جوان آنلاین: آنان همسرانههای غریبی دارند و چشم انتظاری و دلواپسی شیرزنانشان تمامی ندارد. آنان مادران چشم انتظار و پدران دلنگران دارند. فرزندان همیشه دلتنگی دارند که از آغوش هر شب پدر محروم هستند و بهانه نبود پدر را با مهر مضاعف مادر پر میکنند.
آنها خیلی چیزها را در میان خودشان ندارند تا من و شما در امنیت بیشتر زندگی کنیم، ولی ما چه کار میکنیم برایشان؟
چند بار گفتیم فلانی برای پول رفت، فلانی برای سمت رفت، فلانی برای مزایا رفت، فلانی برای شهرت رفت، فلانی با فلان کار معافیت پسرش را میخواهد بگیرد، فلانی برای موقعیت بهتر شغلی یا فلانی برای خانه سازمانی و یک تکه زمین رفت! خدا نکند که یکی از همینها هم بعد از سالها رنج و سختی اتفاق بیفتد، دیگر حرف و حدیث اطرافیان تمامی ندارد. گویا نمیدانیم: لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّى تُنفِقوا مِمّا تُحِبّون؛ کسی به اوج نیکی نمیرسد مگر آن وقتی که آنچه را دوست دارد در راه خدا بدهد. هر لحظه و هر ثانیه و با هر پیام و تماسی قلبشان کنده میشود که مبادا اتفاقی افتاده باشد. امروز خیلی از این مباداها به درد و رنج و نبود همیشگی عزیزان تبدیل شده است. دیگر فقط نگرانی نیست و دلتنگی ابدی شده است. خانواده این مردان جنگ و رزم و دفاع و امنیت، راضی هستند به مصلحت خداوند و آنچه در راهش قدم گذاشتند. صبری که آنها دارند در مقابل صبر معمول روزمره من و شما هیچ است. صبر در برابر تمام آنچه نوشتیم و البته صبری بزرگتر برای بعضاً حرف و حدیثهایی که از اطرافیان میشنوند! او همه چیز را میدهد که جان و جسم آخرین آن است. دوری از خانواده، سختی راه، کار در گرما و سرما، سبک کاری آنهاست، بماند که حتی در موقعیتهای سختتر، آنان حتی مراسم عزا و عروسی را در خانواده درجه یک خود از دست میدهند. موقع تولد فرزندشان در کنار سختیهایی که همسر میکشد نیستند. چه بسیار وظایفی که بر شانه همسر، مادر و خواهر آنان سنگینی میکند تا آنان مأموریت استقرار نظم و آرامش در جامعه را به خوبی انجام دهند؛ و فرزندان... همان فرزندانی که بعدها تصویر پدر را با لباس پلنگی و سبز و خاکی به یاد میآورند؛ لباسی که برایشان زیبا و جذاب است. همان فرزندی که هر وقت بیدار میشود، پدر نیست! پدر صبح خیلی زود از خانه بیرون میرود. چندین و چند روز در مأموریت است و اغلب از مأموریتهایش هم چیزی نمیگوید. چیزی که از کار پدر به خانه آمده، نظم و انضباطی است که از بچهها انتظار دارد. همان فرزندانی که بارها و بارها مجبور شدند به تغییر خانه، مدرسه و خداحافظی با دوستان خو بگیرند و تحمل کنند. همه اینها یک دلیل دارد؛ پدرش نظامی است. پدر در گوشهای از شهر و دیار مشغول حفظ امنیت مردم است. پدر از سرزمین و خاک و ناموس دفاع میکند. فرزندانی که البته بعدها که بزرگتر شوند میفهمند پدرانشان تعهد عمیقی به مردم و سرزمین خود داشتند و برای همه پدری کردند. آنها دوست دارند ما بدانیم و درک کنیم که اگر مرزهایمان امن است، شهرهایمان اگر آسمان آرامی دارد، خانههایمان اگر ترس حضور بیگانه را ندارد، فرزندانی از این دیار با تحمل رنج دوری از خانواده نگاهبان روز و شب این خاکند. این تنها گوشهای از واگویههای زندگی حافظان امنیت و خانواده آنان است. واگویههای آنان را بشنویم و قدر ایثارشان را بدانیم.