سرویس حوادث جوان آنلاین: به گزارش جوان، نیمهشب چندی قبل مرد جوانی در خانهاش حوالی یکی از خیابانهای شمالتهران مشغول تماشای تلویزیون بود که ناگهان صدای آژیر خودرواش از داخل حیاط به گوشش رسید. مرد جوان وقتی از پنجره خانهاش به بیرون نگاه کرد مشاهده کرد مردی از روی دیوار به روی خودرواش سقوط کردهاست و لنگ لنگان به طرف پارکینگ میرود تا در تاریکی شب مخفی شود. مرد جوان بلافاصله با فریادهای «آی دزد» از همسایه درخواست کمک کرد و لحظاتی بعد مرد لنگان در محاصره ساکنان ساختمان قرار گرفت و دستگیر شد.
لحظاتی بعد با اعلام این خبر به اداره پلیس تیمی از مأموران کلانتری برای بررسی موضوع راهی محل شدند. نخستین بررسیها نشان داد پسر جوان دستگیر شده سارق حرفهای است که هنگام پریدن از روی دیوار به داخل حیاط خانه برای سرقت به اشتباه روی خودروی پارک شده یکی از ساکنان ساختمان پریده که با بلند شدن صدای دزدگیر خودرو ساکنان ساختمان متوجه شدند و وی را در حالی که از ناحیه پا کمی آسیب دیدهبود دستگیر کردهاند.
متهم پس از انتقال به اداره پلیس ابتدا جرم خود را انکار کرد و قصد داشت باتناقضگویی مأموران را فریب دهد، اما مأموران در تحقیقات فنی دریافتند متهم عضو باند سرقتی است که از مدتی قبل به خانههای شمال تهران دستبرد میزنند و اموال قیمتی آنها را سرقت میکنند. همچنین مشخص شد، شاکیان زیادی از این باند حرفهای به اتهام سرقت در کلانتریهای شمال تهران شکایتهای مشابهی طرح کردهاند که حکایت از این دارد تمامی سرقت به شیوهای مشابه صورت گرفتهاست.
مأموران در ادامه متهم را مورد بازجویی تخصصی قرار دادند تا اینکه در نهایت وی به سرقتهای سریالی با همدستی دو نفر دیگر از بستگانش به نامهای کیومرث و همایون اعتراف کرد.
پس از اعتراف متهم، مأموران کیومرث و همایون را شناسایی و دستگیر کردند. چند روز قبل سه متهم برای ادامه تحقیقات به دادسرای ویژه سرقت منتقل و پس از اعتراف به سرقتهای متعدد به دستور قاضی پرونده راهی زندان شدند.
گفتگو با دزد پارکو کار
خودت را معرفی کن؟
فریدون هستم ۲۵ ساله.
سابقه داری؟
نه.
معتادی؟
نه، ورزشکارم.
چه رشتهای؟
چند سالی است که پارکو کار میکنم و الان هم حرفهام هستم.
پس چه شد که وارد باند سرقت شدی؟
یکی از بستگانم که سابقه دار بود مرا وسوسه کرد و من هم وارد این باند شدم و الان فهمیدم که اشتباه بزرگی کردم.
چه چیزی گفت که شما را وسوسه کرد؟
مدتی قبل همراه کیومرث و همایون که هر سه با هم فامیل هستیم برای تفریح به شمال کشور رفتیم. ما هر سه وضع مالی خوبی نداشتیم و در عوض آرزوهای بزرگی داشتیم که برای بدست آوردن آنها نیاز به پول داشتیم. همایون که سابقه سرقت داشت و چند باری هم به همین جرم دستگیر شده بود پیشنهاد داد با تشکیل باندی از خانههای شمال تهران سرقت کنیم. او گفت خانههای شمال تهران پر از طلا و پول است و به هر خانه که دستبرد بزنیم میلیاردی گیرمان میآید. ابتدا من و کیومرث که در کار خرید و فروش ماشین است مخالفت کردیم، اما در نهایت وسوسه میلیاردر شدن ما را رها نکرد و قبول کردیم همراه همایون به سرقت برویم.
درباره نحوه سرقت توضیح بده؟
ما ابتدا خانه مورد نظر را شناسایی میکردیم و بعد در فرصت مناسب راهی سرقت میشدیم. من که ورزشکار بودم از روی دیوار به داخل حیاط یا بالکن طبقه اول میپریدم و پس از باز کردن در، همایون که در باز کردن قفل در حرفهای بود وارد میشد و قفل در را باز میکرد و وارد خانه میشدیم. کیومرث هم همیشه داخل کوچه و خیابان کشیک میداد و اگر خطری احساس میکرد به ما خبر میداد.
در این مدت به چند خانه دستبرد زدید؟
تعدادش را نمیدانم، اما خیلی زیاد.
چه شد که دستگیر شدی؟
در آخرین سرقت وقتی از روی دیوار به داخل حیاط پریدم اشتباهی روی خودروی پارک شدهای افتادم که صدای آژیر دزدگیرش بلند شد. از طرفی هم کمی پایم آسیب دید که ساکنان ساختمان متوجه شدند و دستگیرم کردند.
الان فکر میکنی به آرزوهایت رسیدی؟
نه، هر چه سرقت کردیم خرج خوشگذرانی کردیم و خیلی پشیمان هستم.
حرف آخر؟
همایون میخواست مرا میلیاردر کند، اما الان میلههای زندان انتظار مرا میکشند.