بعضیها وقتی رفتار بدی از یک شرکت سر میزند، اولین واکنششان تصمیم به قطع رابطه با آن شرکت است. پس تعجبی ندارد که هروقت درباره خطرات شرکتهای بزرگ و انحصارگر صحبت میشود، بیش از هر چیز از حق انتخابشان بهعنوان مصرفکننده دم میزنند، سریع موضوع را حیثیتی میکنند و خواستار تحریم محصولات و خدمات آن شرکت میشوند، اما آیا تحریمکردن عملی مؤثر و اخلاقی برای دستیابی به اهدافمان است؟
تعجبی ندارد که هروقت درباره خطراتی که فیسبوک، آمازون یا گوگل برای مردمسالاری دارند صحبت میکنیم، مردم همیشه شروع میکنند به دمزدن از حق انتخابی که بهعنوان یک مصرفکننده دارند و بهجای اینکه سیاستمدارانه رفتار کنند (به قوانین ضدانحصارطلبی و قوانین محرمانگی دادهها متوسل شوند یا اقامه دعوا کنند)، سریع موضوع را حیثیتی میکنند. خانمی نگران است که اگر فیسبوک را رها کند، باید قید زندگی اجتماعیاش را هم بزند. مرد دیگری با شرمندگی میگوید فیسبوک را برای چند هفته کنار گذاشته و وقتی دیده که دوستانش را از دست داده، دست از پادرازتر به فیسبوک بازگشته است. کسی که جسارت تحریمکردن ندارد، چطور میتواند جلوی قانونگذاران بایستد و از آنها بخواهد که رفتارشان را تغییر دهند.
مبنای این اعتقاد طرز فکر سردرگمی است که نسبت به وظایفمان بهعنوان یک مصرفکننده داریم. این اعتقاد نهتنها به تحریم بیشتر منجر نمیشود، بلکه اساساً کنشگری را هم تضعیف میکند: کار اشتباه یک شرکت باعث ایجاد اعتراضات میشود و زنجیره پیچیدهای از حق به جانببودنها جای زنجیره سادهای از مطالبات مردمسالارانه را میگیرد. وقتی پای بزرگترین سازمانهای انحصاری در میان باشد، این مدل از مصرفکنندهبودن بیش از پیش مشکلساز خواهد شد. برای بیشتر مردم تحریمکردن این سازمانها ممکن نیست، دقیقاً به این دلیل که این سازمانها دولتی هستند و خدمات زیربنایی را فراهم میکنند. نمیتوانیم از مردم بخواهیم، برای تغییر قوانین کتابخانهها، آنها را تحریم کنند؛ نمیتوانیم از مردم بخواهیم بزرگراهها را تحریم کنند تا دولت ایمنی راهها را افزایش دهد؛ یا بگوییم همه فقط آبمعدنی استفاده کنند تا اداره آب به خودش بیاید.
ایرادی ندارد اگر کسی به صورت شخصی هر کجا زورش رسید، استفاده از محصولی را ترک کند، هرچند تاکنون مصرفکنندگی اخلاقی (رعایت اصول اخلاقی در خرید) نقش مهمی در تفکر ترقیخواهانه داشته است، اما ما نمیتوانیم از مردم بخواهیم زیرساختهای ارتباطی مهمی، چون فیسبوک و گوگل را تحریم کنند، چون خواهان از بین رفتن انحصار آنها هستند.
آیا این تحریمها رفتار شرکتها را تغییر خواهد داد؟ تحریمکردن، به خودی خود ممکن است منجر به ایجاد تغییرات کوچک شود یا اینکه منجر به ارائه مجموعهای از وعدههای بیربط که درنتیجه باعث میشود نوع دیگری از حمایت اجتماعی ایجاد شود که با هدف اولیه تحریم همخوانی ندارد. زمانی که مصرفکنندگان و سازمانهای مردمنهاد محیطزیستی خواستههایشان درباره عدالت زیستمحیطی را بهسمت شرکت سرازیر میکنند، شرکت خواستهها را میگیرد و از آن در تدوین استراتژیهای رشد و توسعه خود استفاده میکند. بنابراین، مصرفکنندگی اخلاقی بهشدت بستگی دارد به اینکه با شرکتها برای ایجاد تغییر مشارکت کنیم، نه اینکه نفوذی که آنها در این اقتصاد انحصاریشده دارند را به چالش بکشیم.
مصرفکنندگی اخلاقی و خویشاوندان نزدیکش، یعنی جوابگوبودن شرکتی و مسئولیت اجتماعی شرکتی- خیلی تناسبی با اقتصادهای انحصاری شده ندارد و برای وادارکردن شرکتهایی با جایگاه شبهدولتی به رعایت قانون هم بسیار ناتوان است، اما اگر شرکتهای بزرگ را به چشم شریک ببینیم و مشروعیتشان بهعنوان قانونگذاران بازار را به چالش نکشیم، آنگاه خواهیم دید که مدل تحریم بهوسیله مشتری هرچند در کوتاهمدت میتواند پیروزیهایی ترقیخواهانه را به دنبال داشته باشد، اما قدرت اینگونه شرکتها آنقدر بالا هست که بتواند از آنها در برابر تحریم محافظت کند.
در تحریمکردن چیزی مثل فیسبوک عناصر اجتماعی و طبقاتی نقش پررنگی دارند. مردی را تصور کنید از طبقه اجتماعی متوسط به بالا که شبکه مستحکمی از دوستان دارد و دوستانش هم قدر این خاصبودنش را میدانند.
برای چنین شخصی احتمالاً استفاده کردن یا نکردن از فیسبوک یا اینستاگرام علیالسویه است، اما جوانی که به دنبال کار میگردد و رفیق درستوحسابی هم ندارد، احتمالاً برایش سخت خواهد بود که قید تمام فضاهایی که متعلق به فیسبوک است را بزند، چراکه این ابزارها محور زندگی اجتماعی و شبکه ارتباطات کاری او را تشکیل میدهند. انزوای اجتماعی هزینه انسانی سنگینی در پی دارد و اگرچه ممکن است برخی افراد شبکههای اجتماعی محکمی خارج از فضای مجازی برای خودشان داشته باشند، اما بسیاری از مردم اینطور نیستند.
با این حال، ما به طریقی باورمان شده است که کسی که از پس تحریمکردن یک شرکت برنمیآید، پس چطور میتواند به رفتارهای سیاسی انتقاد کند یا مجلس را برای تغییر تحت فشار قرار دهد.
ما نیاز داریم تا عادتهای اعتراضیمان را تغییر دهیم، به نحوی که سیاستهای عمومی و سیاستهای انتخاباتی تبدیل شود به محور نحوه برخورد ما با انحصارطلبی شرکتها. اگر پیتزافروشی محلتان با کارکنانش بدرفتاری میکند، بیدرنگ تحریمش کنید، اما اگر یک شرکت انحصاری دارویی قیمتها را افزایش داد یا اگر جالوت شبکههای اجتماعی دروغهای سیاسی را ترویج کرد تا پول بیشتری به جیب بزند، بهجای اینکه کاسه گداییتان را جلوی خود گوگل و فیسبوک به دست بگیرید، واکنش درست این است که تا جلوی مجلس راهپیمایی کنید و درخواستتان این باشد که کارهای این شرکتها باید مورد تحقیق و تفحص قرار بگیرد و قدرت انحصاریشان هم باید شکسته شود و اگر نمایندهتان موفق به انجام این کار نشد، تحریمش نکنید؛ عوضش کنید.
نقل و تلخیص از: وب سایت ترجمان
/ نوشته: ژفور تیچوت/ ترجمه: بابک حافظی
/ مرجع: آتلانتیک