جوان آنلاین: مسعود کوهستانینژاد نویسنده و پژوهشگر تاریخ متولد ۱۳۴۲ شمسی است. وی در بیش از سه دهه کتابهای پژوهشی گوناگونی در حوزه تاریخ نوشته است که برخی از آنها واکنشهای زیادی را در میان پژوهشگران تاریخ و علاقهمندان به این حوزه ایجاد کرده است. کتابهایی، چون «اختیارات، اصلاحات و لوایح قانونی دکتر مصدق»، «چالش مذهبی و مدرنیسم در ایران»، «سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی»، «چالشها و تعاملات ایران و عراق»، «گزیده اسناد نمایش در ایران»، «اسناد ۱۴ دوره اول مجلس»، «مشروطیت ایران و رمان خارجی (در چهار جلد)»، «مشروطیت ایران و رمان فارسی (در پنج جلد)»، «جزایر ایرانی خلیجفارس» و «مصاحبه با تاریخ سازان عصر قاجار و مشروطیت» از جمله آثار وی به شمار میرود که توجه اساتید و پژوهشگران تاریخ را به خود جلب کرده است. یکی از حوزههای تخصصی آقای کوهستانینژاد، اسناد تاریخی و به ویژه اسناد مربوط به مطبوعات تاریخ معاصر است. در گفتوشنود پی آمده، جایگاه و اعتبار اسناد در تاریخنگاری و چگونگی استفاده پژوهشگران تاریخ از آن مورد بررسی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
به عنوان نخستین پرسش، «اسناد» در فرآیند تاریخنگاری چه جایگاهی دارند؟
در یک مبحث نظری، اساساً ما عینیتی به نام «سند» نداریم! در واقع «سند» میزانی از یک اعتبار سنجی عقلانی است که به مدارک باقیمانده از گذشته اطلاق میشود، اما در گفتمان رسمی و باور عمومی، «سند» عینیتی خارجی یافته و به انواع مختلفی تقسیم میشود، مهرها، مکاتبات رسمی، قراردادها، گزارشهای و وقایعنگاریها و تصاویر از جمله مواردی هستند که در حال حاضر عنوان سند را در تاریخپژوهی به خود اختصاص دادهاند. سند در تاریخنگاری ابزاری است، برای واقعنگرترکردن یک رویداد تاریخی. به معنای دیگر سند ادلهای است که با آن میتوان درستی یا نادرستی یک ادعا را اثبات کرد و اینکه هرچه منبع سند دست اولتر و به زمان وقوع یک حادثه تاریخی نزدیکتر باشد، احتمال انطباقپذیریاش با واقعیت بیشتر میشود. این سند البته میتواند در شکلهای مختلف باشد. امروزه و در تاریخ معاصر، موارد دیگری، چون آمارهای رسمی و استخراج شده از منابع معتبر، مطالب و گزارشهای خبری یک واقعه در مطبوعات زمان وقوع حادثه تاریخی یا یک نامه رسمی دولتی و فیلم و عکس هم از جمله اسناد مهم برای تدوین تاریخ محسوب میشوند.
در این زمینه باید به یک نکته مهم توجه کرد. نظام سندی در ایران از نظام سندی در انگلیس الگوبرداری شده است، یعنی اعتبار اسناد براساس سه عنصر «سربرگ»، «مهر» و «اعتبار سازمانی» تعیین میشود. در حالی که ممکن است، خیلی از دلایل موجب شود که اتفاقا یک سند مثلاً شهربانی در سال ۱۳۲۹. ش یا یک برگ ساواک در دی ۱۳۵۷. ش، از اخبار و مطالب روزنامههای همان زمان درباره همان موضوع، کمتر باشد. این موضوع بسیار در خور توجه است.
آیا اسناد به لحاظ اعتبار باهم برابر هستند یا میتوان این لحاظ آنها را رتبهبندی کرد؟
خیر. اعتبار اسناد به میزان تأییدشان از سوی منابع دیگر و نقدپذیریاش در زمان تولید بستگی دارد. مثالی بزنم؛ فرض کنید فردی بیاید و یک نامهای از پدر بزرگش را ارائه کند که در خلال آن ادعا شده مثلاً ملکی متعلق به فرد نویسنده نامه است، آیا به صرف آن نامه میتوان ادعای ملکیت مذکور را تأیید کرد؟ به همین ترتیب فرض کنید یک فرد مغرض، یا مجهولالهویه یا مسئلهدار بیاید و ادعایی نسبت به یک فرد یک جریان یا گروه را مطرح کند. آیا صرف اظهار آن فرد که مأمور دولت هم باشد، میتواند به مثابه درستی ادعای مذکور باشد؟ به عنوان نمونه عینی، بخش اعظم گزارشهای مأمورین ساواک از وقایع، تنها شامل ادعای آنهاست، سؤال این است که آیا صرف ادعای آن مأموران ساواک (که به هیچ وجه واجد شرایط امانتداری نیستند)، میتواند سبب سند خواندن متن گزارش آنها شود؟ خیر، بلکه میزان اعتبار ادعای مطرح شده از سوی آن مأمور ساواک، بسیار بسیار پایین و بدون تأیید از سوی منابع دیگر حتی ارزش چاپ و توجه را نیز ندارد! حال فرض کنید که همان ادعای مأمور ساواک در مورد یک گروه، همزمان در یک روزنامه نیز چاپ شده باشد. در این حالت به دلیل اینکه ادعای مطرح شده در معرض قضاوت دیگران گذارده شده و از سویی دیگر دستاندرکاران آن نشریه میدانند که ممکن است آن گروه یا فرد نسبت به گزارش چاپ شده در نشریهشان واکنش نشان دهد، میزان اعتبار ادعای مطرح شده بسیار بالا بوده و مستقلاً میتواند به عنوان یک مدرک با میزان صحت و سندیت بالا مورد استناد قرار گیرد. البته تأیید آن ادعا از سوی منابع دیگر تاریخی، میزان سندیت آن را دو چندان میکند. مضافاً اینکه موضوع مورد بررسی نیز تأثیر مستقیمی در منبعشناسی و ارزشگذاری منابع تاریخی دارد. اگر موضوع پژوهش شما اجتماعی باشد، منابع درجه اولی که باید مورد بررسی قرار دهید، بدون شک روزنامهها و نشریات همزمان است، اما اگر موضوع بررسیتان یک بحث سیاسی است، میباید به ظرف زمانی آن توجه کنید. اگر واقعه یا موضوع شما در زمانی روی داده که اختناق مطبوعاتی و فضای سرکوب و سلب آزادیهای مطبوعاتی (همچون دهه ۱۳۱۰- ۱۳۲۰) باشد، منابع درجه اول شما مکاتبات محرمانه دولتی هستند و مندرجات مطبوعات نمیتوانند به شما کمکی کنند. به هر حال در یک حالت کلی، بُردارهای زمان، مکان و موضوع تشکیلدهنده میزان اعتبار منابع تاریخپژوهی هستند.
من حیثالمجموع و با توجه به تنوع موضوعی قابل طرح در حوزه تاریخپژوهی و نیز دسترسی به اطلاعات حاصله و عدم دستبردن در مدارک، محتوای مطبوعات و اطلاعات موجود در آنها را میتوان به عنوان مهمترین و قابل اتکاترین منابع برای تاریخپژوهی مطرح ساخت.
با توجه به اینکه در مقاطعی از تاریخ معاصر، مطبوعات به خاطر جو خفقان امکان انتشار خیلی از اخبار و مطالب را نداشتهاند، چگونه آن را معتبرترین اسناد میدانید؟
اولاً مگر ما در تمام دوران تاریخ مطبوعات، اختناق مطبوعاتی داشتیم؟ ثانیاً مگر تاریخ، فقط از آغوش سیاست بیرون آمده و در بستر آن معنا مییابد؟ پس تاریخ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، رجال و... که موضوعات آنها در بسیاری از موارد مهمتر و اساسیتر از موضوعات سیاسی هستند، چه میشوند؟ مثلاً در محتوای مطبوعات چاپ شده در دوره ناصرالدین شاه یا در دهه ۱۳۱۰- ۱۳۲۰ یا در دهه ۱۳۴۰، اطلاعات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... بسیار مهمی وجود دارند که در هیچ کجای دیگری نمیتوانید آنها را بیابید. سخن بنده «من حیثالمجموع» بود. ضمن آنکه مندرجات مطبوعات همزمان را نیز باید آسیبشناسی کرد و در نهایت تحلیل عقلانی محقق و پژوهشگر است که میزان اعتبار استنادی یا همان «سندیت» مندرجات و مدارک موجود در آنها را مشخص میسازد. حال در مقاطعی از تاریخ معاصر که آزادی مطبوعات زیاد بوده، مثل دوره مشروطه فاصله ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۴. ش یا دوره نهضت ملی شدن صنعت نفت، بهترین منبع برای تحقیقات، حتی در مسائل سیاسی، داخلی و خارجی محتوای مطبوعات وقت هستند. باید توجه داشت که در این برهههای تاریخی، چون مخاطبان زیادی مطالب آن روزنامهها و مجلات را میخواندند، نمیشد که یک ادعای کاملاً جعلی، بدون تکذیب سایر جریانات سیاسی یا مخالف، سایر روزنامه و مجلات آن دوره و البته واکنش مردم باقی بماند.
در مورد اسناد و احکام دولتی چطور؟ در آن حوزه مخاطبان باید به چه نکاتی توجه داشته باشند؟
در این زمینه هم پژوهشگر باید به چند نکته درباره زمانه و شرایط تنظیم اسناد و احکام حکومتی و دولتی توجه کند. اینکه آیا اصالت سند مورد تأیید است؟ یعنی سند جعلی نیست؟ در چه شرایطی و از سوی چه کسی تنظیم شده است؟ شناخت اصالت سندهای دولتی به علم، تخصص و اشراف بر موضوع نیاز دارد. بنابراین نمیشود با استناد به یک برگه دولتی هر ادعایی را کرد.
از نگاه شما چرا خاطرات به عنوان نوعی از سند در آخرین درجه از اعتبار قرار دارد؟
خاطرات، چون بسیار خدشهپذیر هستند، به لحاظ اعتبار در درجه آخر قرار دارند. اگر از بیانات غرضآلود افراد، انگیزهها و منافع شخصی یا توهمات و داستان بافیهای آنها بگذریم و بنا را براین بگیریم که فرد خاطرهگو با غرض و دروغگویی مطلبی را بیان نمیکند، اما ذهن آدمی در اثر گذر زمان میتواند دچار خطا شود و زمان و مکان و افراد را در یک واقعه اشتباه بگوید. به علاوه اینکه گاهی کتاب خاطرات افراد چندان هم خاطرات نیست و عمده مطالبش اظهارنظر است. یعنی فرد بعد از گذشت سالهایی از یک واقعه، نظراتش را در قالب خاطره بیان میکند. بسیار دیده شده که افراد پیر در بیان خاطرات دوره جوانی یا میانسالی، زمان و مکان و نام افراد را اشتباه روایت میکنند. مگر اینکه فرد خاطرهگو از آن دورانی که دارد واقعهای را تعریف میکند، یادداشت روزانه داشته باشد. به یاد دارم که در چند سال قبل، تحقیق بسیار مهم و جامعی در مورد حافظه افراد و به ویژه افراد میانسال و کهنسال انجام و در نتیجه آن مشخص شد که ذهن هر انسان در طول زمان در خاطرات دستکاری کرده و آنها را مطابق علایق و سلایق و تمنیات افراد تغییر میدهد! در نتیجه اساساً خاطرات شفاهی، فاقد اصالت علمی است. این البته در صورتی است که فرد خاطرهگو، حب، بغض، عصبیت و تمایلات و... نداشته باشد، اگر چنین باشد که اساساً بیانات او خاطره هم نیست، یک ابراز وجود و بیانیه سیاسی است و هر چه هست از قصه، داستان، رؤیای نیمه شب و... تاریخ نیست.
کتابهای تاریخی که برمبنای تحلیل افراد از وقایع و حوادث تاریخ نوشته شده را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
تاریخ رشتهای است که هر کسی در آن میتواند، درباره هر چیزی صحبت کند و ادعایی را مطرح کند! اما علم تاریخی علمی است به شدت سنگین و خشک و آدمهای مدعی و دروغگو را سریع رسوا میکند! ما یک روشهای ساختاری تدوین تاریخ داریم که براساس آن مورخ دادهها و اطلاعات تاریخی را گردآوری و روند وقوع یک حادثه یا سیر تحول وقایعی خاص یا تغییرات جوامع را بر پایه همان دادهها و اطلاعات ثبت میکند. امکان دارد در مرحله ثبت دادهها، نواقصی داشته باشیم و هیچ مدرک و سندی برای بخشی از واقعه پیدا نکنیم، اما با این حال و با همان دادههای به دست آمده، یک تصویر از موضوع داریم که براساس همان، واقعه را بدون به کار بردن تخیل و توهم مینویسیم. بعد از مرحله جمعآوری و ثبت دادههای تاریخی میرسیم به مرحله نظریهپردازی تاریخی. در علم تاریخ، پژوهش و تحقیق به علاوه تحلیل عقلایی تبدیل به نظریه میشود؛ نظریات هم قطعیت صددرصدی ندارد، یعنی یک نظریه ممکن است در سالهای بعد مورد تأیید قرار بگیرد، یا اینکه به آن خدشه وارد شود و اینکه کلا رد بشود. مثلاً در نظریه تاریخی دیالکتیک، تحولات جامعه انسانی و دگرگون شدن ساختارها برمبنای تحولات طبقاتی اروپای غربی استوار شده و این نظریه برای تحلیل تاریخ کشورهای آسیایی و آفریقایی، به دلیل تفاوتهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعیت ندارد. آن وقت مورخ معتقد به دیالکتیک، در تحلیل تحولات جامعه شرقی و آفریقایی دچار خطاهای اساسی میشود. این مورخان برای اینکه تحولات جامعه مثلاً ایران را با نظریه دیالکتیک تاریخی منطبق کنند، مجبور به حذف بسیاری از شواهد و قرائن تاریخی یا اضافهکردن پندارهایشان به عنوان مدرک یا سند یا تاریخسازی بیوقفه و بدون حد و مرز با بنمایه تکراری هستند.
در مورد فلسفه تاریخ و تحلیل حوادث چطور؟
علم تاریخ و فرآیند آن (همچون دیگر علوم)، با فهم از تاریخ (همچون فهم از دیگر علوم)، دو مقوله کاملاً جدا از هم هستند. به طور مشخص شما میتوانید یک محقق زیست شناسی باشید و طی چند دهه از عمرتان با بررسی مثلاً یک جلبک دریایی، فرضیه و نظریهای را در مورد آن مطرح کنید، اما من به عنوان یک فرد معمولی، میتوانم ساعتها و ماهها در مورد فهمم از جلبک دریایی، نقش آن در طبیعت و... برای شما صحبت کنم و البته به جایی هم برنمیخورد! در مورد تاریخ هم همگان میتوانند یک عمر یا چند عمر در مورد وقایع و رویدادهای تاریخی صحبت کرده و فهم خودشان را مدام تکرار کنند. البته این به علم تاریخ ربط ندارد و آن علم راه خود را رفته و دستاوردهایش را مطرح و به معرض نقد و بررسی میگذارد، اما ناگفته نماند که به طور کلی هر قدر نادانی از وقایع تاریخی بیشتر شده و انگیزه پژوهش علمی کمتر باشد، مباحث مبتنی بر فهم تاریخ و قرار دادن فهم از یک واقعه به جای علم از آن واقعه بیشتر و بیشتر میشود. کلیگویی همیشه خوشایند سیاستبازان، فیلسوفان، ادیبان و هنرمندان است، اما ارتباطی با علم به طور کلی و به طور اخص علم تاریخ ندارد. یک فرد میتواند ادعا کند که فهم کرده که یک واقعه تاریخی، با تأخیر در خواندن یک خروس در صبح گاهان ارتباط دارد! خوب این به خودش مربوط است، میتواند تا آخر عمرش چنین باوری داشته باشد.
آیا یک پژوهشگر میتواند خود را از اندیشه و علاقهمندیهایش کاملاً جدا کند و در قضاوتهای تاریخیاش انصاف را دستکم در حد ضرورت رعایت کند؟
باید همه تلاشش را در این زمینه بکند. البته قبلش باید دادههای درستی را جمعآوری کرده باشد، یعنی جامعنگر باشد و همه دادههای تاریخی را درباره موضوع در نظر بگیرد. چون تحلیل تاریخ، براساس دادهها صورت میگیرد. حال وقتی همه دادهها را مدنظر قرار داد، باید تلاش کند تا جهتگیری و علایق شخصی را کنار بگذارد و تحلیل درست و عقلایی از واقعه ارائه کند. از طرف دیگر تاریخ ابعاد مختلفی دارد. تاریخنگار باید مشخص کند که به کدامین بعد از یک واقعه تاریخی توجه کرده است. دیگر اینکه فرد پژوهشگر مثل هر انسان دیگری دوست دارد که به ثبات فکری برسد، اما بحث بر سر این است که نه تنها انسان ایستا نیست، بلکه همیشه در حال «شدن» هم هست، یعنی نمیشود یک پژوهشگر تاریخ ۲۰ سال قبل، درباره یک موضوع و براساس دادهها و اطلاعات و اسنادی که داشته، یک حرف را بزند و یک قضاوت داشته باشد، آن وقت امروز که اسناد و مدارک جدیدی به دست آمده و حقایق تازه کشف شده، باز همان حرفها و قضاوتهای ۲۰ سال پیشش را تکرار کند، یعنی پژوهشگر قاعدتاً باید با دادههای جدید، فهم و قضاوتش از وقایع تاریخی در طول زمان تغییر کند.
به هرحال روایتهای تاریخی به ویژه در حوادث خاص مثل جنگ با اشغالگر و دفاع از وطن، هویت تاریخی یک ملت را میسازد. این روایتها قاعدتاً نمیتواند بدون جهتگیری اندیشهای و فکری باشد، اینطور نیست؟
هر جامعه انسانیای برای بقای خود، به هویت تاریخی نیاز دارد، اما آن هویت تاریخی، اولاً نباید براساس دروغ و توهم بنا شده باشد، دوماً باید دارای یک بزرگ منشی باشد تا بتواند اشتباهات تاریخی خود را تصحیح کند، یعنی این هویت تاریخی باید اینقدر ظرفیت داشته باشد که بتواند عملکرد تاریخی خود را نقد بکند.
درباره اینکه به دلیل تفاوت مبانی اندیشهگی افراد، ملاکهای قضاوت درباره یک موضوع تاریخی با هم فرق دارد، چه نظری دارید؟
من خدمتتان گفتم که قضاوت در تاریخ، با علم تاریخ دو مقوله جداگانه است. مبانی اندیشهای، گرایشهای سلیقهای، منافع، تمنیات، ضدیتها و... همه در فهم و قضاوت تاریخ، کاملاً مؤثر هستند، اما هر کسی آزاد است، آن خروس را در صبحگاه ببیند یا نبیند! این ربطی به علم تاریخ ندارد، به خودش و فهمش ارتباط دارد.