همه ما در زندگی خود با چالشهای مختلفی روبهرو هستیم. مواجه شدن با این مشکلات و چالشها نیاز به راهحل درست دارد. میتوانیم از بین دهها راهحل که به ذهنمان میرسد بهترین آن را انتخاب کنیم تا کمتر دچار آسیب شویم. البته همیشه همه مشکلات با راهحل، حل نمیشوند، ولی اکثر اوقات با بررسی کردن دقیق مشکلاتمان میتوانیم آنها را با خلاقیت حل کنیم. اینکه بسیاری از افراد در زندگی خود دچار مشکلات شدیدی میشوند به این خاطر است که برای مشکلات خود وقت نمیگذارند و با عجله و تصمیمهای نادرست، کاری از پیش نمیبرند.
چرا یادگیری مهارت حل مسئله در زندگی ضروری است؟
«خانمی در سن ۲۵ سالگی فهمید که مادرش دچار بیماری صعبالعلاجی شده است و دکترها او را جواب کردهاند. این خانم به محض فهمیدن موضوع به خانه آمد، گریه کرد و از همه چیز دلسرد شد. سراغ قرصهای آرام بخش رفت و به یکباره تصمیم گرفت حالا که چنین وضعیتی پیش آمده خودش را خلاص کند.»
شاید اگر دختر کمی آرامتر و منطقیتر به این داستان تلخ نگاه میکرد، اتفاقات بعدی پیش نمیآمد. در واقع مهارت حل مسئله به ما یاد میدهد در چنین موقعیتهای دشواری اول کمی فکر کرده و سپس بهترین راهحل را انتخاب کنیم.
افرادی که مهارتهای حل مسئله را میشناسند و در زندگی روزمره به کار میبرند کمتر دچار سرخوردگی و فشار روانی، استرس و اضطراب میشوند. همچنین همه افراد در مواجهه با این مشکلات واکنشهای یکسانی نشان نمیدهند. برخی با نیروی فکر خود با مشکلات استرس زای زندگی خود بهتر کنار میآیند. توانایی حل کردن موفقیت آمیز مسائل ارتباط شدیدی با سلامت روان فرد دارد. یکی از کارهایی که میتوان انجام داد این است که به گذشته نگاه کنید و ببینید در مقابل اتفاقات قبلی زندگیتان تا به حال چه کردهاید و چه پیامدهایی داشته است و اینکه در مقابل، چه اتفاقاتی را با موفقیت پشت سر گذاشتهاید؟ پس از این به بعد هم میتوانید. فقط کافی است ناامید نشوید و برای آن وقت بگذارید تا راه حل منطقی پیدا کنید. بعضی افراد حتی در مقابل کوچکترین مشکلی که برایشان پیش میآید سریعاً دچار استرس، ناراحتی و دستپاچگی میشوند. وجود هر چالش و هر مشکلی را دلیل بر بیکفایتی و بدشانسی خودشان میدانند. هنگام ایجاد مشکل آن را بر گردن دیگران انداخته و مسئولیت آن را نمیپذیرند و سریعاً جا میزنند، وقتی مشکلی پیش میآید به جای حل کردن آن سریع به دنبال مقصر بوده و خود و دیگران را سرزنش میکنند، این افراد همه چیز را درست و حل شده میخواهند، معمولاً رفتارهای عجولانهای دارند و هنگام دادن راهحل قادر به پیشبینی پیامدهای آن نیستند و فوراً از رفتار خود پشیمان میشوند.
اول باید بدانید مشکل شما دقیقاً چیست؟
هنگام بروز مشکل از خودتان بپرسید دقیقاً مشکل چیست؟ و به سؤال خودتان جواب دهید. بارها در طول روز این سؤال را از خودتان بپرسید و جواب دهید. بهتر است برای جوابهای خود از قلم و کاغذ استفاده کنید. این کار به شما اجازه میدهد تا راهحلهای مختلف و پیامدهای آنها را بشناسید و اگر احساس پشیمانی کردید راه دیگری را انتخاب کنید. سعی کنید موقعیت و مشکل خود را در مرحله ابتدایی بپذیرید و از زیر آن شانه خالی نکنید. افراد زیادی هستند که هنگام بروز مشکل سریعاً خودشان را ناتوان دیده و حتی به آن فکر هم نمیکنند. برای مثال مادری که نشانههای خشم و لجبازی شدیدی همراه بیش فعالی در کودک خود میدید – مشکلی که در مرحله نوجوانی اگر درمان نشود عواقب شدیدتری مانند اعتیاد، تخریب اموال و... در انتظار اوست- حتی نمیخواست فکر کند این مشکل ممکن است در خانواده او هم اتفاق بیفتد.
هنگام چالش از خود بپرسید مشکل اصلی چیست؟ تا زمانی که ما مشکل اصلی را نشناسیم نمیتوانیم برای آن راهحل پیدا کنیم. افرادی که درک صحیحی از مشکل خود ندارند اغلب حیران شده و از زیر آن فرار میکنند. افراد معمولاً به برداشتی که از مشکل داشته واکنش نشان میدهند نه به آنچه واقعاً اتفاق افتاده است. به همین خاطر شتابزده شده و راهحل نامناسب بدون پرداختن به عواقب آن را انجام میدهند.
تعریف صحیح از یک مشکل گاهی اوقات کلید اصلی حل آن است. مشکلاتتان را در قالب مصداقهای عینی تعریف کنید. مثلاً نگویید مشکل من افت تحصیلی فرزندم است، زیرا باید راهحل پیدا کنید، اما اگر بگویید مشاجرات خانوادگی بین من و همسرم باعث این شده که نتوانم به مسائل مدرسه فرزندم برسم به سادگی میتوانید راهحل را پیدا کنید. اما گاهی اوقات هم پیش میآید که مشکل آنقدر پیچیده است که نمیتوان آن را به گونهای تعریف کرد که مشخص و قابل درک باشد. در این مواقع باید مشکل اصلی را به چندین مشکل فرعی مرتبط تقسیم و روند تعریف مشکل را برای هر یک از آنها اعمال کنید. در این مواقع باید اولویت بندی کنید که در این بین چه مشکلی اهمیت بیشتری دارد و باید سریعتر رسیدگی شود.
مشکل خود را فرافکنی نکنید و دیگران را مقصر ندانید
سعی کنید نقش واقعی خود را در ایجاد مشکل درک کنید. گاهی افراد به قدری تحت استرس و فشار ناشی از ایجاد مشکل هستند که سریعاً شروع به سرزنش اطرافیانشان میکنند و هیچ مسئولیتی را متوجه خود نمیبینند و گاهی هم بر عکس. افراد به قدری در برابر مشکل احساس گناه میکنند که مسئولیت دیگری را نادیده گرفته و تمام تقصیرات را متوجه خود میبینند. مسلم است که در هیچ یک از موارد فوق تعریف صحیحی از مشکل ارائه نشده و حل آن به سختی امکانپذیر خواهد بود. پس از تعریف یک مشکل مرحله بعدی بررسی راهحلهای موجود است. اهمیت ندارد که راهحلها احمقانه باشد. در این مرحله هیچ راهحلی را حذف نکنید و تا جایی که میتوانید روشهای مختلف رویارویی با مشکل را در نظر بگیرید و آنها را یادداشت کنید. این کار نوعی بارش فکری است. هیچ چیز را از قلم نیندازید، حتی اگر تخیلی و غیر واقعی باشد. در این مرحله حتی میتوانید از کمک دیگران هم استفاده کنید، اما در نهایت این خود شما هستید که باید به انتخاب بهترین راهحل بپردازید.
حالا وقت تصمیمگیری و برنامهریزی است
در مرحله تصمیمگیری شما بهترین راهحل را انتخاب میکنید. در اینجا لیستی از راهحلها که در مرحله قبل جمع کردهاید را پیش روی خود بگذارید و هر راهحلی را که تصور میکنید که اجرای آن امکانپذیر نیست از لیست حذف کنید و راهحلهای باقیمانده را از لحاظ پیامدهای مثبت و منفی مورد ارزیابی قرار دهید. پس از اینکه بهترین روش برای حل مشکل را انتخاب کردید، باید برای به اجرا در آمدن آن برنامهریزی و طرحریزی کنید. طرحریزی میتواند به شما کمک کند تا قبل از به عمل درآوردن راهحل، آن را مرور کنید. مرور ذهنی از اهمیت بالایی برخوردار است، چراکه برخی مشکلاتی که در اجرای راهحل ممکن است با آنها روبهرو شوید مشخص میشوند و توانایی شما را برای اجرای راهحل افزایش میدهد. هنگام عمل کردن به راهحل مراقب باشید فرآیند به همان گونهای که برنامهریزی کرده بودید پیش برود.
*روانشناس