آخرين باري كه سينهخيز رفتي را يادم نميآيد، مثل آخرين باري كه چهار دست و پا رفتي و بعدش ديگر ايستادي و تاتي تاتي راه رفتن را شروع كردي. مثل آخرين باري كه غذايي كمكي خوردي و آخرين باري كه با ايما و اشاره مفهوم حرفهايت را به من رساندي؛ خيلي از اين آخرين بارها را فراموش كردهام، ولي آنچه هرگز يادم نميرود تمام روزها و لحظههايي است كه عاشقانه دوستت داشتهام؛ دوست داشتني كه تا وقتي نفس ميكشم آخرين بار ندارد.گاهي يك مادر باردار در يكي دو ماه پاياني باردارياش و به خصوص در يكي دو هفته پاياني كه سنگيني وزنش باعث درد پا و كمر و تنگي نفسهايش ميشود، به اين ميانديشد كه با به دنيا آمدن فرزندش اين دشواريها تمام ميشود و به آرامش ميرسد، اما بعد از تولد و به دنيا آمدن كودكش و درست از لحظهاي كه نوزادش را در آغوشش ميگذارند، بيخوابيها و خستگيهايش شروع ميشود، با خودش ميگويد چند ماه اول است، كمي كه بگذرد همهچيز بهتر ميشود، چند ماه ميگذرد و وقت دندان درآوردن كودكش ميشود، تبهاي كودكانه، بيقراريها و دوباره فكر اينكه اين روزها ميگذرد و اين دشواريها و نگرانيها تمام ميشود؛آنقدر در روزهاي مختلف اين تفكر به سراغش ميآيد كه بالاخره به اين نتيجه ميرسد بايد به تمام اين نگرانيها و استرسها هم به عنوان بخشي از لذتهاي مادربودن نگاه كند. كمي كه ميگذرد به اين باور ميرسد كه مادر شدن يعني شروع نگرانيها و دلمشغوليها براي فرزندي كه عاشقانه دوستش دارد. مادر بودن يعني از روزي كه نوزادت را به آغوشت سپردند تو ديگر تنها متعلق به خودت نيستي و هميشه يك نفر هست كه قلبت برايش بتپد و بيدليل و با دليل نگرانش باشي!
ورود به مرحله جديد زندگي!
مدرسه رفتن يكي از مراحل زندگي كودك است كه تا حد زيادي زندگي خانواده و مخصوصاً مادر را تحتالشعاع قرار ميدهد. پنج سال كودك كه تمام ميشود وقت آن ميرسد كمكم چند ساعتي از فضاي خانه و خانواده فاصله بگيرد و وارد جامعه شود، اين جدايي موقتي گاهي براي كودك، گاهي براي مادر و گاهي براي هر دو دشوار است. البته در دوران كرونا كه در بعضي مدارس كلاسها كلاً به صورت آنلاين برگزار ميشود، اين جدايي به چشم نميآيد، ولي در مدارسي كه بعضي روزها كلاسها را حضوري برگزار ميكنند. دل كندن از مادر و خانواده براي بعضي از كودكان به خصوص پيش دبستانيها و كلاس اوليها كمي دشوار خواهد بود و همين ماجراي جدايي از خانواده و ورود به جامعه يكي ديگر از چالشهايي است كه يك مادر را نگران ميكند و دغدغه جديدي برايش ايجاد ميشود و در واقع نوع زندگي پدر و مادر هم همزمان با شروع مدرسه كودكشان دچار تغييرات چشمگيري ميشود. ساعت خواب كودك تغيير ميكند و مسئوليتپذيري را ياد ميگيرد، مسئوليت انجام تكاليف، ورزش كردن، مرتب مسواك زدن، لباسها را مرتب سرجايش گذاشتن و كارهايي كه بايد در انجام تكتكشان پدر و مادر و مخصوصاً مادر كنار كودك باشد تا كودك در شروع انجام وظايفي كه به عهدهاش گذاشتهاند ناتوان نماند و همين قدم به قدم با كودك بودن وقت خيلي زيادي را از مادر خانواده ميگيرد، در صورتي كه تمام مسئوليتهايي كه تا قبل از مدرسه رفتن كودكش برعهده داشت سرجايش باقي است و حالا انبوهي از مسئوليتهاي جديد اضافه شده كه بايد مثل هميشه با برنامهريزي كارها را پيش ببرد. شايد كوچكترين و سادهترين تغيير در زندگي كساني كه كودك مدرسهاي و به خصوص در مقطع ابتدايي دارند، تنظيم خواب كودك باشد، ولي همين موضوع ساده سبك زندگي خانواده را تغيير ميدهد. ساعت خوردن صبحانه و ناهار و شام تغيير ميكند، تلويزيون خيلي زودتر از قبل خاموش ميشود و خانه در سكوت مطلق قرار ميگيرد تا كودك به فكر بازيگوشي نباشد و به رختخواب برود و بخوابد. كودك قبل از اين تا هر زماني كه دوست داشت بيدار ميماند و فردا هر ساعتي كه دلش ميخواست از خواب بيدار ميشد و كسي نبود كه هر روز سر ساعت مشخصي از خواب بيدارش كند و يادش بيندازد كه بايد به مدرسه برود، ولي حالا به سني رسيده كه بايد نظم را بياموزد، بايد ياد بگيرد كه اگر شب به موقع به رختخواب نرود فردا صبح نتيجه نامطلوبش را خواهد ديد و به سختي از خواب بيدار خواهد شد و احتمالاً سر كلاس هم خوابآلود خواهد بود و چون درك همه اين مسائل برايش دشوار است و نميتواند به تنهايي اوضاع را مديريت كند، اين مادر است كه بايد بيش از پيش حواسش را جمع كند تا كنترل اوضاع از دستش خارج نشود تا همهچيز به خوبي پيش برود. البته اگر پدر و مادر در همه مراحل زندگي كنار هم باشند، مديريت اوضاع خيلي بهتر انجام ميشود و فشار كمتري روي مادر قرار ميگيرد، ولي اگر مادر تنها باشد و تمام مسئوليت به عهده خودش باشد، خستگي و فشار عصبي كه به او وارد ميشود به كودكش منتقل شده و كودك را سرخورده و از درس زده ميكند، بنابراين خوشبختترين كودك كودكي است كه پدر و مادرش در كنار هم طبق برنامهاي تعيين شده اين مرحله جديد از زندگي كودك و در واقع مرحله جديد از زندگي خودشان را پيش ببرند تا خاطرات خوشي را از روزهاي اوليه ورود كودك به مدرسه و جامعه رقم بزنند.
كودك و احساس ناامني
بعضي كودكان به سختي جدايي از مادر و ورود به مدرسه را ميپذيرند، آنها در مدرسه كه برايشان يك محيط كاملاً جديد و ناشناخته است، احساس ناامني ميكنند؛ احساس ميكنند قرار است هميشه از مادر دور بمانند و اگر وارد كلاس درس شوند و برگردند، ديگر كسي نيست كه دنبالشان بيايد و آنها مجبورند در مدرسه بمانند. اگر چه اين از ديد بزرگترها يك فكر كاملاً غيرمنطقي است، ولي بعضي كودكان در ذهنشان اين تحليلها را انجام ميدهند و همين باعث ميشود كه در وجودشان يك حس ناامني ايجاد شود. اين كودكان معمولاً از مادرشان ميخواهند كه در مدرسه كنارشان بمانند تا خيالشان از بابت اينكه تنها نيستند راحت باشد، معمولاً در كلاس به بهانههاي مختلف از معلم اجازه ميگيرند و سري به مادرشان ميزنند تا خيالشان راحت شود كه تنها نيستند. البته در اين مورد جاي نگراني نيست و اگر معلم و مسئولان مدرسه همكاري لازم را انجام دهند و سعي كنند با مهرباني به كودك نزديكتر شوند و اعتمادش را جلب كنند، آن حس ناامني خيلي زود در كودك از بين ميرود و به آرامشي كه بايد ميرسد. نكته قابل توجه اين است با اينكه ماندن در مدرسه ممكن است براي مادر كاري دشوار و حوصله سر بر باشد، اما بهتر است مدتي را كه به كودك قول ميدهد در حياط منتظرش باشد را همانجا بماند تا هر وقت كودك براي سر زدن آمد، مادرش را ببيند و خيالش راحت شود. درست است كه اين كار زمان زيادي را از مادر ميگيرد، ولي گاهي براي به دست آمدن آرامش فرزندش و جلب اعتمادش نياز است كه اين بار هم مثل هميشه از خودگذشتگي نشان دهد تا شرايط بهتر شود و فرزندش به آرامش كامل برسد و اعتمادش به كادر مدرسه جلب شود.
مادران شاغل حواسشان باشد!
زماني كه كلاسهاي دانشآموزان آنلاين شد، بيشترين ضربه را مادران شاغل خوردند، البته شايد توانسته باشند بعد از مدتي مديريت اوضاع را به دست بگيرند، ولي همان ابتدا و با شروع كلاسهاي آنلاين تنشها و استرسشان بسيار زياد بود؛ چون بايد سركار ميرفتند و امكان مرخصيهاي پي در پي برايشان وجود نداشت و در كنار مشغلههاي كاريشان استفاده از نرمافزارهاي مربوط به مدرسه را ابتدا خودشان آموزش ميديدند و بعد هم به كودكشان آموزش ميدادند، بنابراين اين مادران اگر هم سركار بودند دلشان پيش فرزندشان بود كه مبادا از درس عقب بيفتد، مبادا دسترسي به اينترنت قطع شود و كودك نداند بايد چهكار كند، در صورتي كه قبل از آن فرزندشان را صبح به مدرسه ميسپردند و بعد از كار به دنبالش ميرفتند و به خانه ميآمدند، ولي حالا بايد دلشان را همراه فرزندشان بگذارند خانه و خودشان سركار بروند. امسال كه دومين سال تحصيلي بعد از كروناست شرايط كمي بهتر شده، آموزشها قبلاً داده شده، معلمان و مسئولان مدرسه توانستهاند خودشان را با شرايط وفق دهند و اوضاع را بهتر مديريت كنند و در كنار اينها تنشهاي بين مادران و دانشآموزان هم كمتر شده است، ولي در سال گذشته شرايط براي مادران بسيار دشوار و طاقتفرسا بود و دغدغهشان بابت اينكه كودك آنطور كه بايد درسش را ياد نگيرد به نگرانيهايشان اضافه و استرسشان را بيشتر ميكرد. سال گذشته بعضي مادران مجبور شدند به خاطر شرايط پيش آمده به دليل كرونا از كارشان استعفا دهند و كنار فرزندشان باشند و همين موضوع باعث شد، شرايط زندگيشان تغيير كند و با مشكلات اقتصادي مواجه شوند، ولي به خاطر پيشرفت فرزندشان و به دليل مادر بودنشان با تمام اين دشواريها كنار آمدند و موفقيت فرزندشان را اولويت قرار دادند. از مشكلات و دغدغههاي مادران شاغلي كه كودك مدرسهاي دارند، گفتيم، ولي نميتوان از دغدغههاي دانشآموزي هم كه مادر شاغل دارند غافل شد؛ فرقي نميكند كلاسها به صورت آنلاين برگزار شود يا حضوري؛ فرقي نميكند كرونا باشد يا نباشد، يك كودك دوست دارد هميشه مادرش را در كنارش داشته باشد و اين نياز زماني كه كودك به مدرسه ميرود خيلي هم پررنگتر ميشود! اگر كلاسها آنلاين باشد كودك دوستانش را ميبيند كه موقع درس مادرانشان كنارشان هستند يا اگر احتياج به كمك داشته باشند يا سؤالي باشد، ميتوانند روي حضور مادرشان حساب كنند. اگر هم آنلاين نباشد كودك ميبيند كه دوستانش صبحها با مادرشان ميآيند و ظهرها وقتي خسته از كلاس درس برميگردند مادرشان را جلوي در ميبينند كه به انتظارشان ايستاده، ولي آنها به خاطر شرايط كاري مادر و پدرشان احتمالاً مجبورند با سرويس مدرسه رفت و آمد كنند و ممكن است همين كمبودها در كودك اثرات منفي بگذارد مخصوصاً اينكه در مدرسه كودكان دائماً راجع به خانواده و پدر و مادرشان صحبت ميكنند، ولي موضوع اين است كه هميشه هم نميشود مادران خانهدار باشند و گاهي شرايط زندگي ايجاب ميكند كه پدر و مادر هر دو در كنار هم كار كنند، پس بهترين راهكار براي مادران شاغل اين است مدت زماني را كه در منزل هستند توجهشان نسبت به كودك خيلي بيشتر باشد، معمولاً آنها ظهرها خانه نيستند و نميتوانند در را براي كودك دانشآموزشان كه از مدرسه برگشته باز كنند، ولي ميتوانند وقتي خانه هستند با كودكشان گفت و گو كنند و اجازه دهند كودك از دغدغههايش بگويد، اجازه دهند كودك از اتفاقاتي كه طي روز و در مدرسه يا سر كلاس آنلاين برايش پيش آمده تعريف كند، اگر كودكشان هم خيلي اهل صحبت و تعريف كردن نيست سعي كنند با سؤال و جواب كودك را به چالش بكشند تا به موضوعي كه براي كودك جذاب است كه تعريفش كند برسند، مادران شاغل بايد بيشتر از مادران خانهدار با كودكشان صحبت كنند، چون ميتوانند از طريق گفتوگو حس امنيت را در كودك تقويت و رابطه دوستانهاي بين خودشان ايجاد كنند و از اين طريق هم كودكشان را به آرامش برسانند، هم خودشان با خيال راحتتري روز بعد به سركار بروند.
قديمترها بچهها ذوق بيشتري
براي مدرسه داشتند!
قديمترها بچهها شوق و ذوق بيشتري براي مدرسه رفتن داشتند، راحتتر با دوستانشان ارتباط برقرار ميكردند، هفته اول مدرسه اكثر دانشآموزان يك دوست صميمي داشتند و با بقيه كلاس هم ارتباط برقرار ميكردند، دانشآموزان قديمي يا با ليوانهاي تاشوي جيبي از آبخوري حياط مدرسه آب ميخوردند يا با كف دستهايي كه انگشتانش شبيه كاسه كوچك سفالي جمع شده بود، قديمترها دانشآموزان نه تبلت و گوشي داشتند و نه ماژيك و تخته وايتبرد، آنها با گچهاي رنگي و سفيد روي تخته سياه «ديكته پاتختهاي» مينوشتند و وقتي معلم مهر صدآفرين را ميكوبيد بر دفترشان انگار خدا همه دنيا را بهشان داده بود، اما امروز با اينكه سطح آموزش پيشرفت چشمگيري داشته، ولي بيشتر دانشآموزان به خاطر تك فرزند بودنشان خيلي سخت با بقيه بچهها ارتباط برقرار ميكنند، همهشان قمقمههاي رنگارنگ دارند، ولي به خاطر كرونا يا در خانه استفادهاش ميكنند يا همان يكي دو روزي كه نوبتي به مدرسه ميروند با خودشان ميبرندش!اين روزها به لطف زندگي ماشيني مادران به اندازه مادران قديم درگير فعاليتهاي روزمره نيستند، ولي ذهنشان نسبت به آنها خيلي درگيرتر و مشغلههايشان خيلي بيشتر است. اين دوره از دورههايي است كه مادرانش بيشتر از هر وقت ديگري نياز به همدلي و همراهي دارند تا بتوانند اين دوران مدرسهاي كرونايي را با موفقيت و آرامش پشتسر بگذارند. تا بتوانند آرامششان را حفظ كنند و مثل هميشه حق مادري را بر فرزندشان تمام كنند!