حادثه تروریستی و غمبار در حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) موجب شهادت ۱۳زائر حرم احمدبنموسی (ع) شد. چهارم آبان یک تروریست داعشی با سلاح جنگی به حرم شاهچراغ وارد شد و پس از به شهادت رساندن ۱۳ هموطن و زخمی کردن ۱۹ نفر و درگیرشدن با یک نیروی امنیتی حرم مطهر و با سررسیدن نیروهای یگان ویژه، مهاجم نیز مجروح و پس از بستری شدن در بیمارستان به درک واصل شد. همان ساعات اولیه حمله تروریستی شیراز، داعش مسئولیت این حمله را بر عهده گرفت. حادثهای که همه مردم را داغدار و ماتم زده کرد. امام خامنهای در مورد آن فرمودند: «داغ عزیزان و نیز هتک حرمت حرم اهل بیت (ع) جز با جستوجو از سررشته این فاجعهآفرینیها و اقدام قاطع و خردمندانه درباره آن، جبران نخواهد شد.» درادامه گفتوگوی ما با یحیی مرادی برادر شهید احسان مرادی از شهدای حادثه تروریستی شاهچراغ را که اهل استان همدان است، میخوانید.
رزمنده لشکر ۸۱ زرهی
یحیی مرادی برادر شهید احسان مرادی، اهل روستای دهپیاز استان همدان است. گفتوگویمان را با عرض سلام به ساحت امامحسین (ع) آغاز میکند و میگوید: «برادرم احسان متولد سال ۱۳۴۳ بود و ۳۰ سال در سازمان آب همدان به مردم خدمت کرد و خداوند مزد خدماتش را با شهادت داد. ایشان چهار دختر دارد که همه آنها ازدواج کرده و سر خانه و زندگیشان هستند. اخوی در سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۴ در لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه خدمت کرد.»
قصه لیلی و مجنون
این برادر شهید ضمن برشمردن شاخصههای اخلاقی برادرش میگوید: «ما دو خواهر و دو برادر هستیم. برادر ما حکم پدر را برایمان داشت. من برادر کوچک خانواده هستم. ایشان ویژگی خاص شخصیتی داشتند. خیلی بامرام، مردمدار و با همه خوب و مهربان بود. اهل نماز اول وقت بود. حالا که به این مقام رسیده با خود فکر میکنم و میگویم او لایق شهادت بود و این نوع مرگ حقش بود. معتقدم او و شهدای دیگر حادثه شاهچراغ آنقدر خوب بودند که امامحسین (ع) آنها را برای خودش برد.
یکی از شاخصترین ویژگی برادرم این بود که به همسرش محبتی خاص داشت و توجه زیادی به ایشان میکرد. همسر برادرم هشت سالی میشود که سکته مغزی کرده و نیاز به پرستاری داشت. ایشان در این مدت مانند یک فرزند از همسرش نگهداری کرد و همه کارهای ایشان را با احترام و عزت انجام داد. شما قصه لیلی و مجنون را شنیدهاید، اما من در زندگی برادرم و همسرش به چشم دیدهام. خادم همسرش بود. همه آنها قصه بود، اما ما با واقعیت این عشق سروکار داشتیم. آنها لیلی و مجنون زمان خودشان بودند. خالصانه در خدمت خانوادهاش بود. حیف بود در بستر بمیرد. ارادتش به اهلبیت (ع) زبانزد همه بود. عاشق امام حسین (ع) و امامرضا (ع) بود. برادرم خیلی دیر به کربلا رفت. پیش از این اگر کسی به کربلا میرفت و میآمد، به او میگفت اینجایی که شما از آن تعریف میکنید، بهشت است! چرا قسمت ما نمیشود که برویم. امسال قسمتش شد و رفت. عید نوروز لحظه تحویل سال در حرم اربابمان حسین (ع) بود و مطمئناً دعای حول حالنا برای او در جوار اربابمان حسین شهادت بود. کمی بعد برادرم به زیارت امام رضا (ع) مشرف شد و بعد هم زیارت شاهچراغ و شهادت... امام حسین (ع) در حرم شاهچراغ مهمانش را تحویل گرفت. ما گناهکار بودیم که ماندیم و امید داریم که گناهانمان بخشیده و شهادت نصیب ما هم شود.»
آرزوی شهادت
یحیی مرادی از روزهای حضور برادرش در جبهه و آرزوی شهادتش در راه دفاع از اسلام میگوید: «برادرم دو سال در جبهه حضور داشت. بسیار غیرتی و روی ناموس حساس بود. زمانی که سوریه جنگ شد و بیحرمتی داعشیها به زنان مسلمان سوری را میشنید، مینشست و با خودش کلنجار میرفت و به آنها بد و بیراه میگفت. به من میگفت، اگر غیرت دارند با مردانشان روبهرو شوند، چرا دختر و زنان را میبرند و بچهها را میکشند؟! خیلی ناراحت بود و میگفت خدایا چه کنیم دست ما به آنها نمیرسد. خیلی از این وضعیت و شرایط جنگ در سوریه ناراحت بود.
من و پسرم آرزو داشتیم به سوریه برویم. خیلی پیگیری کردیم، اما نشد که برویم. به پسرم گفتم تو کاری کن بتوانی بروی... از او خواستم همراه بچههای افغانستانی راهی شود. به یک خانم افغانستانی گفته بود شما مادر من باش و رضایتنامهای امضا کن که در آن اجازه بدهی من به جبهه مقاومت بروم و از حریم آلالله و حرم عمه سادات دفاع کنم. من و داداش میگفتیم باید یکی از خانواده ما راهی شود و از حریم اهلبیت (ع) دفاع کند. ما هم باید سهم خود را در دفاع از حریم اهل بیت (ع) بدهیم که قسمتمان نشد برویم.»
سفر شاهچراغ
«ما همیشه پیگیر اخبار بودیم. ساعت شش غروب بود که شبکه خبر زیرنویس خبر فوری رفت. در حرم شاهچراغ حمله تروریستی شده است، اما آمار دقیقی در دست نیست.
من تهران ساکن هستم، برادرم و خانوادهاش در همدان. کمی که گذشت نگران شدم. حدود ساعت هشت و نیم بود که یکی از دخترانش با من تماس گرفت. گریه میکرد، گفتم جان عمو چه شده؟! ذهنم رفت پیش مادرش که خدایی نکرده اتفاقی برایش افتاده باشد. برادرزادهام گفت عموجان به داد ما برس. گفتم دخترجان بگو ببینم چه شده؟ گفت بابا و مامان دیروز به شاهچراغ رفتند و امروز به حرم حمله تروریستی شده است!
زمانی که حمله شد مادرم در حرم بوده و خادمان ایشان را نجات دادهاند، اما میگویند بابا تیر خورده است! این را که گفت دنیا روی سرم خراب شد. گفتم دخترجان اشتباه نمیکنی؟! گفت نه، فقط میگویند مجروح شده است. بدون معطلی به سمت شیراز راه افتادم. ساعت ۹ صبح بود که رسیدم. اصلاً به شهادتش فکر نمیکردم. نمیدانستم آنقدر لایق شده که شهادت در جوار اهلبیت (ع) نصیبش شود.
وقتی به شیراز رسیدم، ابتدا پیگیر همسر برادرم شدم. گویا وقتی این اتفاق افتاد همسر ایشان خودش را به گوشهای میرساند و پنهان میشود و بعد از حادثه یکی از خانمهای خادم ایشان را به خانه خودشان میبرد و از او مراقبت میکند. من با شماره همسر برادرم تماس گرفتم و بعد از صحبت با آن خانم خادم توانستم او را پیدا کنم، اما او خبری از برادرم نداشت و من به خاطر شرایط جسمانی ایشان در مورد وضعیت برادرم صحبتی با او نکردم. برادرم نه بین شهدا بود و نه بین مجروحان.
چند بیمارستان را گشتم و نهایتاً همان خانم خادم تماس گرفت و با گریه گفت برادرتان به فیض شهادت رسیده است. گفتم خداروشکر ایشان به بالاترین درجه رسیده و این آیه را با خود زمزمه میکردم که ولا تحسبن الذین.... انتقام خون این شهدا را خدا خواهد گرفت.
انکسر ظهری
این برادر شهید از آخرین وداعش با پیکر برادر شهیدش هم برایمان میگوید: «بعد از تأیید شهادت برادرم، پیکرش را دیدم. لبهایم را روی لبهای برادرم گذاشتم، صورت به صورت او تا شاید دلم آرام شود. آرام نشدم، گفتم خدایا کاری کن تا دلم آرام شود. کمرم شکست و یاد جمله امامحسین (ع) کنار پیکر برادرم افتادم که گفت انکسر ظهری....
گفتم یا حسین (ع) قربان قلب شکستهات درکربلا چه کشیدی؟ کنار پیکر برادرت چه حالی داشتی؟ خدا عالم است که آن نانجیبها هیاهو، شادی و هلهله کردند. داعش صفتها میخواهند مردم را از مکانهای مقدس دور نگه دارند، به این بهانه ترور میکنند و میکشند. داعش که زاده وهابیت و دستپرورده امریکا و اسراییل است، تنها کاری که میتواند کند، همین ترورهاست، اما از یاد برده که اینجا مملکت امامزمان (عج) و امامحسین (ع) است. صدها از این دست عملیاتها هم نمیتواند ما را از راهی که رفتهایم و میرویم، برگرداند. این انقلاب خون میخواهد و قطعاً خون شهدا باعث صلابت درخت تنومند جمهوری اسلامی خواهد شد. اینها شکست خواهند خورد، تمام تلاششان را کردند تا نهضت امامحسین (ع) را شکست دهند، اما شما ببینید بعد از گذشت سالها از قیام عاشورا نام امامحسین (ع) همچنان بر زبانهاست، اما نام یزید از زبانها افتاده است. آنکه مسیحی است، حتی در خانه امامحسین (ع) را میزند و حوائجش را طلب میکند، اما چه کسی در خانه یزید میرود؟
نمیشود با پول دین خرید. با پول خون خرید! این خونها ریخته میشود. انشاءالله ریشه وهابیت کنده شود. این را هم بگویم که اگر این شهادتها نباشد، در طول زمان نور امامحسین (ع) از یادها میرود. این شهادتها یادآور تاریخی عاشورا و نهضت امام حسین (ع) است. این تفکر وهابیت و داعش از همان زمان یزید مانده است. فکر نکنید یزید و حرمله تمام شده! نه آنها همان یزیدیان و حرملهها هستند که اسلحه روی زائران میکشند.
اگر دقت کنید صحنهها دوباره تکرار میشوند. ما خودمان ذاکر و مداح اهل بیت (ع) هستیم. نام امامحسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) دلمان را بیتاب میکند. آنکه غیرت عباسی در وجودش دارد، تکلیفش مشخص است و آنکه غیرت ندارد، اینگونه میشود که علیه نظام و کشورش سنگپراکنی میکند. پرچم ایران بالاست. پرچم امامحسین (ع) بالاست. شما ببینید پرچمی را میسوزانند، در جای دیگر دهها پرچم بالا میآید. کسی که نام الله را آتش بزند، سرنگون خواهد شد. هر چه ما را بکشند، قاسم سلیمانی را بکشند ۱۰۰ تا قاسم سلیمانی زنده میشود. اینها به هیچ جایی نمیرسند. به امید خدا حضرت آقا پرچم جمهوری اسلامی را به دست امام زمان (عج) خواهد داد. انشاءالله زمانی که صوت اناالمهدی را میشنویم، این شهدا هستند که در صف اول همراه امام خواهند بود. وقتی همسر برادرم به خانه رسید، خبر شهادت را به او گفتم. با توجه به رابطه صمیمی که با هم داشتند، این اتفاق برای ایشان بسیار دردناک بود.»
تشییع مثالزدنی
این برادر شهید در پایان به شکوه مراسم تشییع پیکر شهدای حادثه تروریستی شاهچراغ اشاره میکند و میگوید: «همه استان شیراز منت سر ما گذاشتند و به خوبی از ما و شهدایمان پذیرایی کردند. الحمدلله تشییع باشکوهی بود. مردم همدان هم در تمام لحظات کنار ما بودند. اینها از الطاف و انفاس الهی است که نصیبشان شد. اینگونه ترورها نمیتواند خللی در اراده مردم برای حضور در مساجد و حرم اهل بیت (ع) ایجاد کند.
عدهای هم هستند که دائم از عبارت کار خودشان است استفاده میکنند. مگر میشود کسی دلش بیاید که اینطور مردمش آسیب ببینند. فکر نکنند ما تأمین هستیم یا چیزی دیگر. به خدای محمد ما زندگی سادهای داریم، اما اجازه نمیدهیم دشمنان از شرایط کشور سوءاستفاده کنند، چرا باید حرف از داخل خانه ما بیرون برود. راستش را بخواهید من به برادرم حسادت میکنم. شهادت نصیب هرکسی نمیشود. داغ برادر سخت است، کمر میشکند، اما شهادت عاقبت خوبی بود که نصیب برادرم شد. از خدا میخواهم سعادت شهادت در راه اسلام و حق را نصیبم کند. همه جان و مال من فدای اسلام و ولایت انشاءالله. از خدا میخواهم خادمی خانواده برادرم را نصیب من کند و اجر این خادمی شهدا را به من بدهد. من پیکر برادرم را برای تدفین به همدان آوردم. با اینکه شرایط تدفین در حرم بود، اما به خاطر خانوادهشان و دوری راه، ایشان را به روستای خودمان منتقل کردم. بچههایش بیتابی میکردند و به خاطر دل آنها و دل همسرش همین جا دفن کردم که هر مرتبه دلشان برای بابا گرفت، بتوانند خیلی راحت سر مزار پدر شهیدشان حاضر شوند.»