تلاشها و سختیهایشان را نمیتوان چرتکه انداخت. همانطور که موفقیتها و مدالآوریهایشان را نمیتوان به ریال محاسبه کرد؛ چراکه برای پول نیست که سختیها و مشکلات را به جان میخرند و همه هدفشان بدون کوچکترین تردیدی به رقص در آوردن پرچم ایران بر فراز قلل افتخار است. با این وجود، اما واقعیتها را نمیتوان منکر شد. اینکه بعد از افول دوران ورزشی، زندگی خوبی نخواهند داشت و اینجاست که آقایان مسئول باید وارد گود شده و چارهای بیندیشند برای مابقی زندگی آنهایی که بهترین سالهای عمر خود را برای کسب افتخار و موفقیت و مدال برای کشور خود گذاشتند. شعار نیست. این واقعیت است. واقعیت تلخی است که با نگاهی به کف خیابانهای جامعه میتوان آن را به وضوح دید، وقتی قهرمانان بسیاری را داریم که برای گذراندن زندگی مسافرکشی یا دستفروشی میکنند و گاهی نیز در تأسفبارترین حالت ممکن کارتنخواب شدهاند... تجربه تلخی که چشم ورزشکاران را ترسانده و کار را به جایی رساندهاست که دنبال حق طبیعی خود (دریافت پاداشهای وعده داده شد، وعده استخدام و دریافت حقوق) باشند. حقی که البته سالهاست وعدههای رنگارنگی در خصوص آن داده میشود، اما وقت عمل یا از سر و ته آن زده میشود یا مشمول هزار و یک قانون و تبصره میشود!
بیانصافی است وقتی ذوق زده میشویم از تصمیم قاطعانه ورزشکاری، چون زهرا نعمتی که دست رد میزند بر سینه بیگانه برای حضور در تیم ملی کشوری دیگر، نیم نگاهی گذرا نداشتهباشیم به چگونگی گذران زندگی ورزشی او و امثال او که چطور و با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنند برای کسب بهترین عنوانها و مدالها و موفقیتها و دست آخر روزگار خود را چطور سپری خواهند کرد، وقتی با دنیای قهرمانی خداحافظی کنند. مانند عسگری محمدیان، کشتیگیر سرشناس ایران که به عنوان قهرمان المپیک، نزدیک به ۲۱ سال است که ماهانه ۱۸۰ هزار تومان توسط کمیته ملی المپیک به حسابش واریز میشود یا مانند حریفش بلاگازوف روس (که عسگری محمدیان بعد از باخت او را روی شانههایش گذاشت و دور تشک چرخاند و باعث تشویق همگان شد) که بعد از آخرین مدال جهانی و کنار گذاشتن کشتی (سال۷۴) علاوه بر سهمنزل ویلایی، ماهانه ۴۵میلیون تومان به حسابش واریز شده و هر ساله سهمیه سه بلیت برای خودش و تمام اعضای خانوادهاش در نظر میگیرند تا به هر کجای دنیا که دوست داشتهباشد سفر کند و در مقابل سالنی در اختیارش میگذارند تا قهرمان تحویل دهد!
نمیتوان با بهانههای پرداخت حقوق به قهرمانان المپیک شانه از زیر بار مسئولیت خالی کرد. در نظر گرفتن حقوق برای ورزشکارانی که موفق به کسب سهمیه میشوند یا حتی شانس آن را دارند تا پایان المپیک کار خارقالعادهای نیست. تصویب این چنین قانونهایی مثل تبدیل کردن وعده پرداخت سکه به حوالهریالی میماند و دور زدن وعدهها، قولها و مسئولیتهایی است که بر دوش داریم. مسئولیتی که کوتاهی در آن دلسردی و دلزدگی قهرمانانی را به دنبال دارد که بیکوچکترین تردیدی پیشنهادهای اغوا کننده دیگر کشورها را برای حضور در تیم ملی آنها رد میکنند. درست است که موفقیتها را نمیتوان با پول سنجید، اما این را هم نمیتوان منکر شد که خیال آسوده ورزشکاران میتواند آنها را در کسب بهترین نتایج یاری کند. مسئله مهمی که بسیاری از کشورها سالهاست به آن رسیدهاند و توانستهاند به واسطه آن به موفقیتهای بسیار دست یابند. این را قزاقها چهارسال قبل با کسب ششطلا در هفت وزن ثابت کردند وقتی با پرداخت نفری یکمیلیون دلار به ملیپوشان خود، خیال آنها را بابت زندگی و آینده شان راحت کردند. ورزشکاران ایرانی آب و خاک وطنشان را دوست دارند و به هیچ کشور بیگانهای ترجیحش نمیدهند، اما آیا حق آنها در قبال این مسئولیتپذیری، این غیرتمندی و تلاشی که با وجد تمام کمبودها و کاستیها میکنند برای دستیابی به موفقیت داده میشود؟
بدون شک نمیتوان صراحتاً پاسخ مثبتی به این سؤال داد وقتی شاهد آن هستیم که با وجود تصویب استخدام قهرمانان هنوز هم بسیاری از آنها در حسرت داشتن شغلی برای تأمین معاش خانوادههای خود هستند و شرمسار روی آنها که همه زندگیشان را برای افتخار آفرینی برای کشورشان گذاشتند و حالا با سفرهای خالی مواجه هستند و نهایت آپشنی که برایشان در نظر گرفته میشود وعدههای زیبایی، چون استخدام است (که هنوز به مرز عملی شدن نرسیده) و پرداخت پاداشهایی که تا زمان دریافت میزان آنها حتی ممکن است از نصف هم کمتر شود یا نهایتاً دریافت حقوقی اندک از زمان کسب سهمیه تا پایان المپیک. اما با همه این مثلاً حمایتها انتظار داریم تا تک تک ورزشکاران مان با قاطعیت و بیهیچ تردیدی، چون زهرا نعمتی دست رد بزنند به پیشنهادهای اغوا کننده و با دست خالی برای موفقیت ورزش ایران تلاش کنند و به نان خالی نیز راضی باشند، اما آیا این بیانصافی در حق ورزش ایران نیست که با این نگاه حتی اگر نگوییم ورزشکاران و قهرمانانش را فراری میدهد، بیتردید آنها را دلسرد خواهد کرد!