سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: قبل از عملیات طریقالقدس در کنار روستايي به نام بيتنازي بوديم. قرار بود از آنجا به طرف بستان عملیات بشود. مأموریت ما عبور از سمت چپ رودخانه به طرف ساحل بود که با تلاش زیاد این پل و شهر بستان آزاد شد اما دشمن با فشار سنگين پس از سه روز پل را پس گرفت. هدف عراق این بود که دوباره به بوستان برسد. چند نفری برای دیدهبانی رفتيم، نزدیکیهای پل که رسیدیم بیسیم زدند برگردید اما ديگر دیر شده بود. عراقيها دور تا دور ما را محاصره کرده بودند. حدود 30 نفر بودیم و هیچ راه برگشتی نداشتیم. عراقیها خودشان را تا روی پل رسانده بودند و با دیدن ما فرياد ميزدند: «تعال تعال». دود زيادي از سوختن ماشینها و خودروها به آسمان بلند شده بود. لحظات سختي را پشت سر گذاشتيم، نمیتوانستیم گرا بگیریم و به عقب برگردیم. در چند قدمی اسارت بودیم .
به يكباره ياد محمود فراتي افتادم؛ سریع به او بیسیم زدیم. با تعجب پرسيد: مگر پل سقوط کرده؟ گفتم پل به دست دشمن افتاده، ما در حلقه اسارت و محاصره دشمن افتادهایم. هنوز لحظهای از صحبت ما نگذشته بود که خمپارهها پشت سر هم روی پل خورد. بعثيها كه براي به اسارت بردن ما كمين كرده بودند به درک واصل شدند. ماشینهایشان یکی پس از دیگری هدف اصابت گلولههايي قرار میگرفتند که محمود نشانه ميگرفت و در آتش میسوختند.
با اقدام فوری و دقیق این دلاور نیروهای عراقی مجبور به عقبنشینی شدند و تعدادی خودرو به غنیمت نيروهاي ما درآمد. محاصره شکسته شد و ما نجات پیدا کردیم. ابتکار عمل بچههای شهید چمران منجر به آزادسازی پل سابله شد.