سرویس تاریخ جوان آنلاین: در روزهایی که بر ما گذشت، پارهای از وابستگان به جریان موسوم به «انحرافی» با بر پرده آوردن برخی نمایشهای رسانهای، سعی در خدشهدار کردن هویت دینی و تاریخی جمعیت فدائیان اسلام کردند. هر چند اسناد تاریخی در این باره واضحتر از آن است که به این موج کم رمق مجال توفیق دهد، اما از سوی دیگر نیز باید هر فرصتی را برای آشنا کردن نسل جوان با عقبه تاریخی انقلاب و نظام اسلامی مغتنم شمرد. از این روی مقالی که در پی میآید، در نمایاندن مبانی شرعی و ملی اعدامهای انقلابی جمعیت فدائیان اسلام به شما تقدیم میشود. امید آنکه مقبول افتد.
چالش مشروعیت مولد اعدامهای انقلابی
معمولاً هنگامی یک جامعه به گرایشات قهرآمیز در برابر حاکمان روی میآورد که حاکمیت از بحران مشروعیت رنج برد. در کنار بحثهای مربوط به بحران مشروعیت رژیم پهلوی به ویژه در دوران پس از شهریور ۲۰، بحث رادیکالیزه شدن یا تندتر شدن نگرشهای ایدئولوژیکی و دینی گروههای مذهبی - سیاسی نیز مطرح میشود. با این وصف که رادیکالیزه شدن گروههای مذهبی خود به دلیل بحران مشروعیت رژیم بوده و اصولاً بر این مبنا قابل تحلیل است، البته این پدیده به عنوان عامل مستقلی نیز قابل بررسی است. این ارزیابی از دو جهت قابل حصول است: نخست اینکه این گروهها همواره مدعی شدهاند مشی سیاسی و مذهبی آنها در پیش گرفتنِ چنین رفتاری فارغ از بازیهای سیاسی بوده و صرفاً بر حساب تکالیف و وظایف مذهبی است. از اینرو نمیتوان چنین اقدامات خشونتباری را صرفاً به بسته شدن درجه خاصی از فضای سیاسی نسبت داد. به عبارت دیگر این گروهها مدعی آن نیستند که اقداماتشان واکنشی به بسته شدن فضای سیاسی بوده است. از دیدگاه این گروهها رفتار سیاسی مقامات حکومت در حالتی مشابه به رفتار نخستوزیران مقتول مستوجب چنین مجازاتهایی است و این امر فارغ از باز و بسته بودن فضای فعالیت سیاسی مخالفان حکومت است. وجه دوم این ارزیابی از مقایسه رفتار این گروهها با دیگر گروههای فعال در عرصه سیاست آن روز کشور به دست میآید، در حالی که دیگر گروههای فعال سیاسی چنین روش برخوردی را در پیش نمیگرفتند و توصیه نمیکردند، گروههای مذهبی در این شرایط خاص چنین اقداماتی را آشکارا هدفی عالی برای خود برمیشمردند. رادیکالیزه شدن این گروهها که در واقع مصادیق آنها فدائیان اسلام و هیئتهای مؤتلفه اسلامی است، نیازمند بحثی جامع در باره چارچوب فکری و نگرش سیاسی آنها راجع به اعدام نخستوزیران است. از اینرو ابتدا گفتاری درباره تعریف ترور و پیشینه آن ارائه و سپس به رویکرد جامعهشناختی ترور، مبانی فقهی آن و در نهایت حیات سیاسی و فکری فدائیان اسلام و استمرار مبارزه آنها توسط هیئتهای مؤتلفه اسلامی پرداخته میشود.
تعریف ترور و پیشینه آن
ترور را «ایجاد وحشت سازمانیافته برای اعمال قدرت» تعریف کردهاند و معمولاً در دو سطح مطرح است: ترور از بالا و ترور از پایین. در سطح اول دولت برای سرکوب مخالفان و گروههای رقیب حاکمیت به آن روی میآورد و هدف از آن تحکیم پایههای قدرت خود است. در سطحی دیگر افراد و گروههای مخالف رژیم با هدف تعدیل قدرت حکومت یا سرنگون کردن آن به ترور و خشونت مسلحانه روی میآورند. در این پژوهش منظور از ترور همین نوع اخیر است که به آن پرداخته میشود. البته در مورد سابقه ترور تا حدودی اختلاف نظر وجود دارد. بسیاری آن را به انقلاب فرانسه و «دوره ترور» در آن زمان ارجاع میدهند و برخی نیز آن را به «حشاشین» یا کسانی که از سوی حسن صباح (رئیس فرقه اسماعیلیه) در قرن پنجم هجری قمری برای قتل مقامات حکومتی، مذهبی و ... گسیل میشدند، منتسب میدانند. با این حال به نظر میرسد ترور رابطهای ناگسستنی با قدرت سیاسی دارد. در واقع میتوان تصور کرد از زمانی که قدرت و رقابت بر سر کسب آن وجود داشته است، ترور به منزله ابزاری برای تعدیل قدرت حاکم یا کسب آن استفاده میشد. البته در کنار این نگرش از تاریخ کهن ترور نگرش و دیدگاه مدرن نیز مطرح است که همزاد انقلاب فرانسه است. در انقلاب فرانسه دورهای به نام «دوره ترور» وجود دارد که از سپتامبر سال ۱۷۹۳ م. تا اعدام روبسپیر در ژوئیه سال ۱۷۹۴ م. به طول انجامید و دولت انقلابی را بر آن داشت تا برای مقابله با ضد انقلاب که در سطح وسیعی علیه دولت فعالیت داشت، به استفاده گسترده از ابزارهای خشونت بپردازد.
در ایران پیشینه ترور به هر دوره حکومتی قابل اطلاق است. در واقع ترور از پایین به عنوان آخرین فرصت اعتراض برای مخالفان همیشه وجود داشته، اما در دوران معاصر تاریخ سیاسی کشورمان شاهد ترورهای موفقیتآمیزی علیه ارباب جور و استبداد بوده است. در دوره قاجار مهمترین ترورها ترور ناصرالدینشاه، اتابک اعظم و امینالسلطان بود و در دوره پهلوی قتل کسروی، هژیر، رزمآرا و منصور از مهمترین ترورها بودهاند.
رویکرد جامعهشناختی به ترور
بحث جامعهشناختی ترور در چارچوب نظریه کارکردگرایی روانشناسی اجتماعی مطرح است. بر پایه نظریات دانشمندان این حوزه سرکوب یا ناکام گذاشتن خواستهها و نیازهای ضروری انسان، منبع پیدایش خشونت و پرخاشگری است. این مسئله در عرصه سیاسی موجب پیدایش رفتار خشونتآمیز و انقلابی میشود. در این مورد یکی از جالبترین نظریهها را «تد رابرت گر» مطرح کرده است. نظریه وی در باره محرومیت نسبی است. او محرومیت نسبی را ناشی از برداشت بازیگران از وجود اختلاف میان انتظارات ارزشی از یک طرف و امکانات ارزشی از طرف دیگر میداند. منظور از ارزش، مسائلی است که برای بازیگران اعم از فرد، گروه و... مهم است و اهمیت دارد. به نظر رابرت گر در این حالت امکانات ارزشی گروهی که دچار محرومیت نسبی شدهاند کاهش یافته یا موقعی که امکان افزایش داشته افزایش نیافته است. از اینرو انتظارات ارزشی افزایش مییابد و همین امر منجر به ایجاد پتانسیل خشونت سیاسی میشود. نظریه جالب توجه دیگر در این حوزه را «تالکوت پارسونز» مطرح کرده است. وی که بنیانگذار نظریه کارکردگرایی در جامعهشناسی است، دیدگاه خود را بر پایه مفهوم «مناسبات اجتماعی نهادینه شده» مطرح میکند. در این باره وی بر این عقیده است که بازیگران اجتماعی انتظاراتی از یکدیگر دارند که باید در یک فرآیند کنش متقابل از سوی طرف دیگر درک و ارضا شود. عدم درک یا ارضای این انتظارات همواره منبع تنشها و کشمکشهای اجتماعی است. تفاوت دیدگاه پارسونز و رابرت گر بهطور عمده این است که از نظر گر، گروهها یا افراد فارغ از چارچوبها و الزامات اجتماعی میتوانند برای خود منافع سیاسی تصور کنند. به عبارت دیگر دیدگاه گر برای آن دسته از خشونتهای سیاسی که فارغ از رقابتهای سیاسی متعارف صورت میگیرند نیز قابل کاربرد است، در حالی که پارسونز در چارچوب یک بحث اجتماعی و در قالب مناسبات اجتماعی متعارف جامعه به خشونت سیاسی مینگرد و به آن خارج از این مناسبات توجه میکند. در واقع میتوان اینگونه تصور کرد که از نظر پارسونز خشونت سیاسی حاصل و نتیجه مناسبات اجتماعی است. بحث اساسی ترور در چارچوب حوزه جامعهشناسی سیاسی یا سیاست جامعه این است که ترور اساساً در جوامعی صورت میگیرد که بهطور عمده به لحاظ سیاسی توسعه نیافته و سطوح عالی مشارکت سیاسی در آنها نهادینه نشده است. در این جوامع قدرت فرآیندی دست نیافتنی است و اصحاب قدرت منتخب نیستند. سیاست امری شخصی و موروثی تلقی میشود که در اختیار خانواده حاکم است و روابط سلطه امری مسالمتآمیز محسوب نمیشود و در این حالت سازمانها و گروههای مجری ترور نه در پی کسب قدرت، بلکه در وهله اول درصدد تعدیل قدرت حاکم و تحریک مبارزه جمعی هستند. به عبارت دقیقتر اختناق سیاسی پدیدهای است که محرک اصلی ترور محسوب میشود. در ایران عصر پهلوی به دلیل سنت دیرپای سرکوب، استبداد و اختناق شدید سیاسی همواره امکان مخالفت قانونی یا دگراندیشی نهادمند وجود نداشت و سازمانها و گروههای اجتماعی و سیاسی مخالف فرصت عرضاندام یا سازمان دادن به مخالفت را پیدا نمیکردند و در نتیجه این اختناق و استبداد شدید، گروههای مذهبی جامعه بر اساس آموزههای دینی اراده مشارکت آن هم به صورت خشونت سیاسی را پیدا میکردند.
مبانی فقهی اعدام انقلابی
در مباحث مذهبی و اسلامی از ترور به عنوان «اعدام انقلابی» یاد شده است. هدف از طرح این تمایز از سوی نظریهپردازان آن ایجاد تمایز در هدف اعدام انقلابی با ترور به معنای متعارف آن در حوزه سیاست عرفی است. از دیدگاه علمای دین اعدام انقلابی نوعی تکلیف دینی در شرایط خاص است که هدف از آن دفع مفاسد و مظالم، اصلاح امور جامعه و بالاخره قوام و دوام دین است. این نگرش در تمایز از نگرشی است که ترور را به منظور کسب قدرت سیاسی در چارچوب زد و بندهای سیاسی، رقابتها و ستیزهجوییهای سیاسی در حالت عرفی آن تجویز میکند. به هر حال ترور در فقه شیعه بر مبنای وجه دفاعی آن صورت میگیرد، نه وجه تهاجمی! هدف عالی که بهطور عموم برای این جهاد دفاعی در نظر گرفته شده «حفظ بیضه اسلام» است. میرزا بزرگ قائم مقام فراهانی در این باره چنین میگوید: «دیگر جهادی است برای دفع جماعتی از کفار که تلاقی کردهاند با جمعی از مسلمین و خوف باشد از استیلای آن جماعت بر ایشان.»
این نظر میرزا که بسیاری از علما نیز در آن سهیم بودهاند و از آن استقبال میکنند تفسیر موسعی از کفار دارد و آن را شامل افراد مسلمان - یا به ظاهر مسلمان - که طرفدار کفار هستند نیز میداند. منظور میرزا از جمع مسلمین کسانی است که واسطه سلطه کفار بر مسلمین میشوند. ایشان در ادامه بحث خود برای نشان دادن اهمیت دفع آن جماعت به فتوای سیدالمجتهدین آقا سیدعلی استناد میکند و از قول وی میگوید: «بر هر مکلف بالغ عاقل به شرط امکان قدرت لازم است برای حفظ بیضه اسلام از تسلط کفار لئام کند تا آن گروه بر مسلمین غالب نشوند...»
حمید عنایت در ادامه بحث خود در باره اندیشههای سیاسی در اسلام به بحث اعدام انقلابی از سوی فدائیان اسلام پرداخته و بر این عقیده است که فدائیان برداشت فقهی خاصی راجع به این مقوله داشتند: «اینان در اشاره به مجرمان کراراً از اصطلاح فساد فیالارض استفاده میکنند و شاید دلیلش این باشد که به آسانی قابل انطباق با هر جرمی است که علیه منافع عمومی جامعه انجام گیرد. این روش باعث میشود انواع و اقسام اعمال ناشایست از لواط گرفته تا حیف و میل بیتالمال و خیانت را شامل شود که مجازات آنها هم مرگ است.»
علامه سیدمحمدحسین طباطبایی اینگونه جرائم را بهطور کلی در ذیل یک عنوان یعنی «اخلال در نظم عمومی» خلاصه میکند و میگوید: «طبعاً و عادتاً این اخلال به نظم عام جز با استعمال اسلحه و تهدید به قتل امکان ندارد.» به نظر علامه طباطبایی اصطلاح محاربه با خدا میتواند معنای وسیعی داشته باشد و بر هر گونه مخالفتی با حکمی از احکام شریعت و هر گونه ظلم و اسرافی صدق کند. حمید عنایت مبنای این استدلال را آیات ۳۳ و ۳۴ سوره مائده میداند: «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَه عَذَابٌ عَظِیمٌ (آیه ۳۳) إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (آیه ۳۴): همانا کیفر آنان که با خدا و رسول او به جنگ برمیخیزند و در زمین به فساد میکوشند، جز این نباشد که آنها را به قتل برسانند یا به دار کشند یا دست و پایشان را به خلاف ببرند (یعنی دست راست را با پای چپ و بالعکس) یا با نفی بلد و تبعید از سرزمین صالحان دور کنند. این ذلت و خواری عذاب دنیوی آنهاست، اما در آخرت باز (در دوزخ) به عذابی بزرگ معذب خواهند بود. (آیه ۳۳) مگر آنان که پیش از آنکه بر آنها دست یابند توبه کنند. پس بدانید خدا بخشنده و مهربان است (و تائبان را هرگز عذاب نخواهد کرد.) (آیه ۳۴)»
علامه امینی، صاحب کتاب الغدیر نیز با تحلیل مشابهی عنوان محارب را برای کسانی که واسطه سلطه بیگانگان باشند به کار میبرد. وی در مورد رزمآرا به عنوان مصداق این استدلال چنین میگوید: «اینها محارب هستند. اینها احکام اسلام را مهجور نگه داشته و پای خارجی را به این کشور باز کردهاند. اینها همان کاری را میکنند که استعمار خارجی میخواهد. اینها همان عملی را میکنند که سرباز خارجی میخواهد به وسیله سر نیزه انجام بدهد، اما به عنوان نخستوزیر قانونی و به همین علت محارب هستند.»
شهید سیدمجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام هم که خود از شاگردان علامه امینی بود، بر این عقیده است که «هیئت حاکمه محارب با اسلام و عامل خارجی هستند و، چون سر نیزه و قدرت دارند، محارب با قرآنند و عمل دفاع بر هر مسلمانی واجب است.» از مجموعه این مطالب چنین میتوان نتیجه گرفت که اعدام انقلابی به عنوان آخرین راهحل اصلاح سیاسی مورد توجه دین و علمای دینی بوده است. با وجود این مبانی فقهی، معمولاً هر اقدام تروری از سوی گروههای مذهبی با مجوز شرعی صورت میگرفت. با این حال در هیچ یک از منابع مکتوب اثری از صدور چنین مجوزهایی دیده نمیشود. البته برخی نویسندگان و راویان برای رفع ابهام اعلام کردهاند ترور بر پایه یک فتوای قتل صورت میگرفت، ولی به علت نگرانی از بر هم خوردن نظم جامعه و برای احتراز از درگیری علما با دولت، فتوا به صورت شفاهی ابلاغ میشد. درباره اخذ این فتاوی در آثار تاریخی مرتبط مطالب فراوانی نقل شده است که علاقهمندان میتوانند بدان مراجعه کنند.