جوان آنلاین: آنچه در ادامه از نظر میگذرد بخشهایی از یادداشت «محمّدعلی اسلامی نُدوشن» است که در جلد اول کتاب «روزها» به چاپ رسیده است. این بخش را سهند ایرانمهر در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده است. دکتر اسلامی ندوشن نوشته است:
نخستین نشانهی عید با رسیدن نخستین شیر آغوز (ماک) که از صحرا میآوردند، آغاز میگشت. این شیر را کمی میجوشاندند که سفت میشد، مانند ماست، و آن را در اصطلاح محلّی «فلّه» میخواندند. طعمی نه ترش، بلکه روغنی داشت، و بسیار خوشمزه و مقوّی بود. همان هفتهی اوّلِ زایمان، شیر بُز را میشد بهاین صورت درآورد، بعد از آن دیگر به مصرف ماست میرسید.
از شیر نخستین گوسفندانی که زاییده بودند «فلّه» برای اربابها فرستاده میشد؛ زیرا یُمن داشت که روز نوروز «سفیدی» بر سرِ سفره باشد. ما خودمان گوسفند صحرایی نداشتیم، امّا از گلّهی خویشاوندان، برای ما نیز آورده میشد.
رسم بر این بود که تشریفات عید به بهترین نحو ممکن انجام گیرد. نوعی ماهیّت مذهبی پیدا کرده بود، یعنی رعایتش به همان اندازهی مناسکِ مذهبی واجب شمرده میشد. آدابی که در کبوده به کار میرفت، نسبت به آنچه من بعد در تهران دیدم، گمان میکنم که ریشهی قدیمیتر و دست نخوردهتر داشت. مثلاً ما هفتسین نمیشناختیم.
روز عید، چنانکه در سراسر ایران رسم است، شرط اوّل نظافت بود. همه میبایست بهحمّام رفته و نوترین لباس خود را در بر کرده باشند. زنها با زینتهایی بر خود.
پدرم که همیشه نظیف و منظّم بود، لباس پاکیزهی خود را بهتن میکرد. در زمان من دیگر کت و شلوار بود. مادرم سراپا در لباس نو میرفت، نو نه بدان معنا که همان سال دوخته شده باشد، منظور آن است که از لای بقچه بیرون آمده و خیلی کم به تن شده بود. بوی گلِ سرخ و بیدمشک که لای آنها خوابانده شده بود، میداد.
همه دم به روشنی میزد، با چارقد سفید وال، چادر نماز سفید که خالها یا گلهای خیلی ریز داشت. تنها شلوار استثنا بود. من و خواهرم نیز نوترین لباسی که داشتیم میپوشیدیم. چه انتظار خوشی بود! جوّ خانه چنان بود که گویی با نو شدنِ سال، همه چیز به شادی و جوانی میرفت و همانگونه بر جای میماند.