اثری که هماینک در معرفی آن سخن میرود، برشی از جلد سوم کتاب نهضت امامخمینی است که به بسترهای پیدایش و نشو و نمای گروه موسوم به «مجاهدین خلق ایران» پرداخته است. «شوریدگی در تذبذب» توسط حجتالاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی به نگارش درآمده و بنیاد تاریخپژوهی ایران معاصر، به انتشار آن همت گماشته است. مؤلف در بخشی از دیباچه خویش بر این پژوهش و در تشریح اهمیت آن، چنین آورده است:
«پیدایش چندین خیزش قهرآمیز از سوی نسل جوان مسلمان، در برههای کوتاه و کمتر از یکسال نمایانگر رشد و گسترش اندیشه مبارزه مسلحانه در میان ملت مسلمان ایران بود که با الهام از نهضت امامخمینی و قیام خونین ۱۵ خرداد ۴۲، مبارزه و پیکار با طاغوت دوران را وظیفه خود دانسته و در این راه از هیچ فداکاری و از خودگذشتگی پروایی نداشتند. از این جنبشها که بگذریم، گروههای فراوان دیگری نیز دست به کار مبارزه مسلحانه شدند یا در اندیشه آن بودند تا آنجا که در دهه ۴۰، بیش از ۲۰ سازمان و گروه مسلح به چنگ ساواک افتادند که بیشتر آنان مذهبی بودند. خیزش و جنبش امت به رهبری امام، استکبار غرب و شرق و وابستگان آنان در کشورهای اسلامی را سخت نگران و اندیشناک ساخت.
جهانخواران در درازای سدهای تلاش کرده بودند که ملتهای اسلامی را از رهبری روحانیان دور دارند و عناصر سرسپرده، وابسته، ملیگرا، ماسونها و کمونیستها را به نام رجال سیاسی بازیگر میدان سازند تا اگر ملتهای به ستوه آمده، روزی و روزگاری برضد طاغوتیان و جهانخواران به پا خاستند این رهبران قلابی و دستپروردههای استعمار بتوانند با یک سلسله مانورها و ژست انقلابی و به ظاهر فریبنده، تودهها را به دنبال خود بکشانند و به سراب دلخوش و سرگرم سازند و به آنان فرصت مبارزه ریشهای و همهجانبه برضد جهانخواران و زورمداران را ندهند و بدینگونه منافع استکبار جهانی و رژیمهای دستنشانده را پاس دارند. لیکن یکباره خود را با نهضت امام روبهرو دیدند که میرفت تا به دسیسهها و نقشههای دیرینه آنان پایان بخشد و متولیانی را که از سوی بیگانگان برای کنترل جنبشهای مردمی گمارده شده بودند، از صحنه کنار زنند و دست آنان را از سرنوشت امت اسلامی کوتاه کنند. جبهه ملی و نهضت آزادی در آغاز نهضت امام، با به کارگیری شگردها و ترفندهایی کوشیدند تا نقش خود را در کنترل آن نهضت و کشاندن تودهها به دنبال خود پیگیری کنند و علما و روحانیان را نیز به دنبال خود بکشند، لیکن امام گام به پیش نهاد و تودهها را به خیزش و جنبش واداشت که آنان را نه تنها توان کنترل نهضت امام نبود، بلکه خود نیز ناگزیر شدند برای به دست آوردن موقعیت، تندرویهایی از خود بروز دهند تا از قافله عقب نماند! در پی قیام اسلامی ۱۵ خرداد ۴۲ و ایستادگی مردم رویاروی شاه و امریکا و در پی آغاز مبارزه قهرآمیز و مسلحانه، رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی و دیگر ملیگراها، پایگاه خود را حتی در میان دانشجویان و روشنفکرمآبان چپ و راست از دست دادند و یکباره از صحنه به بیرون رانده شدند.
با محاکمه سران نهضت آزادی از سوی رژیم شاه، زمینه کسب آبرو و موقعیت برای آنان فراهم آمد. لیک نهضت امام تودهها را به پایهای از رشد و آگاهی رسانیده بود که سران نهضت آزادی برای دم زدن از مبارزه پارلمانی و داد و ستد با رژیم شاه دیگر فرصتی نداشتند. بنابراین یا باید راه امام را برمیگزیدند و در صف تودههای مسلمان پشت سرامام میایستادند یا راه تسلیم و کنارهگیری را در پیش میگرفتند و راه خود را از مردم جدا میکردند. برای سران نهضت آزادی و دیگر سران سیاسی و ملیگرای ایران، برگزیدن راه نخست شدنی نبود، زیرا نه خود توان خیزشهای انقلابی و کاخبرانداز را داشتند و نه به این راه باورمند بودند و نه آن دستهای مرموزی که آنان را پرورش میداد و رهبری میکرد، رخصت ایستادن در کنار ملت را به آنان میداد. از این رو جبهه ملی و نهضت آزادی نیز به رسوایی از صحنه کنار رفتند و پایگاه خود را در میان قشری از عناصر ناآگاه از دست دادند و امت اسلامی را در میان آتش و خون تنها گذاشتند....»
نویسنده در فرازی دیگر از مقدمه خود بر این کتاب، فضای جامعه ایران در آستانه پیدایش سازمان موسوم به مجاهدین خلق و بسترهای مساعد برای سربرآوردن آن را اینگونه توصیف کرده است:
«برهه سرنوشتساز نهضت اسلامی، ملیگرایان و روشنفکرمآن نه تنها با روحانیان و مسجدیان در مبارزه با شاه و امریکا همراه و همصدا نشدند و نهضت اسلامی ایران را یاری و پشتیبانی نکردند، بلکه همراه با قلم دستان و کارگردانان ماسونی و کمونیسم، بر ضداسلام، علما و نهضت امام به جوسازی، سمپاشی و کارشکنی پرداختند و شگردهای گوناگونی را در راه به بیراهه کشاندن نهضت امام به کار بستند. قلم به دستان ماسونی، ساواکی و کمونیست، خامه خویش را بر ضد رهبران اسلامی و چهرههای روحانی به کار گرفتند و کوشیدند امام را به زیر سؤال ببرند. هرکدام به شیوهای بر ضد علما و روحانیان و چه بسا برضد آیین مقدس اسلام قلمفرسایی کردند، به رهبران اسلامی نسبتهای ناروا دادند، اسناد و مدارک ساختگی بر ضد آنان به نمایش گذاشتند و جار و جنجال به راه انداختند و سرانجام، این مأموریت به شکل ریشهای و گسترده به علی شریعتی واگذار شد تا آنچه را که ماسونها، کمونیستها، ساواکیها و دیگر مزدوران رژیم شاه و استکبار جهانی در درازای سدهای- به ویژه در دهه ۴۰- در کتابها، مجلهها و روزنامههای خود بر ضد علما و روحانیان به نمایش گذاشته بودند، او یکجا به کار گیرد و در راه به بیراهه کشاندن نهضت امام و دور داشتن امت از امامت، صحنه گردانی کند.
دکتر علی شریعتی چند سالی در حسینیه ارشاد قلم و بیان خود را در راه بدنام کردن عالمان اسلامی و پیشوایان روحانی به کار گرفت و بحثهای انحرافی را که مایه پدید آمدن شکاف میان امت و آسیب به نهضت ضد ستمشاهی و استقلالطلبانه ایران بود، دنبال کرد و به وحدت ژرفی که در پی قیام ۱۵ خرداد ۴۲ میان دانشگاه و حوزه پدید آمده بود، ضربه سنگینی زد و شماری از حوزویها و دانشگاهیها را به رویارویی با یکدیگر کشانید و فرجام آن قلمفرساییها و سخنوریها ضدعالمان برجسته و روحانیان وارسته، پرورش گروههایی، چون فرقان و مجاهدین بود که شخصیتهای علمی و معنوی بینظیری را از ما گرفتند: استاد مطهری که یک اسلام شناس راستین و ایدئولوگ برجسته به شمار میرفت و نیز شهیدبهشتی که به تنهایی یک ملت بود. آنچه در این دفتر میخوانید زوایایی از زندگی، آرمان، اندیشه و عملکرد گروهی است که در آغاز به نام سازمان آزادیبخش ایران خوانده میشدند و پس از آنکه بنیانگذاران و سردمداران نخستین آن بازداشت شدند یا از میان رفتند، سازمان مجاهدین خلق نام گرفتند. این مجموعه بخشی از نهضت امامخمینی دفتر سوم است که به صورت مستقل انتشار مییابد تا بهرهگیری از آن برای عموم آسانتر باشد. امید است خوانندگان عزیز و اندیشمند، ما را از نقد و نظر خود پیرامون این مجموعه بیبهره نگذارند. باشد که ورق جاودان تاریخ را با هم بنگاریم....»