آخرين درجه فساد به كار بردن قوانين براي ظلم است.
ولتر سيدحسن تقيزاده، فرزند سيدتقي اردوبادي پيشنماز مسجد حاج صفرعلي تبريز بود. در هنگام قتل شيخ شهيد هيئتمديره موقت را سردمداري ميكرد. نام «تقياف» را كه براي خود در اوقات جواني يعني وقتي كه طلبه علوم ديني بود انتخاب كرد، ميزان اجنبيپرستي و گرايش او را به خارجيان ميرساند؛ بهقدري در اين عقيده تعصب داشت كه ميگفت: «صلاح كشور منوط بر اين است كه ايرانيان بهطور كلي از نظر صورت، معنا، جسم و روح بايد فرنگيمآب شوند» و جاذبه غربزدگي را اگرچه به مستعمره بودن كشور منجر شود، به استقلال فرهنگي و حريت ترجيح ميداد!
تقيزاده از فراماسونهاي پيشينهدار و از كساني است كه به لژ بيداري ايران پيوستند. او بعدها از لژهاي ديگري هم سر درآورد. در كار سياست هم كهنهكار است، به همان اندازه كه در فراماسوني پيشينه دارد، در پژوهشهاي علمي هم آوازه دارد، اما در اين كار هم همنواي شرقشناسان سياستپيشهاي است كه دشمن ايران و ايرانياناند و ميكوشند پيشينه درخشان و پرشكوه فرهنگ و تمدن ايران را ناديده بگيرند. براي نمونه از روزنامه كاوه، شماره ۷، ذيالقعده ۱۳۳۸ (ژوئيه ۱۹۲۰) كه نوشته تقيزاده است، ميآوريم:
«...ايرانيان خيال ميكنند كه آنها در گذشته يك تمدن عالي درخشان مانند تمدن يونانيان داشتهاند. وقتي كه حقايق علميه و تاريخيه مثبته در جلوي نظر آنها گذارده شود، خواهند ديد كه ايران به علم و ترقي دنيا كمك زيادي نكرده و مانند ملل عالم در اغلب آنچه هم كه داشته مديون تمدن و علم يونان بوده است»(۱).
درباره اين مرد سخنان گوناگوني گفتهاند. برخي او را به عرش برده و اين كسان بيشتر از هواخواهان يا از آتشبياران او هستند، اما كساني كه از آغاز كار سياستش او را ميشناختند يا در دفتر زندگي او ديده پژوهش دوختهاند، از او به نيكي ياد نكردهاند، بهويژه از احمد كسروي و محمود محمود بايد نام برد كه اتفاقاً هر دو از همشهريان تقيزاده بودند. محمود محمود به هيچوجه به تقيزاده باور نداشت و هميشه ميگفت: «تقيزاده در ميان مشروطهخواهان حقيقي، هيچگاه حنايش رنگي نداشت و او را از عمال سياست انگليس ميشناختند». كسروي هم در نوشتههايش، بهويژه در كتاب تاريخ مشروطه ايران او را رسوا ساخته است. واقعيت اين است كه تقيزاده در زندگي سياسي خويش، به رنگهاي گوناگون درآمده و وارونهبازيها كرده است. زماني خود را «آزاديخواه انقلابي» ناميده و هنگامي به «آلت فعل قدرت فائقه» بودن خويش اعتراف كرد. روزي دشمن برپا شدن مجلس سنا بود و روز ديگر بر كرسي رياست آن نشست. روزي فرياد جنگ با محمدعلي ميرزا و فداكاري در راه آزادي را سر ميداد و فرداي آن كلاه فرنگي بر سر ميگذاشت و پنهاني به سفارت انگليس ميگريخت و در آنجا سفارت انگليس را وكيل رسمي خود ميكرد كه دارايياش را از دولت ايران درخواست كند.
او كسي است كه از ناآگاهي ملت ايران و پشتيباني دستگاههاي سياسي انگلستان به همه جا رسيده، اين عبارت ورد زبانش است و دهان به دهان از وي شنيده شده است كه: «اخلاق ملي ايرانيان بهحدي فاسد شده كه يا چنگيز بايد ظهور كند تا مردم ايران را قتلعام سازد يا كوه دماوند آتشفشان كند و اين مردم را نابود سازد». گويا او فراموش كرده است كه ملت ايران هر عيبي داشته باشند، خدمتگزار و خيانتكار را بهخوبي از هم باز ميشناسد و دستكم پاس خدمتگزاران خويش را نگه ميدارد.
راستي رها بخشد و دروغ خواري آرد.
خردنامه باري، تقيزاده حالت مجرمي را داشت كه از آشكار شدن دفتر زندگياش هميشه انديشناك بود و از همينرو پيوسته كوشا بود مبادا كساني دانستنيهاي خود را درباره وي آشكار كنند.
كوتاه سخن: دفتر زندگي اين مرد سراسر فريب، رياكاري، نيرنگ، ناباوري به هر اصل اخلاقي، ملي و شرافت انساني است. به قول محمود محمود: «اين مرد كسي است كه دين را از او گرفتند و هيچ مبناي اخلاقي جانشين آن نكردند». به ايران و ملت ايران خيانت كرده است. چه خوش گفت آن كس كه دربارهاش گفت: «مادر دهر چنين خائني نزاد». آخرالامر بهترين بهرهبرداري به وسيله دولت انگليس از اين جيرهخوار دستنشانده در ۱۹۳۳ كه او را در مقام وزارت دارايي قرار داده بودند، به ثمر رسيد و او با شركت مستقيم در خيانت تحميل قرارداد نفت ۱۹۳۳ راهي براي برائت خود جز اقرار عاجزانه نداشت، چنانكه در مجلس ۱۵ تنها چيزي كه براي تبرئه خود و رضاشاه از آن خيانت عظيم اظهار داشت، اين بود: «ما چند نفر مسلوبالاختيار به تمديد راضي نبوديم، ليكن هيچ چارهاي نبود».
دكتر مصدق در نطق خود در جلسه ۲۷ فروردين ۱۳۳۰ مجلس شوراي ملي با توجه به اين اظهارات تقيزاده و اشاره به مكاتباتي كه او قبلاً با تيمورتاش داشته است، با قرائت متن يكي از اين نامهها در تاريخ ۱۹ آذر ۱۳۰۸ بهدرستي يادآور شد كه تقيزاده خوب ميدانست غرض كوتاه كردن دست كمپاني از نفت نيست، بلكه تمديد و تثبيت قرارداد است.
همچنين دكتر مصدق در جلسه مورخ ۷/۸/۱۳۲۳ مجلس زيان اين قرارداد را ۱۶ ميليارد و ۱۲۸ هزار ريال به ضرر ملت ايران برآورده كرده است. (۲)
براي آدم بهانهگير هميشه بهانه وجود دارد.
ضرب المثل ايتاليايي
تقيزاده با نيروي لفاظي و با كمك مطالعات خود در مجلس اول كه بيشتر نمايندگانش كاسب و عوام بودند، زود خودنمايي كرد و نطقهاي پرحرارت او اسباب شهرت و ترقي وي شد. او هنگام تنظيم متمم قانون اساسي، با مداخله روحانيون در مجلس براي نظارت و انطباق قوانين با موازين شرعي مخالفت كرد و از همين زمان نام او بر سر زبانها افتاد و گروهي از روحانيون و مردم اعتقادات مذهبي او را سست و بيپايه دانستند و به او نسبت بيديني دادند. هنگامي كه مجلس در كار پيشرفت و تثبيت قدرت حكومت پارلماني بود و انگليسها با ناخشنودي از موفقيت مجلس، براي طرد محمدعليشاه و درهم ريختن قزاقخانه مصمم بودند و انجمنهاي خلقالساعه در هر سو تشكيل ميشد، انجمن آذربايجان نيز فعاليت شديد خود را آغاز كرده بود و تقيزاده رهبري اين انجمن را برعهده داشت و جوانان مجاهد انجمن را ضد محمدعليشاه و درباريان تحريك ميكرد و در منزل خود اسلحهخانه ترتيب داده بود و در مجلس سخنان تندي بر زبان ميراند و مخصوصاً به اطرافيان شاه و دوستداران سياست روس سخت ميتاخت. او مردي انقلابي بود، ولي تندرويها و ناسزاگوييهايش بيشتر در گسترش تشنج و تشديد اختلاف شاه و مجلس اثر ميگذاشت و اتفاقاً اين همان هدفي بود كه انگليسها در ايران دنبال ميكردند، از اينرو تقيزاده به داشتن روابط پنهاني با عمال سفارت متهم شد.
اگر روباه موعظه ميكند، مواظب غازهاي خود باشيد. ضربالمثل فرانسوي
به اقرار خود تقيزاده در دوره اول مجلس شورا، اگر با شاه مدارا ميشد امكان سازش منتفي نبود و حوادث ناگوار بعدي پيش نميآمد، ولي تحريكات سياست خارجي بهمنظور آماده كردن موجبات اجراي قرارداد ۱۹۰۷ و اغراض و تندرويهاي بيموقع بعضي از آزاديخواهان مدارا غيرممكن شده بود. همين كه انگليس و روس در بمباران مجلس توافق كردند، تقيزاده بهوسيله مراكز سياسي از اين تصميم مطلع شد و به همين دليل چند روز پيش از بمباران مجلس عجولانه منزل خود را از جلوي بهارستان به يكي از كوچههاي پشت مجلس تغيير داد تا از دسترس مأموران دولتي دور باشد. او روز قبل از بمباران در مجلس نطق پرحرارتي كرد و از حادثهاي كه ممكن بود پيش بيايد سخن راند و به عبدالحسينخان معزالملك (تيمورتاش)، ابوالفتحزاده و دو افسر نوجوان و پرشور كه به خدمت گارد مجلس درآمده بودند، دستوراتي داد و شب قبل از بمباران هم در مجلس بين مجاهدان تفنگ و فشنگ توزيع ميكرد و به قول كسروي خواهان جنگ بود، ولي روز بمباران كه پارلمان از آغاز صبح جلسه علني داشت، تمارض كرد و در مجلس حاضر نشد و با آنكه رياست انجمن آذربايجانيها و سرپرستي گروه بزرگي از مجاهدان را داشت و در خانه خود تعدادي اسلحه ذخيره كرده بود و جمعي فدايي و مجاهد مقيم خانه او بودند، از مخفيگاه خود بيرون نيامد و شايع شد كه از همانجا با «ماژراستوكس» وابسته نظامي سفارت كه دستوري در اين كار داشت، تماس گرفت و با لباس مبدل و تغيير «عمامه» به «شاپو» به اتفاق سيدحسن، مدير حبلالمتين و مساوات و تربيت و چند نفر ديگر به همراهي غلامهاي سفارت انگليس، در يك درشكه ـكه آن هم احتمالاً درشكه سفارت بودـ به سفارت انگليس پناه برد. پس از پناهنده شدن گروهي از مشروطهچيان به سفارت انگليس، سفارت به دستور شاه محاصره شد. شاه و دولت انگليس هر دو به هم اعتراض كردند. شاه به مداخلات آشكار و بيرويه عمال سفارت در امور داخلي ايران و حمايت آنان از مخالفان و دولت انگليس به محاصره سفارت معترض بود. شاه تحويل پناهندگان را از سفارت ميخواست و سفارت تأمين آنان را از شاه. مذاكرات طولاني شد و عاقبت اميربهادر و حشمتالدوله و سپس علاءالسلطنه، وزير خارجه و سلطان عليخان وزير دربار (وزير افخم) به سفارت رفتند و از اينكه سفارت محاصره نظامي شده بود، عذر خواستند. سفارت هم قول داد ديگر كسي را راه ندهد. در آغاز شاه بهوسيله فرستادگان، تقيزاده و يارانش را تأمين داد و تحويل آنها را خواست، اما سفارت اين تأمين را نپذيرفت و چندان اصرار ورزيد كه قرار تبعيد آنان داده شد. چند روز هم براي كم و زياد مدت تبعيد گفتوگو كردند. شاه ميخواست مدت تبعيد تقيزاده ۱۰ سال باشد، سفارت با اصرار و سرسختي مدت را به يك سال و نيم كاهش داد و از مدت تبعيد ديگران هم به همين نسبت كاست و براي آنان از شاه خرج سفر هم گرفت!!
اگر گويي ميهن بد است، تو خود بد هستي.
ضربالمثل ايتاليايي تقيزاده در نيمههاي ج ۲/۱۳۲۶ق با چند تن از همراهانش از تهران تبعيد شد. بهطوري كه نوشتهاند او و يارانش را غلامهاي سفارت پاسداري ميكردند و در جلوي كالسكه آنان پرچم سفارت انگلستان در اهتزاز بود تا از گزند دولتيان و مخالفان در امان باشند.
معاضدالسلطنه كه خود بهتنهايي به سفارت انگليس گريخته بود، همراه اين گروه بود. در رشت «رابينو» كنسول انگليس از آنها پذيرايي كرد و بهخصوص در پذيرايي تقيزاده تشريفات خاصي قائل شد. تقيزاده پس از چند روز عازم انزلي (بندر پهلوي) شد و از آنجا به سوي باكو و تفليس رهسپار شد و به جانب اروپا رفت و از وين به پاريس سفر كرد. پس از چند هفته به لندن رفت. در لندن به اتفاق معاضدالسلطنه به عنوان دو نماينده تبعيد شده ايران مقالهاي در شماره ۱۵ اكتبر ۱۹۰۸ «تايمز لندن» نوشت و از فجايع دربار و قزاق و هماهنگي سفارت روس با اقدامات ارتجاعي شاه آنچه را كه خواستند بر زبان آوردند، ولي از فجايع انگليسها و سازشكاري آنها با روسها عليه مصالح و منافع ملت ايران سخني به ميان نيامد. از اين پس تقيزاده بين پاريس و لندن رفت و آمد ميكرد و در مجامع آزاديخواهان و مخالفان محمدعليشاه شركت و فعاليت ميكرد و ادوارد براون و مسترلنج (رئيس كميته ايرانيان مقيم لندن) به او كمك ميكردند، در همين اوقات بعضي از آزاديخواهان و ياران تقيزاده مانند معاضدالسلطنه و دهخدا راه خويش را از او سوا كردند و در پاريس و سوئيس جداگانه به تلاشهاي آزاديخواهانه خود ادامه دادند. تقيزاده در اين هنگام به عضويت انجمن آسيايي لندن درآمد و اين براي او يك امتياز بود. (۳)
دوره دوم مجلس، محملي براي تركتازي بيشتر! تقيزاده در دوره دوم از تبريز و تهران بار ديگر به وكالت مجلس برگزيده شد. او در اين دوره هم منزلش محل تجمع افراد مسلح و مشكوك بود و به در و ديوار اتاق منزلش اسلحه آويزان بود و معلوم نبود اين افراد و تجهيزات را براي چه ميخواست؟ در اين دوره كه با سعي ناصرالملك كار حزببازي در پايتخت رونق گرفته بود، جمعي كه تندرو، انقلابي و معتقد به زير و رو كردن شالودههاي كهن بودند در صف حزب دموكرات جاي گرفتند و تقيزاده ليدر پارلماني آنها شد.
گروه ديگر دستههاي محافظهكار بودند كه اصلاح تدريجي امور را با حفظ سنن و آداب مذهبي و ملي ميخواستند و به «اعتدالي» ناميده شدند. ليدر پارلماني اين حزب سيدمحمدصادق طباطبايي بود. دموكراتها براي آنكه قدرتهاي ارتجاعي را درهم بشكنند و راه زمامداري مطلق و اجراي برنامههاي انقلابي خود را هموار سازند با متنفذاني چون آيتالله سيدعبدالله بهبهاني و سپهدار مخالف بودند و بهخصوص با نفوذ روحانيت به جدال برخاستند. سردار اسعد هم آنان را تقويت ميكرد. كشمكش دو گروه پارلماني بيشتر جنبه اغراض شخصي و جاهطلبي داشت و وقت مملكت را در آن زمان حساس تحول اجتماعي به هدر ميداد. سيدعبدالله در مجلس مانع قوي پيشرفت مقاصد دموكراتها بود، به همين دليل حملات دموكراتها بيشتر متوجه وي ميشد و تقيزاده هم در مخالفت با سيدعبدالله تندروي ميكرد. در آن هنگام اعتداليها با ستارخان و باقرخان نزديك بودند و ستارخان و باقرخان از رفتار تقيزاده رضايت نداشتند؛ همچنانكه تقيزاده از آنان رضايت نداشت، تا آنجا كه باقرخان سالار ملي در «انجمن احرار» سخن راند و نمايندگان تندرو مجلس از جمله تقيزاده را تهديد كرد و گفت: «من خودم ميروم مجلس و دست چند نفر از وكيلان را از مجلس بيرون ميكشم». اختلاف بين اعتداليون و افراطيون بالا گرفت. در نتيجه عناصر افراطي درصدد از بين بردن آن دسته از مؤثرترين مشروطهخواه كه در دوران قبل از صدور فرمان، فعاليت بزرگي داشتند و اكنون جزو اعتداليون بودند، برآمدند. اولين قرعه به نام آقاسيدعبدالله بهبهاني افتاد و او كه تنها مرد مبارزه با دسته افراطي به شمار ميرفت در روز ۸ رجب ۱۳۲۸ ترور شد.
پس از ترور بهبهاني، جامعه مسلمان ايران و همه روحانيون عليه مشروطيت و آزاديخواهان به پا خاستند. آيتالله سيدمحمدكاظم يزدي كه از بزرگترين مراجع تقليد شيعه و مقيم نجف بود، پس از شنيدن خبر كشته شدن «شيخ فضلالله نوري» و ترور «بهبهاني» از جناياتي كه در ايران عليه پيشوايان مذهبي ميشد، آنقدر متأثر شد كه همواره ميگفت: «ايرانيها دين ندارند»، ولي آنها كه از كنه اين جنايات آگاهي داشتند، ميدانستند كه ترور و آدمكشيهاي اواخر مشروطيت به دستور «كميته دهشت» كه يكي از شعب «انجمن آذربايجان» در تهران بود، صورت ميگرفت. در رأس اين انجمن، سيدحسن تقيزاده و در رأس كميته دهشت حيدرعمواوغلي قرار داشت.
تكفير تقيزاده از سوي مراجع نجف
پس از ترور بهبهاني «آخوند ملاكاظم خراساني» كه خود از مشروطهخواهان بنام بود به اتفاق «آيتالله سيدعبدالله مازندراني» حكم تكفير تقيزاده را صادر و به مجلس ابلاغ كردند. اين تلگراف كه از بايگاني مخصوص مجلس شورايملي گرفته شده، عيناً نقل ميشود: «مقام منيع نيابت سلطنت حضرات حججالاسلام دامت بركاتهم. مجلس محترم ملي. كابينه وزارت سرداران (كذا). . . چون ضديت مسلك سيدحسن تقيزاده كه جداً تعقيب كرده است با اسلاميت مملكت و قوانين شريعت مقدسه بر خرد و اعيان ثابت و از مكنونات فاسدهاش علناً پرده برداشته شده است، بنابراين از عضويت مجلس مقدس ملي و قابليت امانت نوعيه لازمه اين مقام منيع بالكليه خارج و قانوناً و شرعاً منعزل است. منعش از دخول در مجلس ملي و مداخله در امور مملكت و بر ملت و عموم آقايان علماي اعلام و اوليا امور و امنا دارالشوراي كبراي و قاطبه امرا و سرداران عظام و آحاد عساكر معظمه مليه و طبقات ملت ايران ايدهم الله العزيز واجب تبعيدش از مملكت ايران فوراً لازم و اندك مسامحه و تعاون حرام و دشمني با صاحب شريعت عليهالسلام بهجاي او امين دينپرست و وطنپرور ملتخواه صحيحالمسلك انتخاب فرموده و او را مفسد و فاسد مملكت شناسند و به ملت غيور آذربايجان و ساير انجمنهاي ايالتي و ولايتي هم اين حكم الهي عزاسمه را اخطار فرمايند و هركس از او همراهي كند در عين حكم است و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم و بجميع ما رقم قد صدر الحكم من الاحقر عبدالله مازندراني قد صدر الحكم من الاحقر محمدكاظم الخراساني بذلك».
در مجموع تقيزاده خود و مملكتش را به دولتي فروخته بود كه «سركوزاوزلي» وزير مختارش بعد از ختم غائله ناپلئون و هزار گرفتاري كه براي ايران تهيه كرده بود در تاريخ ۲۵ اكتبر ۱۸۱۵ به وزير خارجه دولت انگليس مينويسد: «عقيده صريح و صادقانه من اين است كه چون مقصود نهايي ما فقط صيانت حدود هندوستان است، در اين صورت بهترين سياست ما اين خواهد بود كه كشور ايران را در اين حال ضعف و توحش و بربريت بگذاريم و سياست ديگري را مخالف آن تعقيب نكنيم». تقيزاده هميشه از حد اعلاي حقوق و مزاياي ممكن برخوردار بود و مبالغ هنگفتي بابت تأليف كتب از وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه دريافت ميكرد و چون بسيار مقتصد بود از مجموع اندوختههاي خود سرمايه قابل توجهي جمع كرد و داد و ستدهايي ميكرد، اما هميشه تظاهر به نداري ميكرد و هيچوقت در امور خيريه شركت و هرگز درماندهاي را دستگيري نكرد. وي از سهام شركت چاپ افست كه در زمان خود جزو بزرگترين شركتها بود ۴۵ سهم داشت و هر ساله بابت سود سهام خود مبلغي عايدي داشت و از بنگاه ترجمه و نشر كتاب هم حقوق مكفي دريافت ميكرد.(۴) وي تنها با همسر خود زندگي ميكرد و فرزند نداشت و به گفته خودش «خداوند او را از نعمت پدر بودن محروم كرده بود».
پينوشتها (۱) از كتاب خلقيات ما ايرانيان، جمالزاده ـ ص ۴ ـ ۱۴۳.
(۲) كتاب نطقهاي دكتر مصدق در دوره شانزدهم مجلس شوراي ملي.
(۳) از كتاب رهبران مشروطه، تأليف صفايي.
(۴) تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس، صفحه ۷۱۴ ـ جلد ۳.