سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: چند نفر در این سالی که گذشت، فرصتشان به آخر رسید و نتوانستند برای آرزوهای بعدیشان شمع آرزوها فوت کنند؟ چند نفر در هنگامه راه خسته شدند و سفرشان را خاتمه دادند؟ چند نفر دلشان میخواست یک فرصت دوباره به دست آورند و این بار طعم زندگی را جور دیگری بچشند؟ چند نفر حاضرند تمام داراییشان را بدهند، ولی فقط یکبار کسی را که از دست دادهاند، ببینند و سیر تماشایش کنند؟ چند نفر حاضرند به عقب برگردند؟ اگر زندگی دکمه ویدئو چک داشت شما دوست داشتی به کدام صحنه برگردی؟
بیرون بیمارستان یک زندگی تازه در انتظار توست
روی تخت مثل یک مرده افتاده بودم. حالم خوش نبود. چشمهایم سیاهی میرفت و نفسم به شماره افتاده بود. هر بار که نفس میکشیدم جانم تا لبم میآمد و با بازدم خستهام دوباره به جان خستهترم برمیگشت. سرفه امانم را بریده بود. وقتی دکتر برای ویزیت هم تختیهایم میآمد و آنها را راهی بخش ویژه میکرد، با تکان سرش میفهمیدم که اوضاع وخیم است، فکر میکردم نفر بعدی نوبت من است. هر بار چشمهایم را میبستم و فقط به نوای دکتر گوش میدادم، اوضاع هر لحظه بدتر میشد. سطح اکسیژن پایین بود و مقاومت بدنم کمتر. چیزی تا پایان راه نمانده بود. با خود فکر میکردم سفرم چه کوتاه بود! تمام آن ساعتهایی که هر دقیقهاش اندازه یک قرن میگذشت من خودم و مسیر مسابقه زندگیام را مرور میکردم. لحظه به لحظهاش مثل نوار از جلوی دیدگانم رد میشد و من حتی جانی برای پاک کردن اشکهای حسرتم نداشتم. یکباره به خودم آمدم. خودم را جمع کردم و به خویشتن درونم نهیب زدم که حالا وقت جا زدن نیست. تنها چیزی که الان نیاز داری یک جرعه امید است. باید دنبال نقاط روشن بگردی. جاهایی که اگر تو نباشی حتماً میلنگد. به آدمهایی فکر کن که آن بیرون یک چشمشان اشک است و یک چشم دیگرشان خون، دست به دعا برداشتهاند برای فرصت دوبارهات. آنجا بود که به خودم قولهای زیادی دادم. آنجا روی آن تخت دو متری جهانبینی من تغییر کرد و حالا به شرط نجات از چهاردیواری بیمارستان برای خودم برنامههای مهمی دارم. اگر از این در بیرون بروم همه آنهایی را که از دستشان دلخور هستم، خواهم بخشید. حتماً برای همسر و فرزندم وقت بیشتری خواهم گذاشت و این بار با سخاوت بیشتری عشق نثارشان خواهم کرد. این بار سعی میکنم ورزش کنم و بدنم را قوی نگه دارم. این بار قدر تکتک دوستانی که تلفنی و تصویری جویای حالم بودند را بیشتر میدانم و آنها را با هیچ متاع دنیایی عوض نمیکنم. اگر دوباره فرصت پیدا کنم بدیهایم را ترک میکنم. راستی چقدر دلم برای پدر و مادرم تنگ است. خدا کند از روی تخت بلند شوم و یک راست بروم خانهشان و دستشان را ببوسم. چقدر کار برای انجام دادن دارم. چقدر فرصت از دست دادهام. خدا کند یک بار دیگر فرصت تحول درون نصیبم شود، وای کاش بنده فراموشکاری نباشم و این فرصت را مثل سایر فرصتها بر باد ندهم. حالا باید بنشینم و منتظر بمانم. آیا خدا فرصت دوباره به من خواهد داد؟!
این حکایت هزاران انسانی است که هر روز به دلیل کرونا یا بیماریهای دیگر راهی بیمارستان میشوند و در شرایطی سخت میان مرگ و زندگی دست و پا میزنند. همه آنها فقط یک خواسته دارند که برگردند، کمبودها و اشتباهاتشان را جبران کنند. به همین دلیل رهایافتگان از مرگ تا مدتی تحت تأثیر آنچه تجربه کردهاند، زندگی را با انگیزه و هدفمندی بیشتری دنبال میکنند.
به قبرستان میروم و متحول برمیگردم
یک جای دیگر که هر وقت میروم و خیلی متحول برمیگردم، قبرستان است. بچهتر که بودم از مردن میترسیدم. کمکم برایم عادی که نه، ولی بخشی از نظم هستی محسوب شد که باید دیر یا زود تجربهاش کرد. وقتی فرد را در سرازیری قبر میگذاشتند، من خودم را جای او میگذاشتم و به جایش فکر میکردم. میخواستم بدانم اگر فرصت دوباره به او داده میشد او چه میکرد؟ آیا متوجه اشتباهاتش میشد؟ آیا حالا که جسمش زیر خاک میشود هنوز هم حرص میزند و برای چیزی که متعلق به او نیست و باید بگذارد و بگذرد، جامه میدرد؟ همیشه به این سؤالها فکر میکنم و هر بار که کسی میمیرد تلنگری مرا از خواب غفلت بیدار میکند. از همان ساعت که برمیگردم دلم میخواهد از هر ثانیهام استفاده کنم. شاید نوبت بعدی من باشم. شاید مسافر بعدی که احضارش میکنند من باشم، ولی من که هنوز زندگی نکردهام، هنوز آرزوها دارم که باید... اینجاست که به خودم میگویم عرض زندگی مهم است نه طول آن. مهم آن است که از عمر کوتاه یا بلندت در جهت ارتقا و اعتلای درونت بهره ببری. کافی است هوشیارانه زندگی کنی و گاهی که در مسیر روزمرگیها غرق میشوی به یاد بیاوری که فرصت کم است. یاد مرگ که میافتم و سوت آخر بازی، تنم میلرزد و ریتم تلاشها و خوشحال زندگی کردنم را تند میکنم.
در آستانه سال نو قدر داشتههایمان را بدانیم و طلب بخشش کنیم
چند نفر در این سالی که گذشت فرصتشان به آخر رسید و نتوانستند برای آرزوهای بعدیشان شمع آرزوها را فوت کنند؟ چند نفر در هنگامه راه خسته شدند و سفرشان را خاتمه دادند؟ چند نفر دلشان میخواست یک فرصت دوباره به دست آورند و این بار طعم زندگی را جور دیگری بچشند؟ چند نفر حاضرند، تمام داراییشان را بدهند، ولی فقط یک بار کسی را که از دست دادهاند ببیند و سیر تماشایش کنند؟ چند نفر حاضرند به عقب برگردند؟ اگر زندگی دکمه ویدئو چک داشت شما دوست داشتی به کدام صحنه برگردی؟
پس بیایید در آستانه سالی نو قدر داشتههایمان را بدانیم و برای آنچه کوتاهی کردیم طلب بخشش کنیم. بیایید برای ماسک نزدنها، مهمانی رفتنها، خریدها و شوخی گرفتنهای کرونا طلب بخشش کنیم. ساده انگاری و شوخی پنداشتن کرونا از سوی بسیاری از ما، فرصت زندگی را از عده زیادی گرفت. عدهای بیگناه قربانی خودخواهی شدند. حالا آنها نیستند و ما هستیم. پس در آستانه سال نو طلب بخشش کنیم و برای همه آنهایی که تنها شدند و مونسی از دست دادند، دعا کنیم. هر کسی حالش با یک چیز خوب میشود. شاید یک شب بخوابد و صبح متحول شده باشد. شاید بعضی تحولها مثل تجربه بیماری یا مرگ عزیزان گران باشد و ما برای تحول و دگرگونی هزینه گزافی بدهیم. ولی بعضی تحولها هیچ هزینهای ندارد. همیشه در دسترس هستند و ما میتوانیم هر لحظه به یک شروع دوباره بیندیشیم.
همصدا شویم و برای تحول یکدیگر دعا کنیم
یکی از موقعیتهای جذاب، لحظه جادویی تحویل سال است. سالی یک بار اتفاق میافتد و ما به تعداد هر بهار که از عمرمان میگذرد فرصت تحول داریم. وقت داریم برای یک سال برنامهریزی کنیم. بهانه داریم برای بخشیدن و بخشیده شدن. بهانه داریم برای رفع دلتنگی. بهانه برای شروع یک سال مالی موفق. یک سال عاطفی خوب. همیشه یک سالی هست که به آمدنش امیدواریم. سالی که ازدواج میکنیم، سالی که پدر یا مادر میشویم. سالی که صاحبخانه میشویم. سالی که کنکور قبول میشویم و سالی که..؛ و هر سال این چرخه ادامه دارد و هدفها و آرزوهای ما به روزرسانی میشود. همیشه یک سالی هست که گل عمرمان است و ما آن را فراموش نمیکنیم. شاید آن یک سال، همین سال ۱۴۰۰ باشد. یک عدد رند که میتواند آغازگر تحول بسیاری از انسانها باشد. امیدوارم سالی نیکو برای تکتک مردم سرزمینم باشد. بیایید امسال موقع تحول طبیعت، همصدا شویم و برای تحول یکدیگر دعا کنیم.