سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: احساس ما درباره تواناییهایمان چیست؟ خودمان را شخص ناتوان و ضعیفی میدانیم یا شخصی قوی و توانمند؟ فکر میکنیم اگر مشکلی پیش بیاید از پسش برنمیآییم یا آنقدر از درون، خود را باور داریم که خود را بر هر مشکل و مسئلهای فائق و مسلط میبینیم؟
خودمان را دست کم نگیریم
اگر به گذشته خود نگاهی بکنیم، میبینیم که به راستی چه کسی بودهایم و در واقع چه کسی هستیم! مثلاً میبینیم ما همانی هستیم که سال گذشته در کنکور پیچیدهای پذیرفته شدیم یا میبینیم همانی هستیم که توانستیم افرادی را که با هم در اختلاف بودند آشتی دهیم، یا همانی هستیم که ظرف چند ساعت یک شال گردن زیبا بافتیم که همه با آب و تاب از آن تعریف میکردند یا همانی هستیم که توانستیم نقشه ساخت یکی از بهترین خانههای محله را بدهیم، و یا... ولی باز هم ممکن است با وجود این یادآوریها بگوییم، اینها که کار مهمی نیست! خیلیهای دیگر هم میتوانستند انجامش بدهند! ممکن است این نگاه خود کمبینانه تا جایی پیش برود که حتی تأثیر آن کارهای مثبت خود را هم نبینیم و آنها را بیثمر و بیفایده ببینیم. در حالی که ممکن است کسانی که از عملکرد ما تأثیرات مثبت گرفتهاند، در دل از ما سپاسگزار باشند یا از آن کارها به نوعی بهره ببرند. در حالی که ما نمیتوانیم یا نمیخواهیم این نکته را باور کنیم. مثلاً ممکن است شال گردن زیبا گلوی نحیف کودکمان را چند ماه زمستان از سرما محفوظ نگه داشته باشد، ساکنان خانهای که بهترین نقشه را دارد، در راحتی و آسایش زندگی کنند و یا... ولی ما همچنان اصرار داشته باشیم به اینکه اینها چندان مهم نیست و خیلیهای دیگر هم میتوانستند انجامشان بدهند؛ و به راستی چشممان را به روی آنچه از دست ما برآمده و انجام دادهایم ببندیم و حتی جوری با خودمان برخورد کنیم که گویی این ما نبودهایم که آن کارهای مفید و درست را انجام دادهایم. ممکن است اگر این کارها در برابر جمعی مطرح شود، از شدت شکستهنفسی از خجالت بزنیم زیر همه چیز. به نوعی، در برابر دیگران خجالت بکشیم و در برابر خودمان حس سرکوبگری داشته باشیم. مثلاً به خود بگوییم: حالا یه کاری توانستی انجام بدهی، واقعاً میخواهی باور کنی که خیلی کارَت درست است؟! یا اینکه: خب حالا یه شانسی آوردی و فلان کار را توانستی انجام بدهی، معلوم نیست اگر باز هم میخواستی انجامش بدهی، میتوانستی یا نه!
انگار با زبان بیزبانی به خودمان میگوییم: اینها را فراموش کن، شاید روزی بیاید که بتوانی کارهای مهم و به راستی خوبی انجام بدهی!
وقتی دچار اینجور احساسهای منفی و رفتارهای نادرست در برابر خودمان باشیم نیاز به تلنگری احساس میشود تا ما را به خودمان بیاورد. تا به ما بگوید: ما همان شخص مفید هستیم، یا این را به یاد ما بیاورد که با وجود اینکه خودمان را در انجام بسیاری از امور ناتوان میدیدیم ولی توانستهایم از پس بسیاری از کارهای ناشدنی و دشوار بربیاییم.
روزهای سخت قرنطینه درسهای بزرگی داشت
این روزهای سخت قرنطینه با تمام یکنواختی و انزوایی که به ما داد، توانست برای خیلی از ما درسهای بزرگی داشته باشد. به طور مثال شاید بسیاری از ما تصورمان بر این بود که هرگز نمیتوانیم چند روز پشت هم در خانه بمانیم. هرگز نمیتوانیم چند روز پیدرپی عزیزانمان را نبینیم یا روزهای نوروز را بدون اجرای مراسم خاص خودش بگذرانیم و... ولی وقتی پای قرنطینه و ضرورت پایبند ماندن به آن به میان آمد در خانه ماندیم. از خانه بیرون نرفتیم، نه تنها برای چند روز پشت سرهم که برای چند هفته متوالی. عزیزانمان را ندیدیم، باز هم برای هفتههای پیدرپی، تفریح و گردش نرفتیم و دید و بازدیدهای نوروز را برپا نکردیم تا فقط و فقط در خانه بمانیم. این روزها ما را وادار کرده است تا باورمان شود از پس سختترین کارها هم برمیآییم. شاید با کمی تأمل درباره این روزها دیگر شکستهنفسیهایی را که بیشتر شبیه به خودسرکوبگری است را کنار بگذاریم. شاید دیگر بر سر خود نکوبیم که ما از پس هر کاری برنمیآییم یا خودمان را فرد ناتوانی که در تصورمان بود نبینیم.
قدرت سازگاریات را جدی بگیر
یکی از مواردی که ما میتوانیم از توانمندیهای خودمان برداشت کنیم سازگاری است. ما سازگار میشویم. شاید فکر کنیم شاکله زندگی خودمان را ساختهایم، دیگر کامل شدهایم یا قابل تغییر نیستیم. ولی واقعیت این است همین ما که فکر میکنیم تغییر یافتنی نیستیم، سازگار میشویم و در واقع تغییر میکنیم. تغییر میکنیم و ممکن است تواناییهای ما در اثر همین تغییرات دیده شود. از این رو در این رابطه مستقیم بین تغییر و توانایی، پیامهای بزرگی وجود دارد. به نظر میرسد یکی از مهمترین این پیامها، انعطافپذیری باشد. استادی میگفت پس از طوفان و بادهای شدید، به گیاهان و درختان نگاه کنید. ممکن است تعدادی از درختان یا شاخههای بزرگ بسیاری از درختان تنومند شکسته باشد، ولی علفها و بوتههای نرم و نهالهای نوپا که انعطافپذیرتر هستند، سر پا میمانند. ممکن است خیلیها تصور کنند، درخت به خاطر قدرتش در طوفان سرپا میماند، اما این درباره تمام درختان صدق نمیکند.
در برابر تواناییهایمان مقاومت نکنیم
بسیاری از ما هنگام بروز تواناییهایمان مقاومت داریم. مثلاً هنگام کشیدن نقشه ساختمانی که بهترین نقشه محله شناخته شده است، بارها میز کار را رها کرده یا درباره کشیدنش تردید کردهایم. ممکن است بارها طرح نقشه مورد نظر را با ساختمانهای همسایگان مقایسه کرده و حتی ترسیده باشیم که آن را روی کاغذ پیاده کنیم. شاید هربار که شهامت کشیدنش را پیدا کردهایم، تلفن زنگ زده یا یادمان افتاده است که برویم و برای خودمان فنجانی چای بیاوریم یا هزار جور چیز دیگر که ما را از انجام کار سرباز زدهاند. این مقاومتها که شروع کار یا پایانش را به تعویق انداختهاند، همانهایی هستند که نمیخواهند توانایی ما تجلی پیدا کند. کمی آگاهی در برابر این مقاومتها میتواند مشکل ما را حل کند. آگاهی از اینکه مثلاً به خودمان بگوییم: خب مقاومت میکنی که بکن، من کار خودم را میکنم. آن کاری را میکنم که باید انجام دهم. تو هم نمیتوانی کاری کنی. راهت را بگیر و به گوشهای برو یا تو هم بنشین و توانایی من را در انجام کاری که از انجامش میترسی ببین. این گفتوگوی درونی شاید کمی ذهنی به نظر برسد، ولی میتواند مفید عمل کند. این روش اگر نتیجهای را که میخواهیم به دنبال نداشته باشد، دست کم میتواند ما را به توانایی خود امیدوار کند. به اینکه حتماً توانایی بزرگی در وجود ما هست که میتواند در جایی که مناسبش است، بروز کند و نمودش را ببینیم.