سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: عبور «بچه مهندس» از برخی پیرنگهای صرفاً سرگرمکننده و گاه اشکآلودی که از سر ترحم در مخاطب ایجاد میکرد سبب شده حالا سازندگان آن در فصل سوم جسارت بیشتری پیدا کنند و به فضاهایی مثل دانشگاه، چالشهای پیش روی دانشجویان، آداب زندگی در خوابگاه و حتی مباحث چالشی مانند مهاجرت دانشجویان و پذیرش گرفتن از دانشگاههای اروپایی و امریکایی قدم بگذارند، البته در رابطه با دو فصل قبلی این سریال نباید بیانصافی کرد، چه اینکه به تصویر کشیدن تألمات روحی و روانی وارده بر بچههای بیسرپرست یا بدسرپرست و نمایش نوع نگاه غلط و سنگینی که نسبت به این افراد در بین جامعه وجود دارد در کنار مجاهدت و فداکاری کسانی که همه زندگیشان را در خدمت به این دست افراد صرف میکنند، در کنار به رخ کشیدن کمیها و کاستیهای معمول و رایج در این مراکز از جمله بسامدهای همراه با تلنگر پخش این سریال برای مخاطبان است. مخاطب در فصل سوم «بچه مهندس» شاهد مرحله جدیدی از زندگی جواد جوادی و دو هم دانشگاهی و اتفاقاً همخوابگاهی اوست که اتفاقاتش با ریتمی تند و طی چند قسمت حالا به یک حرکت منطقی رسیده است. در واقع سازندگان سریال «بچه مهندس ۳» پس از عبور از دو فصل ابتدایی در این فصل لنز دوربینشان را عوض کردهاند و به جای نشان دادن کادرهای بسته از زندگی در یک جامعه کوچک (خانه خورشید) سعی کردهاند تا با ارائه لانگشاتهایی که گستره اجتماعی و اقتضای زندگی جواد را نمایش میدهند، قدم در مسیر بلوغ بگذارند. برای این مدعا میتوان شاهد مثالهای متنوعی ارائه کرد از جمله پرداختن به مسئله ساخت پهپاد به عنوان یکی از مولفههای علمی و راهبردی کشورمان که ما را در زمره شش کشور برتر دنیا قرار داده است. یکی دیگر از شاخصههای این سریال نمایش چهرهای مثبت از دانشجویان است.
هر چند هر کدام از این دانشجویان درگیریهای خاص خانوادگی خود را دارند، اما نقطه اشتراک آنها جستوجوگری، تلاش و پشتکار برای تغییر اوضاع خود و خانوادههایشان است. قاسم بچه شهرستانی است که برای رهاندن خانوادهاش از چنگال فقر و مشکلات اقتصادی تلاش میکند و در کنار او مسعود است که به رغم داشتن خانوادهای متمول و متمکن، همه تلاشش را برای آشتی دادن پدر و مادرش که دائماً در حال جدال لفظی هستند، به کار میگیرد. ورود این سریال به بحث مهاجرتهای بیبازگشت دانشجویان نخبه کشورمان که پیشتر در آثار مستندی مانند چندگانه میراث آلبرتا یا مستند سراب شاهد آن بودهایم، از جمله نکات قابل اعتنا در مورد «بچه مهندس» است.
در کنار این شاخصههای مثبت برخی پرداختهای قاصر همراه با کجسلیقگی نویسندگان «بچه مهندس ۳» نیز وجود دارند که باعث دلخوری برخی مخاطبان شده است، از جمله این موضوعات میتوان به شخصیتپردازی قاسم اشاره کرد که او را فردی عصبی، اهل دعوا و تنش و به دور از منطق نشان میدهد. این حساسیت از آنجایی ایجاد میشود که قاسم اهل شهرستان است و به لحاظ منطق درام او نماینده افراد غیرتهرانی است و نباید به این شکل ترسیم شخصیت میشد. چه اینکه در اکثر مواقع واکنشهای عصبی و بیمنطق او بیشتر معرف شخصیتی متمایل به سیاه است تا خاکستری. هر چند این نمایش ناخوشایند از یک جوان شهرستانی و ایرادات و اشکالات جواد و مسعود (به عنوان یک جوان تهرانی) به رفتارهای وی در برخی مواقع مانند معلوم شدن علت رفتن قاسم به سراغ ساک کتابهای جواد، مخاطب را از قضاوت عجولانه نهی میکند، اما متأسفانه در جریان کلی سریال این ضعف در شخصتپردازی قاسم همواره دیده میشود. نکته غیرمنطقی دیگر در سریال «بچه مهندس» دلبستگی عجیب و غریب جواد به مژگان است که سازندگان سریال هیچ دلیل یا علت خاصی در توجیه آن به مخاطب ارائه نمیدهند و ظاهراً مایلند تفسیر و تدلیل برای چنین عشقی را به مخاطبان واگذار کنند، اگر چه وجود این دلبستگی باعث کسب موفقیتهای قابل توجهی از سوی جواد میگردد.