معصومه طاهري
يكي از راههاي جذب مخاطب تلويزيوني توليد و ساخت سريالها و مجموعههايي است؛ به خصوص به صورت روتين هر شب پخش ميشوند. چنانكه اگر موضوع جذاب و پركششي هم داشته باشند، مخاطبان بيشتري آنها را دنبال ميكنند اما در كنار مسئله جذب مخاطب و بيننده، بحث هزينه و سرمايه براي توليد مجموعههاي تلويزيوني هم مطرح است يعني هزينههايي چون دستمزد بازيگران، عوامل پشت صحنه، لوكيشن و... كه نميتوان نسبت به آنها بيتوجه بود كه با وجود هزينههاي بالا تلويزيون ناچار به ساخت سريال است، زيرا از يك سو در دنياي رقابت رسانهاي كه با تنوع و تكثر رسانهها و شبكههاي ماهوارهاي روبهرو هستيم، تلويزيون نميتواند مانند گذشته باشد و بايد در اين رقابت با توليدات خوب و مطلوب خود را بالا بكشد تا مانع از ريزش مخاطبان خود شود و از سويي ديگر سريالها و مجموعههاي تلويزيوني خواهناخواه توانايي انتقال مفاهيم زيادي به صورت مستقيم و غيرمستقيم در جامعه را دارند اما به راستي چقدر از اين ظرفيت استفاده ميشود؟! چقدر دستاندركاران توليد و ساخت سريالها توانستهاند از اين هزينههاي هنگفت استفاده فرهنگي داشته باشند و به قولي از اين معدن استخراج كنند؟! چراكه كار سريالسازي مانند معدني است كه معدندار به جاي اينكه روي كارگرانش كار فرهنگي داشته باشد تنها بر سردر معدن، بنر بزرگي از حرفهاي زيبا نصب ميكند اما هيچ خروجي در عمل ندارد؛ متأسفانه سريالسازي در كشور ما اغلب به همينگونه است. بيشتر كارگردانان كه اصولاً در ايران شناخته شدهتر از نويسندگان هستند معتقدند يك فيلم يا مجموعه تلويزيوني بايد سرگرمكننده باشد تا مخاطبان را جذب كند. همين بهانه استفاده از فرهنگ و فرهنگسازي را تا جايي كه بتوانند به اشكال مختلف از جمله با شعارزدگي كمرنگ ميكنند، در نتيجه تأثيراتي كه بايد از اين مجموعههاي تلويزيوني انتظار داشت كمتر اتفاق ميافتد. بنابراين توجه به چند نكته در بهرهبرداري از اين معدن غني تصويري ضروري است. اولاً نويسندگان جزو قشر فرهنگي جامعه هستند كه به اقتضاي كارشان بايد مطالعه بكنند ولي سؤال اينجاست چرا در فيلمنامههاي آنها مباحث فرهنگي از جمله مطالعه چندان لحاظ نميشود؟! چرا خواندن روزنامه و نشريات و رمان را به ندرت در لابهلاي سريالها ميبينيم. فقط گاهي بازنشستهها و افراد از كارافتاده در سريالي كتاب نامعلوم در دست ميگيرند و ورق ميزنند. دوماً چرا مسئولان به تلويزيون كه در بسياري از موارد حمايت از توليد ملي را نوعي تبليغ تجاري ميدانند حداقل در زمينه تبليغ محصولات فرهنگي همچون رمانها و كتابهاي مختلف همت نميگمارند؟! چه ايرادي دارد در هر سريالي دو سه رمان زيبا و مهم هم معرفي شود؟!
البته چند سالي است كه برخي رمانها تحت حمايت برخي سازمانها قرار ميگيرند؛ اتفاق خوبي است ولي چه ايرادي دارد تا در سريالها رمانهاي خوبي كه خارج از ليست اين سازمانها هستند هم معرفي شوند. مدام دم از ركود مطالعه زده ميشود ولي در عمل كمتر حمايتي براي رفع آن صورت ميگيرد. گاهي يك رمان خارجي ميتواند با زباني جهاني مفاهيم اخلاقي را به مخاطب منتقل كند ولي چه ايرادي دارد كه نويسندگان متبحر و ناشناخته كشورمان را كه در مظلوميت قلم ميزنند به همين شكل در سريالها معرفي كنيم؟! حركتي كه به طور قطع با آن توانستهايم يك تير و چند نشان بزنيم.
چرا از قاب رسانه ملي براي معرفي خوراك فرهنگي جامعه استفاده نميشود؟! چرا نويسندگان دلسوز و متعهد و توانايي كه نميتوانند در ليست حمايتي برخي سازمانها قرار بگيرند از طريق تلويزيوني ملي و آن هم در مجموعههاي پرمخاطب معرفي نميشوند و مورد حمايت قرار نميگيرند؟! اين كاستيها يعني اينكه هنوز از جريان فرهنگي دور هستيم و سريالسازي ما نفتي است كه وقت مردم را براي فراغت و هيجان موقتي ميگيرد اما عملاً خروجي فرهنگي تأثيرگذاري ندارد؛ معادني كه استخراجشان ناقص و ضعيف است و ظرفيتهاي بكر آنها هدر ميرود.