تولد دوباره یک سنگ
کافی است با لوپ که یک ذرهبین تخصصی و دقیق است به سنگهای قیمتی و زینتی نگاه کنید. تراشها و تنظیم این خطوط تراش در کنار هم بهطور مساوی و درست و منظم.
یک سنگ بهطور طبیعی، یعنی زمانی که از معدن استخراج میشود، تراش نخورده یا به اصطلاح تخصصی راف نامیده میشود. زمانی که به دست تراشکار سپرده میشود، با انجام مراحل خاص و دشواری، تقسیم و به ابزار و وسایل مخصوص برای استفادههای مختلف، تراشیده میشود که یکی از آن موارد استفاده، صنعت جواهرات است.
وقتی سنگهای گرانبها و قیمتی را از دل معدن یا بستر رودخانه استخراج میکنند، برای شکل و فرمدادن و استفاده از آن میتراشند. تراشکار با ابزار و وسایل مخصوص این کار، از دل این سنگهای طبیعی و تراش نخورده (راف) سنگ زیبا و تراشیده شدهای در میآورد که درخشش و تلالوی بینظیری دارد.
ابزار و وسایلی دقیق و برنده و ساینده، از دستگاه برش سنگ و تراشه الماسه بگیر تا سنباده و پرداخت و براقکننده و فرز... که با کمک هم به جان سنگ میافتند و پس از گذراندن مراحل طولانی و سخت، درست همان چیزی میشود که شما به آن جواهر میگویید.
اصولاً تراشکارها پس از تقسیم و برش راف به قطعات مکعب مربع یا مستطیل شکل، آن را در یک جهت متمرکز و ثابت نگه میدارند و با استفاده از دستگاههای تخصصی، تراشهای دلخواه را با دقت و ظرافت خاص از جهات مختلف بر آن اعمال میکنند. یک تراشکار میداند که اگر رگه یا طرحی روی قطعه مورد نظر وجود داشته باشد، باید آن را طوری تنظیم و ثابت کند که تقریباً در مرکز آن بیفتد.
در سنگهای قیمتی و گرانبهاتر، هرچقدر سنگ بدون رگه، بدون ناپاکی و به اصطلاح پاکتر باشد، مشخص است که برای پیداکردن و تراش این سنگ زحمات زیادتری کشیده شده و در اصل، طی فرآِیند طولانی تری از تراش و طی زمان و زحمت خاص و ویژهتری، این سنگ به سنگ نابتر و پاکتری مبدل شده است. سنگی با این ویژگی قطعاً از ارزش و قیمت بالاتری برخوردار است و درخشش و رنگ و لعاب خاصتری نسبت به بقیه انواع خود با درصد خلوص کمتر یا ناپاکتر دارد. قطعه نهایی، شاید یک هزارم قطعه مورد نظری باشد که برای تراش انتخاب شده، اما از دل آن چنین گوهری را استخراج کردهاند که صد البته در ابتدا اینچنین زیبا و درخشان نبوده است و چه بسا قطعاتی که در این فرآیند بجای تبدیل شدن به تراشی زیبا و درخشان، متلاشی و نابود شدهاند.
من هم یک سنگ بودم
تمامی این افکار به کسری از ثانیه از ذهنم عبور میکرد. به سختیهای که در تمامی این سالها پشتسر گذاشته بودم، به تمام گلایهها و گریههایی که در تنهایی و خلوت و چه در جمع، واگویه کرده بودم.... به اینکه آیا حقم بود یا نه و چرا و چگونه بر من گذشت.... به خلوتم با خدا، به قول و قرارهایم که فقط اون میدانست. به همه و همه کسانی که در اشتباهات و اتفاقات برمن گذشته، به نوعی دخالت داشته یا مقصر بودند.... به تمامی آنهایی که زخم زدند و رفتند، به کسانی که رهایشان کردم و گذر کردم و بخشیدم، به بارها و بارهایی که دلم شکست و غصه خوردم، اما دوباره جان گرفتم... به شکستهای پیدرپی، به تلخیهایی که دیدم و بلندشدنهای بعد از آن حتی. به همین دیروز و حتی لحظه حال و مساِئل و مشکلاتی که در همین لحظه داشتم و از حلشان ناتوان بودم، فکر کردم... و به اینکه چرا «من»؟... و چراهایی که بارها از خودت و خدای خودت میپرسی، پس کی تمام میشود.. به خستگیهایم فکر کردم. به جا زدنهایم. به شب بیداریها و افکار بهم ریخته و بیسروته. به انتخابهای اشتباه و فرصتهای از دست رفته و به تمام ناکامیها... به خنجرهای از پشتخورده و قضاوتهایی که غیرمنصفانه... و به سنگها فکر کردم، به برشها و سنبادهها... و به صیقل خوردنها... انگار من هم یک سنگ بودم...
در قالکاری، نقره خالص میشویم
نگینها را برداشتم و یکی یکی روی پایهای از طلا امتحان کردم. نگاهم به برق و جلای طلا افتاد... یاد حرفهای پدرم و داستانی که سالها پیش برایم تعریف کرده بود، افتادم. آن سال پدرم سال سخت و طاقتفرسایی را از نظر کاری سپری میکرد، یکه و تنها، ولی هیچوقت ندیدم گلهای یا شکایتی کند... هیچ وقت ندیدم تنش و حساسیتی از این بابت در خانه اتفاق بیفتد. پدرم صبور و آرام زمان را راهی میکرد و مادرم قوی و محکم در کنار پدر مثل یک حامی. وقتی از پدر اوضاع کاری و حال و احوال و شرایط را جویا شدیم خم به ابرو نیاورد و با لبخندی گفت: «وقتی نقره کار، نقره رو در کوره قالکاری میکنه، اون نقره رو در وسط شعله، جایی که داغتر از همه جاست نگه میداره، تا همه ناخالصیهاش بسوزه و از بین بره. در تمام این مدت قالکار نه تنها باید جلوی آتیش بشینه، بلکه باید چشماش تماممدت به اون باشه، چون اگر لحظهای نقره رو رها کنه نقره خراب میشه. زمانی میفهمه نقره کاملاً خالص شده که عکس خودش رو در اون ببینه... اگه زمانی داغی آتش و مشکلات و سختیهای زندگی رو احساس میکنین، یادتون باشه که نه تنها دارین ساخته و پرداخته میشین بلکه نگاه خدا به شما دوخته شده و لحظهای از حالتون غافل نیست.»
درست مثل همان سال، که بعد از شنیدن این داستان دلم آرام شده بود، دوباره آرامش گرفتم. درست است سختیها و مشکلات صیقلدهنده و خالصکننده انسانها هستند. خداوند میخواهد ما را خالص، طاهر و مصفا کند و اگر رهایت کند، مانند آن سنگ یا آن نقره از ما چیزی نمیماند.
به قول ناصر خسرو: «تا نبیند رنج و سختی مرد، کی گردد تمام / تا نیابد باد و باران، گل کجا پویا شود»
استوار و محکم در برابر ناملایمات
سختیها و مشکلات اندوخته عملی از زندگی برای ما انسانهاست و در آینده وسیله رشد و ترقی. تجربه مشکلات و آزمونهای سخت باعث میشود در مسیر زندگی موانع را راحتتر بپذیریم و با توجه به تجارب از قبل کسب کرده، راحتتر گذر کنیم. ما در سختیها، البته اگر بخواهیم هم تربیت میشویم هم بیدارتر و با گذر زمان، برندهتر، فعالتر و مصممتر، سرسختتر و با ایمان تر.
به فرموده امیرالمؤمنین علی (ع): «اگر از من بپرسند که این شجاعت جسم و قدرت روحی شما معلول چیست، در صورتی که غذای روزانه شما نان جو، نمک و سرکه است. من در پاسخ چنین میگویم: درختان بیایانی که در سنگلاخها و زیر آفتاب سوزان و با صد عوامل تلخ دست به گریبانند از درختان و گیاهانی که در آب جویبار پرورش یافتهاند، محکمتر و بادوام ترند.» (نهجالبلاغه. نامه ۴۵)
برعکس کسانی که تحمل ناملایمات و سختیهای روزگار را ندارند یا دائماً گله و شکایت میکنند و به دل زمانه و اطرافیان خود غر میزنند و بهجای تکیه بر خدا و خویش، به دیگران برای رفع نیازها و مشکلات خود تکیه میکنند، شکننده و ضعیف هستند و همیشه جا میزنند و جا میمانند از همه چیز... اینگونه افراد نه تنها در میان اطرافیان خود جایگاهی از احترام و عشق ندارند و نمیشود به آنها تکیه کرد و دل بست، بلکه جایگاهشان در محضر خدا خاص و ویژه نخواهد بود. اینها همانهایی هستند که همیشه اطرافیانشان را از رسیدن به هدف منع میکنند و با حسادتها و قضاوتهایشان آنها را از مسیر اصلی دور میکنند و به جای اینکه مشکلات خود را گردن گرفته و حل کنند آن را به گردن دیگری میاندازند و از خود ساقط میکنند. کسانی که به جای درس گرفتن و تجربه از گذشته سوار بر مشکلات دیگران میشوند و با خودخواهی تمام انگشت اتهام و قضاوتشان به سمتی غیر از خودشان است و چه بسا از آن عمل خود بسیار خوشحال و راضیاند. آنها کسانی هستند که از شکست خوردن و زمین خوردن دیگران برای خوشحالی و بالابردن خود استفاده میکنند؛ و ما هم صیقل میخوریم و زیباتر میشویم
با لوپ به سنگی که انتخاب کرده بودم نگاه کردم، اینبار دقیقتر. این اصلبودن و اصالت داشتن و ارزشمندبودن سنگ است که باعث شده بود با ذرهبین دقیقتری به آن نگاه کنم. پاکشدن و اصالت داشتن، زیبایی درونی و درخشش واقعی جز با گذر از سختی و صیقل، ممکن نبود. ممکن نبود خود به خود و اتفاقی چنین گوهری به این زیبایی به وجود بیاید و مسیری سخت را طی نکرده باشد. مسیری که هر لحظه آن رو به سمت با ارزشتر شدن و قیمتیتر شدن میرود.
به خودم نگاه کردم... من حتی کسی که دیروز بود، نبودم. حتی آدم لحظه قبل هم نبودم. احساس میکنم از آن لحطه تا به کنون قویتر شده بودم. باتجربهتر، پختهتر، بزرگتر، آرامتر.... خودم را بهتر از قبل میشناسم. میدانم وقتی خیلی حال دلم خراب میشود چگونه باید خود را آرام کنم. دیگر مثل سابق سریع نمیشکنم، مثل قبل خسته نمیشوم... جا نمیزنم. میدانم همه چیز گذراست. ایمان دارم... به خدایی که تمامی طبیعت و دنیا را با این همه جزئیات و خصوصیات طراحی و رنگآمیزی کرده و حواسش به همهچیز هست. خدا خوب و درست و به جا میچیند. همهچیز درست سر جای خودش. میدانم اصل اختیار انسان سر جای خودش است، اصل انتخاب و استفاده از شعور. میدانم پای تمام مسئولیتها و مشکلاتی که خود برای خود بهوجود میآوریم باید بایستیم، اما برایم پرواضح است که خدا در تمامی این مسیر و پیمودن تمامی مشکلات و سختیهایی که خود به اختیار انتخاب کردهایم، رهایمان نمیکند.
با خود عهد کردم قویتر، صبورتر، کمحرفتر و مهربانتر باشم. با خود عهد کردم به خود و تنها به عمل خود دقیق شوم و نه دیگران. قول دادم نگاهم را از دیگران و اعمالشان بردارم و اگر اهل عمل هستم، تنها به رفتار خود واقف باشم. تصمیم گرفتم پذیرشم را بالاتر ببرم. توکلم را به خدای قادر و توانا بیشتر کنم و مطمئن باشم در پس تمامی مسائل یاریم میکند. حتی دمی و لحظهای به یاری و مهربانیاش شک نکنم و در آخر، کمی بیشتر از قبل خودم را دوست داشته باشم، اما خودخواه نباشم.
به صفحه تلویزیون خیره شده بودم، کتاب در دستم بود و حواسم به تبلیغی بود که از صفحه آن میگذشت. رندترین تاریخ قرن، ۹/۹/۹۹... به تاریخهای رند قبلی فکر کردم که هر کدام از همدیگر حدود ۱۰ یا ۱۱ سال اختلاف زمان داشتند. پس قرنی نگذشته بود، فقط تاریخهای رند همیشه برای مردم جذاب است. چه ازدواجها که در این تاریخها ثبت میشود. چه کودکانی که در این تاریخها به دنیا میآیند و چه ثبتهای معتبر دیگری که در این زمانهای رند برای به ثبت رسیدنشان، سر و دست میشکنند. حتی شاید خاطرههای این روزهای کرونایی با این تاریخ رند پیوند بخورد و در ذهن ما حک شود.
بیایید در این تاریخهای رند، اتفاق خوب و تغییرات مثبت و تصمیمات سازنده و اساسی برای خود و درونمان ثبت کنیم و رقم بزنیم و خودی جدید بسازیم.