سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: کتاب «او یک دستمال سرخ بود» بهتازگی توسط انتشارات سوره مهر به قلم علیرضا محمدی و با روایتگری عبدالله نوریپور از معدود بازماندگان گروه دستمال سرخها منتشر شده است. در این کتاب با ماجرای اولین گردانهای کماندویی سپاه آشنا میشویم. با هم نگاهی به داشتههای کتاب میاندازیم.
«دستمال سرخها» نامی است که در خلال آشوبهای کردستان، به اولین گردان کماندویی سپاه اطلاق میشود. افراد این گروه پارچههای قرمزی را در اردوگاه شهیدمنتظری کرمانشاه یافته بودند که این پارچهها را بهعنوان نماد گروه خود انتخاب میکنند و در مواقع درگیری، آنها را به پیشانی میبندند. بعدها همین پارچههای سرخ، الگو و دستاویز سربندهایی میشوند که با شعائر و نامهای مذهبی به پیشانی رزمندگان دفاعمقدس بسته میشدند.
کتاب در سبک خاطرهگویی نوشته است. از ورود گروه دستمالسرخها به فرودگاه کرمانشاه شروع میشود و رفتهرفته از زبان نوریپور (راوی کتاب) با شخصیتهای تأثیرگذار داستان که همان اعضای گروه دستمالسرخها هستند، آشنا میشویم: «داش مجید یکی از باصفاهای گروه دستمالسرخها بود. امکان نداشت کسی مجید را بشناسد و کدورتی از او به دل بگیرد. ظاهر و باطنش یکی بود. همه مجید را از صمیم قلب دوست داشتیم. چند باری که با هم خلوت کردیم، فهمیدم برخلاف ظاهر شلوغ و پرشور و شرش، آدم عاطفی و احساسی است.»
گروه دستمالسرخها همگی متشکل از پاسدارهای دوره اولی بودند که حول محور شخصیت قدر و توانمند علی اصغر وصالی طهرانیفرد (اصغر وصالی) جمع میشوند و از مجموعه خلیج که در خیابان پاسداران تهران قرار داشت، فعالیت خودشان را بهعنوان یکی از اولین گروههای ضربت و کماندویی سپاه شروع میکنند. آنها پس از فاجعه مریوان که به کشتار پاسدارهای بومی این شهر میانجامد، راهی کردستان میشوند و کارشان را با تأمین امنیت در مریوان آغاز میکنند.
واقعه پاوه نقطه عطفی در ماجرای دستمال سرخهاست که باعث میشود حضرت امام (ره) جمله معروف «اگر سپاه نبود کشور هم نبود» را بیان بدارند. در پی تهدید پاوه توسط ضدانقلاب، گروه دستمالسرخها به این شهر میروند و رکن اصلی مقاومت نیروهای انقلاب در این شهر را شامل میشوند. در این واقعه، بسیاری از اعضای اولیه دستمالسرخها به شهادت میرسند، ولی از آنجا که اصغر وصالی زنده میماند، گروه دوباره حول محور او تشکیل میشود و پس از بازسازی مجدد، دوباره به کردستان آشوبزده برمیگردد و جهادش را ادامه میدهد.
یکی از محسنات کتاب، آشنایی خواننده با تعداد قابلتوجهی از نفرات گروه دستمال سرخهاست. آنطور که از مقدمه کتاب برمیآید، نویسنده سعی کرده تا علاوه بر راوی اصلی، با حدود پنج یا شش دستمال سرخ دیگر نیز گفتگوهایی انجام بدهد و خاطرات آنها را ذیل مطالب کتاب و از زبان نوریپور بیاورد. همچنین با تعداد قابلتوجهی از خانواده شهدای دستمالسرخ نیز گفتگوهایی صورت گرفته و اطلاعات این شهدا به همراه دیگر اعضای گروه در کتاب آورده شده است.
اگر قول نویسنده و ناشر را بپذیریم، کتاب «او یک دستمال سرخ بود» سعی کرده تا شمهای کلی از گروه دستمال سرخها را از نحوه تأسیس، نوع روابط بین نیروها و فرماندهی، آموزشهای تخصصی، حوادث رخ داده برای گروه در گذر زمان و نهایتاً شهادت اصغر وصالی و پیوستن دستمال سرخها به دیباچه جنگ را مورد بررسی قرار دهد و خواننده را ولو به شکل کلی، با چند و، چون این گروه آشنا سازد.
در پایان بخشی از متن کتاب را میخوانیم: «اسماعیل لسانی هم گاهی سیبل شوخی بچهها میشد. نه اینکه سابق عضو گارد شاهنشاهی بود، بچهها سوژهاش میکردند. مثلاً وقتی وارد جمع میشد، به طرز ساختگی ساکت میشدیم و میگفتیم بچهها ساکت گاردی اومد! بعد که حرفی میزد و کار بالا میگرفت، شروع میکردیم به تکه انداختن که هنوز به شاه وفاداری و عضو سپاه شدی جاسوسی ما را بکنی! اسماعیل قد بلند بود و دست و پای کشیدهای داشت. موقع شوخی زیاد نزدیکش نمیشدیم، چون اگر میخواست کسی را بگیرد به چشم برهم زدنی طرف را میگرفت. زیاد هم از کوره در نمیرفت و با زبان از پس شوخیهای ما برمیآمد.»
کتاب «او یک دستمال سرخ بود» با ۲۲۸ صفحه در شمارگان هزار و ۲۵۰ نسخه، چند روزی است که توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده و در اختیار علاقهمندان قرار دارد.