جوان آنلاین: دکتر اسدالله افشار، نویسنده و پژوهشگر علوم تربیتی و خانواده در گفتوگویی مشروح با «جوان» ابعاد مختلف تربیتی و آموزشی را به مناسبت روز معلم مورد بررسی قرار داده است. وی با اشاره به کمرنگشدن نقش تربیتی معلمان پرورشی معتقد است تربیت به عهده تمام ارکان مدرسه و معلم پرورشی یکی از این اضلاع است که لازم است دوباره همانند گذشته این اثرگذاری پررنگ شود. بخش دیگری از گفتوگوی ما با افشار نیز به موضوع ارتباط صمیمانه معلم و دانشآموزان برمیگردد.
به نظر شما علت کمرنگشدن رابطه والدین و معلمان چیست و این موضوع چه نتایجی به دنبال دارد؟
یکی از دلایل کمرنگشدن رابطه والدین و معلمان برخی گسستهای اجتماعی است که رخ داده و البته عوامل مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هریک به فراخور خود در این امر تأثیر داشته و دارد. از سویی ایجاد هر نوع ارتباطی به درک ضرورت آن ارتباط برمیگردد و متأسفانه عوامل فرهنگساز، در جنبههای مختلف فرهنگسازی کوتاهی کردهاند و یکی از این کوتاهیها خود را در پیوند خانه و مدرسه نشان میدهد. از طرف دیگر شاید نداشتن زبان مشترک بین معلمان یا مدرسه با زبان دانشآموزان و والدین آنها در دو دهه اخیر و عدمتوانمندی لازم در ایجاد این زبان مشترک در بین دو طرف معادله یکی دیگر از عوامل دخیل در این زمینه باشد، البته نکته دیگری هم که میتواند در این خصوص مهم باشد، موضوع نگاه منفی مدیران به مشارکت اولیاست که این نگاه غیرکارشناسانه موجب فاصله گرفتن آنها از مدرسه میشود و عملاً حل مسائل و مشکلات آموزشی و پرورشی مدرسه به آسانی صورت نمیگیرد. برخی از موانعی که از سوی مدرسه بر سر راه مشارکت اولیا در امور ایجاد میشود، نگاه سنتی مدیر به اداره مدرسه، آشنانبودن مربیان به مزایای مشارکت اولیا، احساس ناتوانی در هدایت اولیا به سمت فعالیتهای آموزشی و پرورشی، نگاه منفی مدیر به حضور اولیا در مدرسه، ترس از کمشدن قدرت مدیر یا به عبارتی قدرتطلبی مدیر، نگاه سنتی به انجمن اولیا و مربیان مدرسه و عدمانگیزه مدیر در جلب مشارکت اولیاست. گاهی هم این کمرنگشدن تنها از ناحیه مدرسه و مسئولان مدرسه نیست بلکه به خانه بازمیگردد که مصداق آن عدممشارکت اولیا در امور مدرسه است. این موضوع نیز به عوامل متعددی بستگی دارد که از جمله مهمترین آنها عوامل فرهنگی و اجتماعی و عدمآگاهی اولیا نسبت به حقوق خویش است. بسیاری از اولیا معتقدند مسئولان مدرسه ارزشی برای عقاید و نظریات آموزشی و پرورشی آنها قائل نیستند. بسیاری از اولیا نیز تعلیم و تربیت را وظیفه دولت میدانند و هر گونه مسئولیتی را در این زمینه از خود سلب میکنند. برخی به تجربه دریافتهاند مسئولان مدرسه از طریق انجمن اولیا و مربیان مدرسه تنها نگاه اقتصادی به آنها دارند و در دیگر امور هیچ حقی برایشان قائل نیستند. عواملی از این نوع و عدمآگاهی اولیا نسبت به حقوق خویش و فرزند خود موجب شده است ارتباط اولیا و مربیان یا خانه و مدرسه از انسجام لازم برخوردار نباشد و کمرنگ شود که نتیجه آن، عدمموفقیت لازم در تعلیم و تربیت کودکان، نوجوانان و جوانان بوده است.
چرا از نگاه مدیر و والدین و حتی نظام آموزشی جایگاه معلمان به لحاظ اعتبار متفاوت است و معمولاً معلم ریاضی، فیزیک و شیمی را جدی میگیرند و معلمان پرورشی و دینی و سبک زندگی در حاشیه هستند، در حالی که نقش انسانساز گروه دوم بسیار مهم و اساسی است؟
این نگاه یک نگاه غلط فرهنگی است که متأسفانه از سوی برخی متولیان و مسئولان آموزشوپرورش که افکار لیبرالیستی دارند، ترویج شده که از بنیان و اساس غیرمنطقی و دور از خرد است و میتواند سیستم آموزشی را به طرز آشکاری تباه سازد و نسلها را از تعلیم و تربیت صحیح و درست منحرف کند. باید متأسفانه با صراحت و بدون لکنت اذعان کنم این روند سیاه، دهههاست به اشکال گوناگون، آموزشوپرورش ما را هدف قرار داده است و با مرزبندی و دوقطبیسازی، نظام آموزشی کشور را به بیراهه برده و نسل دانشآموزان ما را از حقایق علوم پایه، علوم انسانی و علوم دینی دور کرده است. آیا واقعاً این علوم با یکدیگر زاویه داشته و دارند و هیچ کدام هیچ تناسبی باهم در جهت منافع و رشد و تعالی دانشآموزان ندارند؟ آیا عقل سلیم این مرزبندی را میپذیرد و به آن بها میدهد؟ همه علوم بشری در جهت اعتدال جامعه بشری است و هیچ یک نفیکننده دیگری نیست و همه آنان در حکم پر و بالی هستند که میخواهند بشریت را با عقل و علم و ایمان به پرواز درآورند و او را از مرزبندیهای دستوپاگیر و دوقطبیهای خانهخرابکن و ویرانگر خارج سازند. باید بپذیریم که کلاً فرهنگ، ارزشها و جایگاهها را مشخص میکند، بنابراین فرهنگ غلط، ارزیابی درستی از جایگاهها ندارد. در نگاه عوامانه دستاوردهای ملموس مادی مهم است و در نگاه افراد شاخص مهمترین امر، انسان فهیم است که با اخلاق و رفتار خود هم زندگی اجتماعی را مطلوب و شیرین میسازد و هم موجب دستاوردهای مادی میشود، بنابراین فرهنگسازی در صدر باید قرار گیرد، البته فرهنگ در نگاه عمیق و روشنگرانه خودش، چراکه فرهنگ حکم روح اجتماع را دارد، چنانکه روح در جنبه فردی سلامت نباشد و آلوده باشد، تراوشات ظاهری آن نیز همانند خود روح خواهد بود و بالعکس، بنابراین فرهنگ مثبت ایجاد جامعه مثبت و سرزنده و پیشرفته و فرهنگ منفی یا ناقص، جامعهای متناسب با روح حاکم بر خودش خواهد داشت. نظام آموزشوپرورش ما باید با اندیشه، آگاهی، خردورزی و پویایی هرچه تمامتر از مرزبندیهای کاذب و دوقطبیسازیهای مخرب دوری گزیند تا بتواند با تلاش و کوشش از این معرکه و مهلکه جان سالم به در برد.
به نظر میرسد برخلاف گذشته، جایگاه معلمان پرورشی بسیار کمرنگ شده، در حالی که حوزه پرورش در تلطیف روحیه و رفتار دانشآموزان بسیار مهم است. نظر شما در این زمینه چیست؟
ابتدا باید بگویم که معلمان پرورشی، نقش مهمی در تربیت و شکلگیری شخصیت دانشآموزان بر عهده دارند، هدایتگری، تنظیمگری و مدیریت را میتوان از مهمترین نقشهای این معلمان در مدارس عنوان کرد. تربیت، هدایتکردن افراد به سمت ارزشهای والای انسانی است، این هدایت باید به گونهای باشد که افراد این ارزشها را بپذیرند و آن را در زندگی فردی و اجتماعی خود به کار ببندند. خانواده به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی باید زمینههای پذیرش این ارزشها را در دانشآموزان ایجاد کند، پس از آن مدرسه هم وظیفه تربیت تمام ابعاد شخصیت دانشآموزان اعم از رشد اجتماعی، عاطفی، ذهنی و اخلاقی را بر عهده دارد و هم به ویژه مربیان تربیتی و پرورشی، نقش مهمی در تربیت کودکان و شکلگیری شخصیت آنها دارند. نقش الگوبودن مربی، در تربیت دانشآموزان غیرقابل انکار است و بر هیچکس پوشیده نیست. نکته دیگر اینکه وظیفه تربیت به عهده همه ارکان مدرسه است، یعنی، چه مدیر، چه معلم، چه دبیرهای تخصصی، چه دبیرهای پرورشی و حتی اولیای گرانقدر وظیفه تربیت دانشآموزان، همچنان که در قبال آموزش و تعلیم وظیفه دارند، در قبال تربیت هم وظیفه دارند. با این اعتقاد تمام تلاشمان باید بر این باشد که این حلقه مفقودی که در گذشته وجود داشته است و کار تربیت را مختص مربیان پرورشی میدانستند و حتی در فرصتهای تربیتی فوق برنامه هم در حوزه معاونت پرورشی اکتفا به این امر شده بود، ترمیم و اصلاح کنیم و همه ارکان گفتهشده سهم تلاش و همکاری خود را در این زمینه باید ادا و ایفا کنند تا جایگاه معلمان پرورشی تضعیف و کمرنگ نشود، البته این همه آنچه گفتیم نیست چراکه نسل جدید و حتی قدیم ما در برزخ فرهنگ سنتی از یک سو و فرهنگ جدید غربی قرار گرفته است و نگاهی متحیرانه به هر دو سو دارد، بنابراین گروهی گرایش بیشتری به سنت و گروهی گرایش بیشتری به فرهنگ غربی و برخی آمیزهای از آن دو را به عنوان روش فکری و عملی برگزیدهاند. در زمان نوجوانی و جوانی ما، اگر به مشکلی برخورد میکردیم و والدینمان توان پردازش و حل مشکلات ما را نداشتند، گروههای مرجع مثبت همچون افراد متدین و به خصوص روحانیون یا در مدرسه معلمان دینی و تربیتی ملجأ و مرجع ما قرار میگرفتند، ولی ظاهراً هجمه فرهنگی با استفاده از نقاط ضعف ما و با استفاده از ابزار فضای مجازی حتی اعتماد را در قشر مذهبی نسبت به این افراد کم کرده و این افراد حتی در مثبتترین حالت، مورد بهرهبرداری بسیار کمی قرار گرفته و میگیرند. در هر حال باید مسیر جدیدی را باز و میدان بازی دیگری را طراحی کرد تا این نقیصه مرتفع شود و معلمان پرورشی به جایگاه تاریخی بازگردند و از حاشیه به متن بیایند.
رابطه صمیمانه معلم با دانشآموز چه نتایجی میتواند در ابعاد مختلف آموزشی و تربیتی به دنبال داشته باشد، مرز این صمیمیت کجاست و چگونه باید پیش برود؟
آموزش دو بعد اخلاقی و علمی دارد، در انتقال هر دو، رابطه صمیمانه معلم و دانشآموز میزان موفقیت را افزایش میدهد، ولی حدود صمیمیت را فرهنگ عرفی از سویی و روانشناسی آموزشی معین ساخته است. باید دانست همانطور که مثلاً پدر و فرزند باید دوست باشند و انتقال ارزشها از این طریق خیلی بهتر و سریعتر صورت میگیرد، ولی این دوستی با دوستی دو فرزند همسن و همکلاس تفاوت دارد. برخی کارشناسان به درستی یادآور شدهاند. اگر رابطه بین معلم و شاگرد صمیمانه باشد، بازدهی بسیار بالاتری به همراه خواهد داشت، اما این رابطه صمیمانه باید حد و مرز داشته باشد. بسیار مهم است که معلم بتواند در عین صمیمیت با دانشآموز اقتدار خود را حفظ کند و دانشآموز اجازه نداشته باشد برخی از کلمات را به زبان بیاورد یا به برخی از فعالیتها در کلاس مشغول شود. اگر معلم بتواند اینگونه رابطه صمیمانه را برقرار کند، کلاس او بازدهی آموزشی بسیار بالایی خواهد داشت. صمیمیت بین معلم و دانشآموزان آنقدر مهم است که ابعاد مختلف زندگی دانشآموزان را تحت تأثیر قرار میدهد، اما در عین حال معلم باید اقتدار خود را حفظ کند، زیرا برخی از شاگردان از صمیمیت زیاد سوءاستفاده میکنند. مطلب دیگر اینکه در برخی مواقع معلمان نیز اذیت میشوند و اگر بخواهند خیلی صمیمی باشند، نمیتوانند کار حرفهای خود را پیش ببرند. باید به دانشآموزان، آموزش داده شود که مرزها را رعایت کنند و این موضوع تناقضی با صمیمیت بین معلم و دانشآموز ندارد. این رابطه در اختیار معلم است و آموزشوپرورش نباید در این حیطه وارد شود و به حالت دستوری در این موارد دخالت کند. مهمترین نکته در ارتباط صحیح بین معلم و شاگرد این است که اشتباه دانشآموز را بزرگ نسازند و به نظریات و سخنان دانشآموزان توجه مبذول کنند و به نظرات آنان بها دهند. به نظر برخی دیگر از کارشناسان، مرز باریک و مشخصی وجود دارد که معلمان باید آن مرز را بیابند و رابطه خود را با دانشآموزان بر اساس آن تعیین کنند، اما بسیاری از معلمان از ترس از دست دادن اقتدار خود در کلاس رفتارهای خشک و سردی با دانشآموزان دارند و دانشآموزان را از معلم و درس گریزان میکنند. از سوی دیگر برخی معلمان نیز برای حفظ صمیمیت، اقتدار خود را از دست دادهاند و کلاسهای آنها بازدهی آموزشی مناسبی ندارد.
از استانداردهای حرفه معلمی بگویید. شیوههای خلاقانه معلم در کلاس تا چه حد در جذب و یادگیری دانشآموزان تأثیر دارد؟
صاحبنظران بر این باورند استانداردهای حرفه معلمی مهارتهایی است که از آن به دانش محتوایی، روشهای معلمی، دانش و مهارتهای روش تدریس حرفهای، منشها و توانایی انجام فعالیتهای حرفهای که با هدف ایجاد تحول در فرایند یاددهی- یادگیری دانشآموزان از طریق ایجاد آمادگی در معلمان، طراحی و در کلاس درس اجرا میشود، یاد شده است. از نگاه این دسته از صاحبنظران، هنگامی که معلمان در این مهارتها تخصص و توانایی کافی و لازم را داشته باشند، میتوانند از دانش، مهارتها و تخصص خود در فرایند آموزش استفاده و به این ترتیب زمینه مساعدی را برای پیشرفت تحصیلی دانشآموزان فراهم کنند. این مجموعه در قالب استانداردهای حرفه معلمی با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان رابطه معناداری دارد. قطعاً شیوههای خلاقانه معلم در کلاس، در جذب و یادگیری دانشآموزان تأثیر بسزا و شگرفی دارد، بنابراین با درک آنچه بیان شد، این درک میتواند مرز این شیوهها تلقی شود و مباحث آن در شبکههای مجازی نیز چالشبرانگیز نباشد. تجربه نشان داده است معلمانی که در کلاس درس فعالیت و تحرک بیشتری داشتهاند، به شغل خود علاقه و عشق میورزند، هدفهای متنوع، درگیریها و جنگ اعصاب کمتری دارند، دیرتر از دیگران فرسوده و شکسته خواهند شد و همیشه به عنوان فردی شاداب و با نشاط و موفق در شغل خود نزد دیگران شناخته میشوند. شیوههای آموزشی جدید بخشی از علم جدید، خاصه مدیریت و روانشناسی آموزشی و بخشی دیگر به سبکهای خاص و نوآورانه جدید معلمان اختصاص دارد که همانها پس از مدتی در جامعه علمی جزئی از روش علمی آموزشی قرار میگیرد. فضای مجازی فضای سلایق گوناگون است و روشهای آموزشی باید متکی به علم و هنجارهای پذیرفته جامعه باشد، البته هنجارهای متکی به ارزشهای مثبت که عرف عقلانی اجتماع تعیین میکند. موفقیت هر نظام آموزشی در حد تعیینکنندهای به دانش و مهارتهای حرفهای معلم بستگی دارد. در نظر ژاپنیها شایستگی هر نظام به اندازه شایستگی معلمان آن است، از این رو میتوان گفت معلم بهترین عضو نظام آموزشی در فرایند یاددهی- یادگیری و معمار اصلی نظام آموزشی است. مسلماً حرکت معلم در این مسیر که با شیوههای خلاقانه توأم باشد، چالشبرانگیز نخواهد بود. جهان به سرعت دگرگون میشود و معلمان نیز باید مانند سایر گروههای حرفهای با این واقعیت روبهرو شوند که آموزشهای اولیه آنان در جهان امروز چندان مفید نخواهد بود و آنان باید در سراسر عمر دانش خود را روزآمد کنند، بنابراین تعلیم و تربیت فرزندان امروز و فردا به معلمانی با انگیزه و کارآمد نیاز دارد. نقش معلم در توسعه پایدار به خوبی مشخص است، بنابراین باید با فراهمآوردن شرایط مناسب، منزلت اجتماعی بالایی را برای این حرفه در نظر گرفت.