سرویس بین الملل جوان آنلاین: دبیرکل حزبالله لبنان در یک گفتوگوی اثرگذار ۱۲۰ دقیقهای با تلویزیون جمهوری اسلامی، ابعاد مختلف شخصیت سردار سلیمانی را تشریح کرده و برای اولین بار، جزئیات نقش مستقیم او در جنگ ۳۳ روزه و نقش سلیمانی در تسلیح حزبالله را بیان کرد؛ گفتوگویی جذاب و اثرگذار که در آن، به آخرین ملاقات سردار سلیمانی با دبیرکل حزبالله، تنها چند ساعت قبل از شهادتش بیان شده است: «صحبت کردیم و با هم شوخی میکردیم. حاجی با وجود اینکه مشغولیتهای زیادی در مناطق دیگر داشت، از همیشه آرامتر و خوشحالتر بود. به قول شما [به فارسی]خیلی سرحال بود، بسیار شوخی میکرد و بسیار میخندید.»
سیدحسن نصرالله، در قامت دبیرکلی حزبالله شخصیتی کاریزماتیک است و بیانی اثرگذار دارد. گفتوگوی دو ساعته نصر الله با تلویزیون ایران که به مناسبت چهلمین روز شهادت سردار سلیمانی انجام شده، نه تنها ابعادی ناگفته از شخصیت و نقشآفرینی سردار ایرانی را بیان کرده، بلکه گفتوگویی جذاب و اثرگذار تلقی میشود. دبیرکل حزبالله، پیشینه همکاری سپاه پاسدار با حزبالله را به سال ۱۹۸۲ برمیگرداند، زمانی که به گفته او ارتش اسرائیل وارد جنوب و بخشی از منطقه بقاع لبنان شد» و امام خمینی (قدّس سرّهالشریف) دستور دادند نیروهای ایرانی برای کمک به سوریها و لبنانیها در زمینه مقابله با لشکرکشی اسرائیل به منطقه اعزام شوند. به گفته دبیرکل حزبالله، توقف پیشروی اسرائیل که منجر به اشغال نیمی از لبنان به جای تمام آن شد، باعث تغییر مأموریت ایران از یک نیروی رزمی درگیرشونده برای دفاع از بقیه لبنان و سوریه، به یک نیروی کمکی برای لبنانیها شد. به گفته نصر الله، «از آن دوره رابطه مستقیمی بین برادران سپاه با روحانیان و بچههای لبنان و مثلاً در صدرشان شهید «سید عباس موسوی» رضوان الله تعالی علیه و شهید حاج «عماد مغنیه» رضوان الله تعالی علیه شروع شد.»
انگار ۱۰ سال بود میشناختیم همدیگر را
در بخش دیگری از این گفتگو، دبیرکل حزبالله به اولین دیدار با سردار سلیمانی بعد از تصدی پست فرماندهی سپاه قدس در سال ۱۹۹۸ اشاره کرد و با اشاره به اولین جلسهای که با حضور عماد مغنیه، سید مصطفی بدرالدین و برخی دیگر از فرماندهان حزبالله با سردار سلیمان برگزار شد، گفت: «از همان دیدار حسی از نزدیکی روحی روانی و فکری به ما دست داد، طوری که انگار ۱۰ سال است ما حاج قاسم را میشناسیم و او هم ما را میشناسد.» او با اشاره به ویژگیهای سردار سلیمانی گفت: «شخصیت حاج قاسم طوری است که یک فرمانده نظامی صِرف نیست، بلکه مسائل امنیتی را هم خیلی عمیق و جدی میفهمد، یعنی یک آدم امنیتی، هرچند سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس بود، اما در تهران نمینشست، بلکه به میدانهای عملیات و خطوط مقدم میرفت. ایشان مدام و مستمر به لبنان میآمد و چند روزی در لبنان میماند.» او میگوید: «فقط اگر بخواهم فیالبداهه مثالی زده باشم، ایشان فرمانده یک نیرو در سپاه بود، میتوانست در تهران بنشیند و به دیگران بگوید بیایید اینجا. بعد با آنها جلسه بگذارد و به حرفهایشان گوش بدهد و مسائلشان را به صورت طبیعی و خوب پیگیری کند و مثلاً هر شش ماه یا یک سال هم سری به لبنان و سوریه و عراق و اینها بزند.» او میگوید: «یکی دیگر از مزیتهایش این بود که به مجاهدان پشتگرمی میداد و نشاندهندۀ احترام و محبت او به آنها بود: همیشه من پیش شما میآیم، من در خدمت شما هستم. لازم نیست زحمت بکشید و به دفتر من در تهران بیایید؛ من میآیم. این، روی مسئولان اینجا تأثیرات اخلاقی و روحی داشت.» دبیرکل حزبالله دو ویژگی دیگر سردار سلیمانی را «حضور میدانی»، «خستگیناپذیری» و «پرکاری» میداند. نصرالله، حضور میدانی را مختص ژنرالهای ایرانی تربیت شده در زمان جنگ توصیف کرده و میگوید که «سردار سلیمانی به میدان میرفت و با چشم خودش میدید، حرفها را میشنید و با دیگران در سطوح مختلف بحث میکرد. وقتی میگویم مکتب حاج قاسم، این یکی از معانی آن است. این روش مخصوصاً نزد عمده ژنرالهای نظامی نامتعارف است. بله، شاید در جبهههای ایران در زمان جنگ، ... خارج از ایران متعارف نیست.» او درباره پیگیری سردار سلیمانی گفت: «خیلی به بهرهوری از وقت اهمیت میداد. یعنی چیزی را که میشد در پنج سال انجام داد باید در یک یا دو سال انجامش میداد.»
تجمیع دوگانه «خطرپذیری» و «مسئولیت شرعی»
او به ویژگی دیگر سردار سلیمانی یعنی «خطرپذیری» اشاره کرده و میگوید: «وقتی از مکتب حاج قاسم صحبت میکنیم معنیاش خطرپذیری است. همیشه به دهان مرگ میرفت. خطوط مقدم میرفت. من در این زمینه با او اختلاف نظر داشتم. همیشه تلاش میکردم پشت خط بماند، اما هیچ کداممان نمیتوانستیم جلوی او را بگیریم تا به خطوط مقدم نرود.» با این حال، نصرالله بین این نوع خطرپذیری و «حس مسئولیت شرعی» زنده ماندن تفکیک قائل میشود و با اشاره به جریانات جنگ ۳۳ روزه میگوید: «این خطرپذیری را روزهای اول جنگ ما با هم بودیم، اما بعد یکی از اقداماتمان این بود که خودمان را پراکنده کنیم، چون میترسیدیم محل حضور جمعمان بمباران شود و همه با هم کشته شویم. درست است که همه عاشق شهادت بودیم، اما مسئولیت شرعی چیز دیگری است.»
او همچنین به تواضع فرمانده شهید سپاه قدس اشاره کرده و میگوید: «میدانید که نظامیان، چون در وضعیت جنگی هستند و احساس قدرت میکنند، گاهی به خودبرتربینی، تکبر و اینها دچار میشوند. اما حاج قاسم حتی در برخورد با آدمها و مردم عادی هم بسیار متواضع بود. اینها بخشی از مکتب اوست.»
نقشآفرینی در جنگ ۳۳ روزه
بخشی از گفتوگوی دبیرکل حزبالله، مربوط به پیشبینی جنگ ۳۳ روزه و نقشآفرینی فرمانده شهید سپاه قدس ایران در جنگ ۳۳ روزه بود، نقشی که به گفته نصرالله تا چند ماه قبل، حضور سلیمانی در آن محرمانه باقی مانده بود. او میگوید: «برای حاج قاسم و برادران ما روشن بود که اسرائیلیها به خاطر این شکست هم که شده، برای انتقام به لبنان برخواهند گشت.» او میگوید: «پس وظیفه داشتیم برای روزی که قرار بود فرا برسد آماده شویم. قاعدتاً هم نمیدانستیم این حمله اسرائیل سال ۲۰۰۱ صورت میگیرد یا ۲۰۰۲ یا ۲۰۰۳ یا ۲۰۰۴ یا ۲۰۰۵؟ نمیدانستیم.» او میگوید که «تأثیر اصلی حاج قاسم اینجا بود و افقهای تازهای را به روی حزبالله باز کرد، مثلاً ما یک توان موشکی واقعی پیدا کردیم.» او به نیاز لبنان به نوع تازهای از نبرد و سلاح اشاره کرده و میگوید: «تأسیس یک نیروی موشکی در مقاومت لبنان کار سادهای نبود. نیازمند توان بشری، سطح علمی و همچنین آوردن موشکها از جایی بسیار دور به لبنان بود.» نصرالله همچنین میگوید: «همچنین تأسیس نیروی پهپادی. این را هم قبلاً نداشتیم. این هم در نبرد با دشمن یک نیروی تأثیرگذار است. یا افزودن سلاحهای تازهای مثل موشکهای زمین به دریا؛ همان موشکهایی که ما به کار گرفتیم و موجب نابودی ناوچه اسرائیلی معروف به «ساعر ۵» مقابل سواحل بیروت و آن حادثه معروف شد.»
رفت و بازگشت در اثنای جنگ
دبیرکل حزبالله به حضور مستقیم سردار سلیمانی در جنگ ۳۳ روزه اشاره کرده و میگوید که البته او مجبور نبود این کار را انجام دهد: «میتوانست در تهران بماند و جنگ را از تهران دنبال کند یا میتوانست به دمشق بیاید و جنگ را از دمشق در نزدیکی ما دنبال کند...، اما حاج قاسم آمد و پافشاری کرد که پیش ما بیاید.» نصر الله میگوید: «در جنگ ۳۳ روزه جولای سال ۲۰۰۶ از تهران آمد دمشق. بعد با ما تماس گرفت و گفت من میخواهم به ضاحیه جنوبی نزد شما بیایم. ما گفتیم یعنی چه؟! اصلاً چنین چیزی امکان ندارد؛ همه پلها را زدهاند، راهها را بستهاند، هواپیماهای جنگی اسرائیل هر هدفی را میزنند، شرایط کاملاً جنگی است. اصلاً نمیشود به ضاحیه و بیروت رسید. اما حاج قاسم اصرار کرد و گفت اگر ماشین نفرستید خودم راه میافتم و میآیم! پافشاری کرد و خودش را رساند به ما و تمام مدت هم کنار ما ماند.» به گفته نصرالله، سردار سلیمانی در اثنای جنگ یک بار هم به تهران برگشت «تا اطلاعات را به حضرت آقا (حفظهالله) و مسئولان برساند و بعد دوباره پیش ما بازگشت.» او میگوید: «باز هم میگویم، میتوانست این بار دیگر در تهران یا دمشق بماند، اما دوباره پافشاری کرد که بیاید اینجا. دوباره آمد و اینبار با پیامی شفاهی از حضرت آقا (حفظهالله) که حاج قاسم با خط خودش عیناً آن را نوشته بود و تا پایان جنگ و روز آخر پیش ما ماند.» به گفته نصرالله، سردار سلیمانی در بازگشت از تهران، نامهای با خود داشت که با خط خودش نوشته بود: گفت «حضرت آقا (حفظهالله) همه مسئولان جمهوری اسلامی را در شهر مشهد جمع کردند و درباره جنگ و اینکه جمهوری اسلامی چه کاری میتواند برای لبنان و مقاومت اسلامی لبنان انجام دهد صحبت و درباره این مسائل گفتگو کردند.» به گفته دبیرکل حزبالله «حضرت آقا در نامه چیزی به این مضمون گفته بودند که عملیات مقاومت اسلامی لبنان در اسیرگیری دو سرباز اسرائیلی، لطفی از الطاف خداوند سبحان بود، یعنی درست وقتی بعضی این کار را گناه یا جنایت یا مصیبت تلقی میکردند، ایشان آن را یک لطف الهی تلقی کردند که؛ این یکی از الطاف خداوند متعال نسبت به شما بود.» او ادامه میدهد: «ایشان گفته بود، چون اسرائیلیها و امریکاییها برای آغاز جنگی علیه شما در لبنان در پایان تابستان و شروع پاییز برنامهریزی کرده بودند، یعنی پایان تابستان و شروع پاییز سال ۲۰۰۶ داشتند خودشان را آماده و تجهیز میکردند و امورشان را برای این جنگ سامان میدادند. اما وقتی شما دست به عملیات اسیرگیری دو سرباز اسرائیلی زدید، خودشان را در برابر کار انجامشده دیدند و گفتند فرصتی که میخواستیم، فراهم شد.» به گفته نصرالله هرچند درباره این تحلیل رهبری انقلاب درباره زمان شروع جنگ، شواهدی وجود نداشت، اما مدتی بعد، محمد حسنین هیکل، یک نویسنده بسیار مطرح در بریتانیا و یک نویسنده امریکایی، شواهدی در تأیید آن ارائه کردند.
پیشبینی پیروزی در جنگ
نصرالله میگوید که یک پیشبینی دیگر رهبر انقلاب در جریان جنگ ۳۳ روزه که این بود که قاطعانه پیشبینی کردند که حزبالله در جنگ ۳۳ روزه پیروز خواهد شد: «ایشان گفته بودند شما در این جنگ پیروز خواهید شد، اما باید ثابتقدم باشید، باید مقاومت کنید و به خداوند متعال توکل کنید. باید فقط به خداوند سبحان پناه ببرید. این پیشبینی مهمی بود که حضرت آقا داشتند و نکته مهمتر اینکه فرموده بودند: شما بعد از آنکه در این جنگ پیروز شوید، به نیرویی در منطقه تبدیل خواهید شد که ما به قول خودمان در ادبیات عرب به آن میگوییم: «قدرت اقلیمی.»
به جرئت میگویم...
دبیرکل حزبالله به یک نمونه نقش استراتژیک فرمانده شهید سپاه قدس ایران در جنگ ۳۳ روزه اشاره کرده و میگوید: «مثلاً در لحظهای از جنگ نزدیک بود به مرحله موشکباران تلآویو برسیم، اما بعد از یک بحث مفصل و آرام این کار را نکردیم و بهجایش معادلهای وضع کردیم که به دشمن گفتیم؛ اگر بیروت را بزنید ما هم تلآویو را میزنیم. دشمن هم واقعاً در میانه جنگ به این معادله تن داد و جرئت نکرد بیروت را بزند.» دبیرکل حزبالله «قاطعانه» میگوید که اسرائیلیها «در طول جنگ نه توانستند بفهمند من کجا هستم، نه حاج قاسم، نه حاج عماد و نه اتاقهای عملیات مرکزی. هیچکدام را نفهمیدند.» با این حال، او تأکید میکند که نگران «بمباران کور» اسرائیلیها بوده است: «این احتمال بود که در این بمبارانهای کور، حاج قاسم یا هرکدام از برادران دیگر ما که این مسئولیت را پذیرفته بودند شهید شوند.»
حجم امکاناتی که حاج قاسم به مقاومت آورد
دبیرکل حزبالله میگوید که از زمان تصدی سردار سلیمانی بر سپاه قدس در سال ۱۹۹۸، به «لحاظ کمی و کیفی» تحولی در عملیاتهای مقاومت به وقوع پیوسته است: «حجم امکاناتی که بعد از مسئولیتیافتن حاج قاسم در اختیار مقاومت قرار گرفت، به لحاظ کمی و کیفی خیلی زیاد بود. آن هم در کنار پیگیریهای خودش، یعنی کمکهای فکری و ارتباط دائم با برادران و آمادگی دائم برای حل مشکلات و کمبودها از نزدیک. همه این مسائل در دو سال منتهی به آزادسازی لبنان، موجب این پیشرفت شدید شد تا به آن پیروزی بزرگ انجامید.» او میگوید: «باید بگوییم شکی نیست که پیروزی سال ۲۰۰۰ فقط نتیجه دو سال منتهی به این پیروزی نبود، بلکه نتیجه تراکم کمی و کیفی فعالیت مقاومت از سال ۱۹۸۲ بود.» دبیرکل حزبالله درباره رفت و آمدهای سردار سلیمانی به لبنان میگوید: «ایشان همیشه به لبنان میآمد، هرچند هفته یک بار، نه هرچند ماه. یعنی هر دو سه هفته مدام به لبنان و طبیعتاً ضاحیه جنوبی بیروت میآمد. بله، گاهی به جنوب و خطوط مقدم هم میرفت و تردد داشت و با برادران آنجا دیدار میکرد.»
پیشبینی رهبری از عقبنشینی اسرائیل
نصرالله به خاطرهای از ملاقات اعضای شورای رهبری حزبالله با رهبر انقلاب قبل از عقبنشینی اسرائیل از جنوب لبنان اشاره میکند و میگوید که تحلیلهای غالب در سالهای پایانی دهه ۱۹۹۰ این بود که اسرائیلیها بدون «امضای توافقنامه و تعهد گرفتن و انعقاد پیمانهای امنیتی» از جنوب خارج نخواهند شد. دبیرکل حزبالله این ارزیابی را که در دیدار با رهبر انقلاب در سال ۱۹۹۹ بیان شده، اینگونه توصیف میکند: «در آن دیدار گفتیم ما بعید میدانیم در این موعد خارج شوند، چون باراک میکوشد از لبنان و سوریه تعهدات امنیتی بگیرد و دستاوردی داشته باشد.» نصرالله میگوید: «حضرت آقا در آن جلسه فرمودند این را بعید ندانید. برایش احتمال معقولی در نظر بگیرید و برایش به عنوان یک احتمال معقول برنامهریزی کنید. فرض کنید اسرائیل بهزودی بدون قید و شرط با فشار مقاومت از جنوب لبنان خارج بشود.» نصرالله به ملاقات بعدی رهبر انقلاب با ۵۰ فرمانده حزبالله اشاره کرده که به گفته او، ایشان با اطمینان از عقبنشینی بیقیدوشرط اسرائیل از جنوب لبنان خبر میدهند: «نماز که تمام شد حضرت آقا فرمودند؛ به آنها بگویید بنشینند برایشان حرف دارم. در حالی که بنا نبود صحبتی در میان باشد. گفتند؛ شما برایشان ترجمه کن. حضرت آقا شروع کردند به صحبت. از جمله چیزهایی که گفتند این بود که؛ فرزندانم، شما در آستانه یک پیروزی بسیار عظیم هستید و پیروزیتان هم خیلی نزدیک است.» او میگوید: «من هیچ وقت این تصویر را فراموش نمیکنم؛ ایشان با دست چپشان اشاره کردند و گفتند همه شماها این پیروزی را با چشم خودتان میبینید... عجیب اینجاست که همه آن ۵۰ برادر فرمانده که مسئولان عملیاتهای مقاومت بودند، شش یا هفت ماه بعد از آن دیدار، در حالی که در جنوب لبنان هر روز عملیاتی صورت میگرفت و این برادران در دل عملیاتها بودند، وقتی ۲۵ مه سال ۲۰۰۰ پیروزی حاصل شد، همه آن را با چشم خودشان دیدند.»
دیدمش خرم و خندان...
نصرالله در بخش پایانی این گفتوگوی دوساعته به ملاقات آخر خود با سردار سلیمانی، شب قبل از شهادت ایشان اشاره کرد؛ ملاقاتی که دبیرکل حزبالله مختصاتی از آن ارائه کرده که گویا وی از شهادت خود آگاه بوده است: «روز چهارشنبهای که ایشان سحر جمعهاش به شهادت رسید. چهار شنبه ایشان بیروت پیش ما بود. عصر چهار شنبه چند ساعت جلسه داشتیم. بعد نماز مغرب را با هم خواندیم و ایشان با من خداحافظی کرد و به دمشق رفت.» او میگوید: «سه شنبه شب با ما تماس گرفتند و گفتند حاجی به دمشق رسیده. شب را دمشق میخوابد و صبح به بیروت خواهد آمد. من تعجب کردم، چون ایشان دو یا سه هفته قبل اینجا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود.» نصرالله با اشاره به اینکه ملاقاتهای او با سردار سلیمانی معمولاً شش یا هفت ساعت طول میکشید، به زمان کوتاه ملاقات آخر اشاره کرده و میگوید: «حاج قاسم گفت نه، نیازی به زمان نیست. من وقتتان را نمیگیرم. فقط آمدهام خودت را ببینم. کاری ندارم. موضوعی برای بحث هم ندارم. چند هفته پیش اینجا بودم. گفت بیش از یک ساعت وقت شما را نمیگیرم. بنشینیم و صحبت کنیم. واقعاً هم حاجی آمد و نشستیم و موضوع خاصی وجود نداشت. من متعجب شدم که پس چرا حاجی به ضاحیه آمده است؟ گفتم چرا به خودتان زحمت دادید و آمدید و…؟ گفت فقط آمدم ببینمتان. هیچ کار دیگری ندارم.» او میگوید: «دیگر هیچ اتفاق ویژهای نیفتاد. صحبت کردیم و با هم شوخی میکردیم. حاجی با وجود اینکه مشغولیتهای زیادی در مناطق دیگر داشت، از همیشه آرامتر و خوشحالتر بود. به قول شما [به فارسی]خیلی سرحال بود، بسیار شوخی میکرد و بسیار میخندید. بنده به برادران هم گفتم به طرز عجیبی نورانی شده بود، من برایش ترسیدم.» نکته قابل توجه دیگر اصرار سردار سلیمانی روی عکس گرفتن در دیدار آخر بود: «معمولاً وقتی برادران به دفتر میآیند، بچهها دوربین میآورند و عکس میگیرند. گاهی هم نمیآورند. اما این بار خود حاجی به بچهها گفت دوربین کجاست؟ میخواهم با سید عکس بگیرم. به همین خاطر در حال نماز، در حال ایستاده، در حال نشسته، در حال وضو و... عکس داریم که البته همهاش منتشر نشده. اما بسیار جالب بود که پافشاری کرد و به برادران گفت دوربین بیاورند و در همه حالتها عکس بگیرند.»
سردار بیجایگزین...!
نصرالله میگوید: «در دیدار قبل، یعنی دو سه هفته قبلش من به حاج قاسم گفته بودم: حاجی در رسانههای امریکا شدیداً روی شما تمرکز کردهاند. یکی از مهمترین مجلههای امریکایی را نشانش دادم که تصویرش روی جلد آن بود و تیتر مقاله این بود: «سردار بیجایگزین.» گفتم برخی دوستان ما که ایالات متحده را خوب میشناسند میگویند این مقدار تمرکز رسانهای مقدمات ترور است، باید محتاط باشید. خب، میدانید که! خندید و گفت چه خوب! این آرزوی من است و این حرفها.» او سپس به تشییع پیکر حاج قاسم اشاره کرده و میگوید: «این محبتی که مردم اینطوری برایش گریه میکنند... در دنیا ممکن است یک تشییع جنازه بزرگ راه بیندازند، اما مردم پشت سر جنازه از سر رودربایستی و به شکل دیپلماتیک راه میروند. حضورشان به دلیل ملاحظات سیاسی، حزبی، روحی یا... است. اما چه کسی است که در عراق صدها هزار نفر و در ایران میلیونها نفر را به خیابانها میکشاند؟ تشییع عراق بسیار تأثیرگذار بود.»