سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: بسیاری از مردم میخواهند بچه داشته باشند. اما ممکن است این سؤال برایشان پیش آید: آیا دعوت یک بچه به این دنیای ازهمگسیخته کاری اخلاقی است؟ دنیایی که در آن ممکن است از آسیبها و بیعدالتیهای زیادی رنج ببرد (در آنها شرکت کند.) برخی دیگر ترجیح میدهند، بچهدار نشوند. این تصمیم همچنین تردیدهای اخلاقیای برمیانگیزد: آیا امتناع از بچهدارشدن «خودخواهی» است؟ آیا کسانی که بچه ندارند نمیتوانند به آینده بشریت و به ساختن نسل بعد کمک کنند؟ کمکی که هرکس از دستش بربیاید، باید انجام دهد.
شاید وسوسه شویم که چنین سؤالاتی را بیمورد بدانیم، آن هم به این دلیل که بچه داشتن یا نداشتن مسئلهای شخصی است. قطعاً به هیچ کس ربطی ندارد. نه وظیفه دولت و نه جامعه است که به من بگویند در این مورد چه کنم. این سؤال قطعاً در «حوزه شخصی» میگنجد. درست است. این امر مسئلهای شخصی است و ربطی به دیگران ندارد که برایمان تصمیم بگیرند، اما این بدین معنا نیست که اخلاقیات لزوماً در قبال آن سکوت میکند. ما هر یک میتوانیم شخصاً از خود بپرسیم: باید چه کار کنم؟ آیا ملاحظات اخلاقیای وجود دارد که باید در این باره مدنظر بگیرم؟ ملاحظاتی که میتوانند ما را راهنمایی کنند تا مسیر خود را در این سؤالات بسیار جدی و بسیار شخصی پیدا کنیم و اگر چنین پرسوجوی اخلاقیای را انجام دهیم، پاسخهایی که به آنها میرسیم ممکن است ما را شگفتزده کنند.
آیا این انصاف در حق کودک است که به زندگیای آورده شود که لزوماً دارای درد و ناراحتی و رنج و سردرد زیادی خواهد بود؟ میتوانید انتظار داشته باشید که زندگی کودکتان مملو از شادکامی، خشنودی، لذت و عشق باشد. با این حال بسیاری افراد در این مسئله هم نوعی عدم تقارن میبینند. ممکن است فکر کنید که آسیب نرساندن به مردم، مهمتر از کمک مثبت به آنهاست. برخی از این هم پیشتر میروند و اذعان میکنند که ما هیچ دلیل اخلاقی ذاتیای نداریم که زندگیهای شاد دیگری را به وجود بیاوریم (آنها ادعا میکنند که چنین کاری از نظر اخلاقی خنثی است)، اما قطعاً دلایل اخلاقی محکمی داریم که زندگی کاملاً بدبختانهای را به وجود نیاوریم. اگر این درست باشد، یک زندگی شاد جدید از نظر اخلاقی خنثی است، ولی یک زندگی تیرهبختانه جدید از نظر اخلاقی بد است. اگر هر زندگی واقعیای حاوی ترکیبی از شادکامی و تیرهبختی است (براساس این عقیده، ترکیبی از خنثی و بد است) آیا این نتیجه به دست میآید که به قول دیوید بناتار، فیلسوف اهل آفریقای جنوبی، هر زندگی واقعیای در مجموع بد است؟
چنین نتیجهگیریای خیلی عجولانه است. اصلاً معقول نیست که بگوییم یک زندگی عمدتاً شاد، همراه با دردسرهای گاه و بیگاه در مجموع، زندگی بدی است. یک جای این استدلال میلنگد. شاید آنطور که در ادامه استدلال خواهم کرد، باید ادعاهای قوی مبنیبر عدمتقارن میان شادکامی و تیرهبختی را رد کنیم و دلایل اخلاقی ذاتیای برای بهوجودآوردن زندگیهای شاد بیابیم. تا زمانی که میتوانید انتظار داشته باشید که برای کودکتان زندگی در کل مثبتی فراهم کنید (زندگیای که از نظر او، در کل، ارزش داشته باشد)، به وجودآوردن بچه بهخاطر خود او کاری اشتباه نخواهد بود.
تمایز قائلشدن میان مسائل اخلاقی اول شخص و مسائل اخلاقی سوم شخص اهمیت زیادی دارد: فرق است میان اینکه من چه کاری باید انجام دهم و اینکه بقیه از من چه درخواست یا انتظاری دارند. تصمیم شخصی میتواند خصوصی باشد، یعنی نباید مورد پرسوجو یا انتقاد اخلاقی طرفهای سوم قرار گیرد، اما در عین حال میشود درباره آنها، از منظر اولشخص کسی که خواهان راهنمایی اخلاقی است، سؤالات اخلاقی پرسید.
در اکثر موارد، خیلی سختگیرانه است که فکر کنیم افراد باید احساس گناه یا شرم کنند، چون تصمیم نادرستی در مورد تولید مثل گرفتهاند. به همین خاطر باید فکر کنیم که اکثر احکام اخلاقی درباره این مسائل، این چنین سختگیرانه نخواهند بود. مثلاً شاید ملاحظات اخلاقی حکم کند که با وجود مشکلات مالی نباید بچهدار شد، اما حتی در چنین شرایطی هم تصمیم به بچهدارشدن مشکلی ندارد؛ این چیزی نیست که کسی به خاطر آن احساس گناه کند.
درک این تمایز مهم است. اگر آن را درک نکنیم، بیزاری ما از الزامات سختگیرانه اخلاقی در مورد تصمیمات تولید مثل ممکن است ما را اشتباهاً به این نتیجه برساند که این تصمیمات موضوع هیچگونه ارزیابی اخلاقیای نیستند.
برای روشنشدن مطلب، از کلمه «بهتر است» برای انتخابی استفاده میکنیم که از نظر اخلاقی خوب است (از منظر اخلاقی، توصیه شده است) و از کلمه «اجبار» برای معنای دقیق الزام اخلاقی. اکنون میتوانیم این سؤال را بپرسیم: آیا ممکن است مجبور به تولید مثل شد؟ ممکن است موارد دور از ذهنی باشد که میتوانیم چنین اجباری را تصور کنیم؛ مثلاً اینکه آینده بشر به آن بستگی داشته باشد. اما در شرایط عادیتر چه؟
فرض کنید برای تربیت یک کودک آیندهدار، در موقعیتی آرمانی هستید: تحصیلات کافی دارید، وضع مالیتان خوب است، حمایت اجتماعی کافی دارید و غیره. (البته منظورم این نیست که نداشتن هر یک از این مزیتها، لزوماً جلوی شکوفایی کودک را خواهد گرفت؛ فقط میگویم اینها مزیت هستند، چون احتمال شکوفایی کودک را افزایش میدهند). همچنین فرض کنید که فردی مهربان هستید و قطعاً اگر بچهای داشته باشید، به او عشق زیادی میورزید و اهمیت زیادی میدهید، اما از قضا، نسبت به چشمانداز بچهداری حسی دوسویه دارید؛ چون در زندگیتان، بسیاری دلبستگیها و طرحهای دیگری دارید که در صورت بچهداری (حداقل تا حدی) از آنها محروم میشوید.
در این شرایط، اگر بچهای داشته باشید به احتمال زیاد زندگی خیلی خوبی خواهد داشت. به نظر میرسد وضعیت خیلی خوبی است؛ زندگی خوب و شکوفایی انسانها قطعاً باعت بهترشدن دنیا میشود. اگر دو دنیای ممکن را تصور و ارزیابی کنید کدام یک از منظر اخلاقی بهتر است، قطعاً قضاوتتان متأثر از این خواهد بود که کدام یک زندگیهای شادتر و شکوفاتری را نسبت به زندگیهای تیرهبختانه یا حتی خنثی دارد.
برخی فیلسوفان نگران آزادی تولید مثل هستند و چنین ارزیابیای را رد میکنند. ظاهراً نگرانی از این است که اگر به وجود آوردن یک زندگی شاد چیز خوبی باشد، آنگاه میتوان به این نتیجه رسید که زنان دارای موقعیتهای مناسب باید مرتباً نوزادانی شاد را برای خیر بزرگتر به دنیا بیاورند.
همه نوع عاملی وجود دارد که میتواند به نحو معقول، بر انتخابهای شخصی شما در مورد تولید مثل تأثیر بگذارد. محور تمام این انتخابها، احساسی است که راجع به آن دارید و اینکه چشمانداز بچهداری چگونه در امیدها و برنامههای گستردهتر زندگیتان میگنجد. سخن این است که علاوه بر این دلایل آشکار شخصی، دلایل منحصراً اخلاقیای هم وجود دارد که باید مدنظر قرار گیرد؛ چون ما میتوانیم با تصمیماتمان در مورد تولیدمثل و همچنین دیگر تصمیمها، ارزش قابلتوجهی وارد دنیا نماییم.
نقل از ترجمان/ نوشته:ریچارد چپل/ ترجمه: علیرضا شفیعینسب/ تلخیص: سیمین جم/ مرجع: وب سایت ایان