فرمانده انتظامی تهران بزرگ از افزایش سرقت و کاهش کشف جرائم در اغتشاشات اخیر خبر داد و گفت: برای جبران این موضوع اقدام به برقراری گشتهای ویژه پلیس کردهایم. سردار حسین رحیمی صبح دیروز در جمع خبرنگاران در اجرای پنجمین مرحله از طرح کاشف پلیس آگاهی از دستگیری ۳۲۱ مجرم خبر داد و گفت: «از این تعداد دستگیرشده که جرائمی مانند زورگیری، سرقت، آدمربایی و قتل مرتکب شدهاند ۲۰۴ نفر آنها سابقهدار هستند.» وی گفت: «به خاطر اغتشاشات اخیر جرائم افزایش و کشف جرائم هم کاهش پیدا کرده است.» فرمانده انتظامی تهران بزرگ افزود: «متأسفانه به خاطر اغتشاشات اخیر که در این دو ماه رخ داد، بخشی از تمرکز و توان پلیس درگیر این موضوع شد و به همین سبب ما شاهد افزایش ۱۰ درصدی وقوع جرائم در تهران بودیم و از طرفی هم قدرت کشف پلیس نیز ۳۰درصد کاهش یافت، البته ما برای جبران این موضوع و مبارزه با جرائم خشن و به عنف اقدام به گشتهای ویژه پلیس کردیم و از چند روز قبل هم این گشتها را افزایش دادیم.»
ماجرای سرقت دستبند ناصر حجازی
در بین متهمان و شاکیان در محوطه پلیس آگاهی دو پیشکسوت فوتبال هم به نامهای محسن تهرانی، دروازهبان و جعفر مختاریفر، کاپیتان سابق تیم ملی کشور به عنوان شاکی به پلیس آگاهی آمده بودند. آنها چند روز قبل وقتی برای کمک به معتادان به یک کمپ ترک اعتیاد میروند، در دام چند معتاد گرفتار میشوند و اموالشان را از دست میدهند. سارقان آنها را با شربت مسموم و بیهوش میکنند و اموالشان از جمله دستبند یکی از آنها را که از مرحوم ناصر حجازی هدیه گرفته بود، سرقت میکنند. محسن تهرانی درباره حادثه به خبرنگار ما گفت: کمپی که من و جعفر مختاری از سه سال قبل به آن رفتوآمد داشتیم متعلق به یکی از دوستانمان بود. روز حادثه به کمپ رفتیم، اما دوستمان نبود و چند نفری از ما پذیرایی کردند. یکی از آنها برای ما شربت آورد و ما دیدیم داخل لیوان پودری اضافه کرد و فکر کردیم شکر است، اما بعد فهمیدیم که پودر قرص خوابآور بوده. وقتی شربت را نوشیدیم، بیهوش شدیم و بعد از ۲۴ ساعت در همان کمپ به هوش آمدیم و تازه متوجه شدیم سارقان اموالمان را سرقت کردهاند. سارقان علاوه بر گوشی تلفن همراه، گردنبند طلا، دستبندی که مرحوم ناصر حجازی به من هدیه داده بود و کارت عابربانکم که ۱۲ میلیون تومان پول داشت، سرقت کردند، اما خوشبختانه پس از دستگیری متهمان، مأموران دستبند هدیه را به من بازگرداندند.
شکست عشقی
سارق دستبند هدیه ناصر حجازی پسر ۲۹ سالهای به نام فرمان است که با همدستی دو نفر از دوستانش نقشه سرقت را طراحی و اجرا کرده بود. او مدعی است پس از یک شکست عشقی زندگیاش را باخته و وارد جرگه خلافکاران شده است.
فرمان چند سال است معتادی؟
درست یادم نمیآید، اما فکر کنم نصف عمرم را در کمپ اعتیاد سپری کردهام، چون هر باری که پاک از کمپ بیرون میآیم، دوباره مدتی بعد شروع میکنم.
چه شد که معتاد شدی؟
عاشق دختری بودم و میخواستم با او ازدواج کنم، اما شکست عشقی خوردم و زندگیام نابود شد. پس از آن به جمع دوستان پناه بردم و آنها هم به من مواد مخدر دادند تا عشقم را فراموش کنم و خیلی زود معتاد شدم.
خبر داشتی مالباختهها پیشکسوت فوتبال هستند؟
بله آنها خیلی زیاد به کمپ رفت و آمد داشتند و همه ما آنها را میشناختیم که از دوستان مسئول کمپ و پیشکسوت هستند.
درباره روز حادثه توضیح بده.
آن روز مسئول کمپ نبود و وقتی دو دوستش به کمپ آمدند، جانشین کمپ که او هم مثل ما بود، پیشنهاد سرقت داد و من هم قبول کردم. ما داخل شربت داروی بیهوشی ریختیم و به آنها تعارف کردیم. وقتی بیهوش شدند، اموالشان را سرقت و بین خودمان تقسیم کردیم.
میدانستی دستبند سرقتی هدیه ناصر حجازی به مالباخته بوده؟
بله همه میدانستیم، چون آنها همیشه از فوتبال و خاطراتشان حرف میزدند.
میخواستی دستبند ناصر حجازی را بفروشی؟
نه قصد داشتم یادگاری نگهدارم.
بقیه وسایل سرقتی را چه کردید؟
بین خودمان تقسیم کردیم و میخواستیم بفروشیم، اما مأموران پلیس به ما فرصت ندادند و خیلی زود شناسایی و دستگیر شدیم.
ورزشکاری با ۲ قتل
در صف متهمان پسر ۲۰ سالهای به نام فرهاد حضور دارد که متفاوت از دیگر متهمان است. ورزش حرفهای را تا قهرمانی پیش رفته و گوشهای شکسته و اندام ورزیدهاش هم صداقت گفتههایش را تأیید میکند، اما الان به جای ایستادن در سکوی قهرمانی به اتهام دو قتل بازداشت شده است.
فرهاد چی شد که به جای سکوی قهرمانی الان دستبند به دستانت زده شده؟
کمبود محبت داشتم و وقتی وارد جمع دوستانم شدم، خودم را گم کردم.
چرا؟
شش ساله بودم که مادرم به زندان افتاد و پدرم معتاد بود و به همین سبب من و برادر سه سالهام حیران و سرگردان کوچه و خیابان شدیم. مدتی در پارک خوابیدیم تا اینکه خانواده یکی از دوستانم که وضع مالی خوبی داشتند، برادرم را به سرپرستی قبول کردند و من هم به اداره بهزیستی سپرده شدم. چند سال بعد مردی سرپرستی مرا به عهده گرفت و پدرخوانده من شد. او خیلی به من کمک کرد و وقتی فهمید من توانایی قهرمانی کشتی را دارم، مرا حمایت کرد. خیلی زود حرفهای شدم و در مسابقات قهرمانی کشور هم مدال گرفتم، اما همیشه کمبود محبت داشتم و وقتی وارد جمع دوستان شدم در آنها ذوب و کمکم خراب شدم.
از برادر و پدر و مادرت خبر داری؟
نه، البته مدتی به دیدن برادرم میرفتم، اما او بهانه میگرفت و گریه میکرد و خانواده دوستم از من خواستند به خانهشان نروم و بعد هم محل زندگیشان را تغییر دادند.
چی شد که قتل اول را مرتکب شدی؟
بچه محله دروازه غار هستم و آنجا همه به هم حسودی میکنند. شهریور سال قبل پدرخواندهام برای من خودروی پژو ۲۰۷ خریده بود و مقتول وقتی مرا دید، به من حسودی کرد و میخواست مرا پیش دختر مورد علاقهام خراب کند. او خودش هم خودروی گرانقیمتی خریده بود و به او گفتم دست از سرم بردارد، اما فایدهای نداشت و باهم درگیر شدیم. حین درگیری یکی از دوستانم وارد درگیری شد و حادثه رقم خورد، البته من جرمم مشارکت در قتل است.
پس از حادثه کجا رفتی؟
به ترکیه فرار کردم و سه ماه بعد دوباره به ایران برگشتم.
قتل دوم چطور رخ داد؟
۱۴ آبان امسال همراه یکی از دوستانم و همسرش برای تفریح به گردنه قوچک رفتیم. در مکانی نشسته بودیم و مقتول هم روبهروی ما بود. او به من و دوستم و همسر دوستم نگاه میکرد که چشم در چشم شدیم، البته ما مشروب خورده بودیم و حال خوبی نداشتیم و بعد فهمیدم مقتول هم مشروب خورده است. وقتی به او اعتراض کردم به سوی من آمد و با پا ضربهای به زیر پایم زد و من زمین خوردم. او روی من افتاد که با چاقو او را زدم.
الان چه حسی داری؟
پشیمانم، چون قرار بود مدالهای جهانی را به دست بیاورم، اما الان به اتهام دو قتل بازداشتم.
سرقت از مادربزرگها و پدربزرگها
یکی از متهمان مردی ۴۸ ساله است که به بهانه کمک به پیرمردها و پیرزنها حساب آنها را خالی میکرد. متهم میگفت بین دوستانش به شکارچی مادربزرگها و پدربزرگها معروف شده است.
سابقه داری؟
بله. چند باری به اتهام کلاهبرداری و سرقت دستگیر و به زندان افتادهام و آخرین بار سال ۹۷ از زندان آزاد شدم، البته توبه کرده بودم، اما یک حادثه باعث شد توبهام را بشکنم.
چه حادثهای؟
روزی همراه یکی از دوستان خلافکارم در خیابان بودم که او تلفن همراه زنی را قاپید و دو نفره فرار کردیم. از آن روز به بعد وسوسه شدم دوباره سرقت کنم.
چی شد که تصمیم گرفتی از پیرمردها و پیرزنها سرقت کنی؟
سرقت از آنها راحتتر بود، به همین دلیل شیوهام را تغییر دادم، اما الان پشیمان هستم، چون آنها مثل مادربزرگ و پدربزرگ خودم هستند.
درباره شیوه سرقت توضیح بده.
معمولاً مقابل دستگاههای خودپرداز پرسه میزدم و به بهانه کمک به پیرزنها و پیرمردها به آنها نزدیک میشدم. آنها به من اعتماد میکردند و کارتشان را با رمزش به من میدادند. در یک چشم به هم زدن کارتشان را با کارت سرقتی شبیه خودش عوض میکردم و میگفتم کارتتان مشکل دارد.
با کارت سرقتی چه کار میکردی؟
به فروشگاه میرفتم و خرید میکردم. کارتهایی که پول زیاد داشت با آن دلار و طلا میخریدم.
از چند نفر سرقت کردی؟
بیش از ۱۰۰ نفر.
چقدر گیرت آمد؟
دقیق نمیدانم، اما فکر کنم یکمیلیارد تومان شد.