کد خبر: 1212462
تاریخ انتشار: ۰۷ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۵:۲۰
سیدحمید سجادی‌منش یکی از همان‌هایی است که ایام طفولیت و جوانی‌اش با توپ و زمین و دروازه گره خورده و جنگ به آنی این گره را باز کرده و فراقی به اندازه یک زندگی بین آن‌ها ایجاد نموده. جناب سجادی‌منش از دل همین فراق دست‌به‌قلم برده تا خاطراتش از بچه‌های همان خاکی‌هایی را که روزگاری توپ از زیر پای‌شان کشیده شد
سیدعلی مددزیدی

جوان آنلاین: «شش متری مهرزاد» در قلب شیراز جا خوش کرده؛ جایی که برخلاف آیین نانوشته و منحوس آدم جدید‌ها که عادت کرده‌اند به ساختن بی‌قواره‌های بی‌هویت که به جای سقف و سکنی، محبس‌اند و مذبح، سه جلد دارد. نقشه را اگر امروز کلنگ بزنی، شاید دیگر نه اسمی از شش متری مهرزاد در میان باشد و نه محله گلکوب و این یعنی چرخ‌گوشت آدم جدیدها، آنجا را هم ریزریز کرده، ولی وقتی جایی، سه جلدش به پر قبایش گره خورده باشد، اگر امروز هم دیگر رنگ خاک و بوی خشت ندهد، برای ساکنانش با همان رنگ و بویی پخش می‌شود که زمانی درونش سکون داشته‌اند و سکون یعنی آرمیدن و آرمیدن یعنی خانه. وجب‌به‌وجب و خشت‌به‌خشت شش متری مهرزاد را خاطره پر کرده؛ خاطراتی که گاهی مشترک هستند و بخشی از روح جمعی محل و گاهی به انفراد و انحصار به یک فرد و معدودی تعلق دارند، اما این بار بیشتر از انفراد و اجتماع یا هر چیز دیگری، قرار است طعم فقدان را به زیر زبان ما ببرند. خاکی‌های آنجا روزی گوشت و خون‌شان با توپ و فریاد و دروازه و گل عجین بوده و احتمالاً اگر که پای همین فقدان در میان نمی‌بود، امروز شاید بخش زیادی از اسامی کوچه‌های شیراز را در زمره پیشکسوتان فوتبال کشور می‌دیدیم.
سیدحمید سجادی‌منش یکی از همان‌هایی است که ایام طفولیت و جوانی‌اش با توپ و زمین و دروازه گره خورده و جنگ به آنی این گره را باز کرده و فراقی به اندازه یک زندگی بین آن‌ها ایجاد نموده. جناب سجادی‌منش از دل همین فراق دست‌به‌قلم برده تا خاطراتش از بچه‌های همان خاکی‌هایی را که روزگاری توپ از زیر پای‌شان کشیده شد و آتش به جان‌شان پیوند خورد، روی کاغذ پیاده کند و «رو به رود خاطره» چاپ‌شده در چاپخانه سوره مهر نتیجه همین دست‌به‌قلم بردن است.
ماهیت اثر چیزی میان خاطره و داستان است. این تردید در کلام خود نویسنده هم دیده می‌شود: «پس بیراه نیست اگر بگویم این کتاب خاطره- داستان است، یعنی روایت‌هایی است کاملاً واقعی که از ظرفیت و ابزار‌های داستانی بهره برده است، در واقع، خاطرات دستمایه نوشتن داستان نبوده و اصل خاطره در برابر عناصر داستان و ظرفیت‌های فراوان داستانی ذبح نشده است، بلکه خاطرات برای ظهور و بروز، سوار بر دوش عناصر داستان شده‌اند و رهین همت اویند! نیز هرگز برای باورپذیری خاطرات به عنصر خیال روی نیاورده‌ام و همه آنچه آمده متکی به مستندات واقعی است...».
فارغ از این کشمکش که بالاخره اثر داستان است یا خاطره یا هر دو، باید توجه داشت که در هر صورت نویسنده روایت کردن را بلد است. اثر سه نقطه قوت اساسی دارد. اول اینکه راوی یا همان نویسنده به شخصه در قلب تمام خاطرات حضور داشته و حال و هوای حاکم در آن خاطره را لمس کرده و اگر پای فقدانی هم وسط باشد، آن را با کام دل چشیده. دوم اینکه حقیقتاً نویسنده راه‌بلد قلمرو روایت است، البته گاهی مثل همین خطوط ابتدایی همین مرقوم به عناصری که مایه خلل روایت و کندی آنند، مثل خطابه و چیزی شبه سخنوری و درددل مبتلا می‌شود ولی باز به هنگامه راوی بودن، روایت را تندوتیز پیش می‌برد و در آخر سومین نقطه این است که نویسنده و آدم‌های خاطراتش خیلی اهل آسمان نیستند، البته طبیعتاً آدم‌هایی که به توصیف نویسنده، نوربالا می‎زنند و از نفس‌شان بوی قدس بیرون می‌زند، در کتاب کم نیستند ولی نویسنده تلاش نکرده است در تعمیم تصنعی، این قدیسی را به تک‌تک اشخاص سرایت بدهد. کتاب مجموعه روایت است و در هر بخش ما با یک یا چند شهید جدید ملاقات می‌کنیم ولی ترکیب این سه عنصر بالا به نظر راقم این مرقومه باعث شده است روح واحدی در کل پیکره این اثر جاری بشود و حتی نواقصی مثل شدن ساختار روایت در بعضی از بخش‎ها هم خیلی به چشم مخاطب نیاید. در کل «رو به رود خاطره» محصول قلم سیدحمید سجادی‌منش جدای از اینکه تصویر خوبی از شیراز و شهدایش در ایام جنگ ارائه می‌کند و به تبع همین مورد احتمالاً برای دوستداران ادبیات پایداری مطلوب است، از دل برآمده و برای همین به حول و قوه پروردگار، لاجرم بر دل می‌نشیند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار