سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: پیر جماران نمیتوانست آن همه ظلم و بیمهری را در حق روستاییان تحمل کند. ایران آباد یعنی از غرب تا شرق، از شمال تا جنوب با همه آدمهایی که در هر نقطهاش زندگی میکنند. کسی حق نداشت برای خوشبختی و نیاز آدمها خطکشی کند و آنها را فقط مختص زندگی شهری بداند. او معتقد بود هرکس زیر پرچم سهرنگ نفس میکشد حق آبادانی دارد. این بود که در سال ۵۸ جهاد سازندگی به دستور ایشان تأسیس شد و در سالهای پس از انقلاب با شعار «همه با هم جهاد سازندگی» سبک رفتار مردم را به سمت کار و تلاش و خدمترسانی به محرومین برد و گامهای بلندی برای آبادانی ایران اسلامی برداشت.
روایت اول: خانههای ویران را دوباره با عشق میسازند
روستا را سیل برده است. اندک وسایل بهدردبخور زندگیها روی آب میرقصند. گریزی از حادثه نیست، اما آنچه تلخی حادثه را کم میکند روح مهربانی است. امدادگران از هر سازمان و ارگانی خدمت رساندهاند و در روزهای بحرانی کنار مردم ایستادهاند. ایستادهاند تا رنجشان کم شود و تلخی این ویرانی برایشان آسانتر. ولی کمی بعد تنها میشوند. خودشان میمانند و خانههای ویران و امیدهایی که در هم شکسته است. حالا مردان بیادعایی پا به دیار آب برده میگذارند و همه جا رنگ امید و زندگی میپاشند. آدمهایی که نگاهشان به لبخند خداوند است و دستشان به سوی خلق گشوده. خانهها را از اول میسازند. دشوار است، اما شدنی است. زیرا با ملات عشق دیوارها را بالا میبرند. آنها آمدهاند بسازند تا خودشان در کارگاه آدمیت ساخته شوند.
روایت دوم: دستهایی که به بچههای روستا مدرسه هدیه میدهند
چمدانش را بسته و آماده سفر است. مادر، چون همیشه او را با مهربانی و امید بدرقه میکند و به خدا میسپارد. تصمیمش را گرفته، باید برود. با دوستان جوانتر از خودش که مثل او مشتاقند. اولین بار است که به چنین اردوهایی میرود. دوستش بارها رفته و از لذتش سخنها گفته است، اما او برای اولین بار همراهیاش میکند. میخواهد بداند توی این سفرها چه بر رفیقش میگذرد که حاضر نیست لذتش را با هیچ پول یا متاع دنیایی عوض کند. میخواهد حالش را بفهمد. هنوز برایش قابل درک نیست که مدرسه ساختن در جایی که ته نقشه است چه لذتی دارد. اما معجزه لبخندهای کودکان معصوم که چشمانتظار دویدن در کلاس درس هستند او را هم دچار میکند. حالا او هم لذت بودن کنار مردم بیریا و یکرنگ روستا که او و دوستانش را معجزه دستان خداوند میدانند با هیچ چیزی عوض نمیکند.
جهاد مهربانی در دورافتادهترین نقطهها
بیتردید جهاد سازندگی یکی از زیباترین هدیههای انقلاب شکوهمند اسلامی است. پیر جماران، نمیتوانست آن همه ظلم و بیمهری را در حق روستاییان تحمل کند. ایران آباد یعنی از غرب تا شرق، از شمال تا جنوب، با همه آدمهایی که در هر نقطهاش زندگی میکنند. کسی حق نداشت برای خوشبختی و نیاز آدمها خطکشی کند و آنها را فقط مختص زندگی شهری بداند. او معتقد بود هرکس زیر پرچم سهرنگ نفس میکشد، حق آبادانی دارد. این بود که در سال ۵۸ جهاد سازندگی به دستور ایشان تأسیس شد. هدف اصلی این جهاد، آبادانی روستاهای دور از رفاه بود که در دوران حکومت پهلوی مهجور مانده بودند. بسیاری از جهادگران، دعوت به این حرکت انساندوستانه را لبیک گفتند و راهی روستاها و مناطق محروم شدند. آنجا را برقرسانی کردند، بسیاری از جادهها آسفالت شد. خیلی مدرسهها بنا شد و صدها کار دیگر که فقط از یک جهادگر برمیآمد. کسی که بدون چشمداشت مالی، خدمت کند و هدفش رضایت مردم باشد. اصلاً جهاد یعنی مجاهدت و مبارزه. سازندگی هم که یک عبارت مثبت و پرامید است. وقتی کنار هم بیاید پازل مهربانی کامل میشود و اسمش میشود جهاد مهربانی!
فرقی نمیکند در کدام جبهه باشی و جهادت چه رنگ و بویی داشته باشد. همین که در راه خدا و رضایت اوست جهادت را فی سبیل الله و مقرب میکند. حالا خواه جهاد یک معلم باشد برای درس دادن، خواه یک سرباز باشد در میدان کارزار و خواه یک کارآفرین اقتصادی که همهشان به یک ندا لبیک گفتهاند. حتماً میپرسید چرا باید جهادگر شوند؟ چرا باید بدون منفعت در این دنیایی که هیچ سلامی بیطمع نیست برای آنهایی که نمیشناسند خدمت کنند. این دیگر بازمیگردد به روحیه آدمها. بعضیها مدام روح خود را در آیینه خدمت به خلق خدا صیقل میدهند، بعضیها خودشان را در این سفرهای وقت و بیوقت پیدا میکنند. بعضیها میروند تا یادشان بماند دنیا فانی است و آنچه از آدمی میماند نام و یک یاد نیک است. بعضیها لبخند شادمانه یک کودک روستایی را با هیچ لذتی عوض نمیکنند. بعضیها میروند که مغرور نباشند و به دنیای پر زرق دل نبندند. میروند که عیار مردانگیشان را بسنجند. هرکدام با هر دلیلی که بروند نیتشان محترم است. حالا که دشمن چشم طمع به این وطن دوخته و خیال از سر بیرون کردن این رؤیا را ندارد، حالا که نشسته تا ویرانی این سرزمین تاریخی را جشن بگیرد، نباید اجازه داد محدودیتها و کمبودها مردم را از زندگی ناامید کند. نباید گذاشت سیل و زلزله از پا درشان بیاورد. نباید سنگر روستاها را خالی کرد. باید با آبادانی و رونق هرچه تمامتر ایران را به نمایش گذاشت.
همه میتوانیم جهادگر باشیم
حالا دیگر دوره جنگ تمام شده است، روزهایی که جهادگران مهندسی جنگ میکردند و پل و سنگر میساختند. حالا شرایط فرق کرده است. عدهای مثل شهید حججیها جهادگر میدان مبارزه میشوند و عدهای جهادگر میدان آبادسازی و به قول خودمان سازندگی. مثل پزشکهای بیادعایی که فارغ از دستمزدهای آنچنانی، دل به دل مردمان مناطق محروم میدهند و شبها از دردشان خواب به چشم ندارند. مانند جهادگرانی که در عرصه فرهنگ سنگ تمام میگذارند و با تلاش بسیار سعی دارند فرهنگ مناطق دورافتاده کشور را ارتقا ببخشند تا جانی دوباره بگیرد. مثل آنهایی که پای هر درد این مردم بیادعا ماندهاند و غمشان را با هر قلم یا قدمی خوردهاند. جهاد قلم یعنی از دردها نوشتن، یعنی زبان مردم بودن برای شنیده شدن حرفهایشان. وقت آن است که به جهادگر شدن کمی اندیشه کنیم. کافی است هرکدام از ما بخشی از علم و هنر خود را متعلق به مردم این سرزمین بدانیم. کافی است با هم بخندیم و موقع گریهها کنار هم باشیم. کافی است کمی بالاتر از نوک بینی خودمان را ببینیم و سرگذشت زندگی مردمانی که چند قدم آن طرفتر با دغدغههای اولیه زیستن دست و پنجه نرم میکنند را بدانیم.