامه «در انتظار گودو» که مدام درباره خداحافظی و رفتن سخن میگوید و توضیح میدهد، اما هیچوقت نمیرود، پس اگر قرار است بروی برو و اگر قرار است بمانی بمان.