جوان آنلاین: اثری که هم اینک در معرفی آن سخن میرود، در بردارنده خاطرات زندهیاد احمد شهاب، از مبارزان مذهبی در ادوار نهضت ملی و انقلاب اسلامی است. این مجموعه توسط حکیمه امیری تدوین یافته و مرکز اسناد انقلاب اسلامی به انتشار آن همت گماشته است. تارنمای ناشر در بازنمایی مطالب این کتاب به نکات پیآمده اشارت برده است: «پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را باید یکی از بزرگترین رخدادهای تاریخی در سده بیستم محسوب کرد که نه تنها در بٌعد سیاسی و اجتماعی تأثیری شگرف برجای گذاشت، بلکه توانست در ابعاد فرهنگی و تاریخی نیز افکار عمومی مردم منطقه را تحت تأثیر قرار دهد. ماهیت دینی انقلاب اسلامی ایران که با الهام از آموزههای اصیل اسلامی به وقوع پیوست، نظم ناعادلانه و نابرابر بینالمللی را با چالش روبهرو ساخت. انقلاب اسلامی ایران که خود را یاور مظلومان و مستضعفان جهان میدانست، در ایدههای اعلامشده خود برای این اقشار، توانست با آگاهی دادن به آنها، در برابر قدرتهای زورگو ایشان را هدایت کند. فهم و مطالعهاین انقلاب، یک ضرورت انکارناپذیر برای حراست و صیانت از آن است. بدون تردید یکی از این راهها، بیان خاطرات مبارزان نهضت اسلامی است که بازگویی آن، زوایای ناشناخته و پنهان انقلاب را روشن و آشکار میکند. در این راستا مرکز اسناد انقلاب اسلامی به عنوان متولی ثبت تاریخ انقلاب اسلامی به چاپ آثار متعددی از شخصیتهای انقلابی اقدام کرده است. از جمله آثاری که این مرکز به ثبت، ضبط و انتشار آنها همت گمارده است، خاطرات حاجاحمد شهاب میباشد. مرحوم حاجاحمد شهاب از جمله مبارزانی است که سالها پیش از آغاز نهضت امامخمینی (ره) به مبارزه برای برقراری قانون اسلام پرداخت و پس از شروع نهضت به همراه سایر همرزمان و دوستان خود به این نهضت پیوست و در این راه بارها و بارها به زندان افتاد. عضویت حاجاحمد شهاب در هیئتهای مؤتلفه اسلامی و پیش از آن در جمعیت فدائیان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی و ذکر خاطرات ارزشمندی در مورد این دو جریان، مجموعه حاضر را جذابیتی دو چندان داده است...».
مرحوم شهاب در یادمانهای خویش، در باب آغازین مقطع از نهضت اسلامی به خاطره پی آمده اشارت برده است: «روزی در دفتر آقای عسگراولادی در سرای دماوند نشسته بودم که شهید عراقی هم تشریف داشتند. از بیمارستانمهر تلفن کردند و گفتند: شهاب آنجاست؟ گوشی را به او بدهید. گوشی را به من دادند. دیدم آیتالله قاضی شهید اول محراب، از بیمارستان مهر دارد صحبت میکند. گفت: زود بلند شو بیا. من رفتم و دیدم که افراد زیادی اطراف آقای قاضی جمع هستند. بعد از روبوسی با آقای قاضی، ایشان گفت: کجایی؟ هر چه میفرستم دنبالت نیستی؟ شما بیشتر پهلوی ما بیا. این جعبه شیرینی را هم بردار و جلوی این آقایان بگیر و پذیرایی کن و خودت هم در آبدارخانه بخور! از خودت در آبدارخانه بخور به طور رمز فهمیدم که یک چیزی هست! وقتی که جلوی آقایان گرفتم به آبدارخانه رفتم. دیدم زیر جعبه، یک نامه است. نامه به خط و امضا آقای شریعتمداری بود. نامه را برداشتم و خواندم. شریعتمداری با خط و امضای خودش نوشته بود: شاهنشاه، من از اول با انقلاب سفید شما مخالف نبودم، ولی موقعیت من طوری بود که تصنعی با شما مخالفت کردم! این پیرمرد را که فرستادم، چرا جواب ندادید؟ دوباره خدمتتان میفرستم... و زیر آن را نیز امضا کرده بود: الاحقر شریعتمداری...».