سرویس جامعه جوان آنلاین: شکلات، شیرینی و غذای محلی آماده و هدایایی هم خریداری شدهاست. نسترن دانه کار، مدیر گروه جهادی حنیفا درباره کمبود تعداد هدایا به خبرنگار «جوان» میگوید: «دلمان میخواست که برای همه مادران هدیه بخریم، اما، چون تعداد زیاد است و بودجهمان کم، تصمیم داریم که این هدایا را در قالب جایزه مسابقه به برخی از مادران هدیه دهیم.»
او ادامه میدهد: «شانهسر، لوازم خیاطی و دیگر اقلام اینچنینی را کادو کردهایم تا به مادران هدیه دهیم. قرار است موسیقی پخش کنیم و جشن بگیریم.»
مدیر گروه جهادی حنیفا درباره مشکلات ساکنان این منطقه میگوید: «این منطقه بعد از سیلزدگی، هنوز هم مشکلات زیادی دارد که باید به آن رسیدگی شود. برای همین تصمیم گرفتیم که به اینجا بیاییم و در روز مادر برای چند ساعت هم که شده، لبخند و شادی اهالی اینجا را ببینیم.»
یک مادر ۳۴ ساله که در روستای چین سبیلی زندگی میکند، مشغول تماشای تدارکات این جشن است. او درباره شرایط زندگی خود به «جوان» میگوید: «اواخر سال ۹۸ سیل آمد و خانه و وسایل مارا از بین برد. برخی از خیرین برای کمک به ما آمدند. گروه جهادی حنیفا نیز اینجا آمد و برای اینکه بتوانیم کمک خرج خانواده باشیم به ما آموزش خیاطی داد.»
او ادامه میدهد: «دو دختر دارم و همه امید من آنها است. آرزو دارم که آنها خیلی خوب درس بخوانند و برای خودشان کسی شوند، آن وقت است که آنها میتوانند به اهالی این روستا خدمت کنند و برای رفع مشکلات ساکنان این منطقه تمام تلاششان را انجام دهند.»
او درباره آرزویی که برای خودش دارد، میگوید: «آرزویم برای خودم، داشتن یک کارگاه خیاطی است و میخواهم در کارم پیشرفت کنم و یک خیاط ماهر شوم. دلم نمیخواهد کسی به من کمک کند، میخواهم روی پاهای خودم بایستم و درآمدزایی کنم.»
سیدمهدی که ۱۲ سال دارد از دیدن برگزاری جشن روز مادر در روستای چین سبیلی خوشحال است. او با ذوق به خبرنگار «جوان» میگوید: «میخواهیم برای مادرانمان شیرینی بخریم، خوشحالی پدر و مادرم آرزوی من است.» او با صدای بلندی میخندد و با ذوق میگوید: «میخواهم درس بخوانم و معلم شوم تا بتوانم به بچهها درس بدهم و آینده قشنگی برای آنها بسازم.»
در کنار سیدمهدی دختری ایستاده که نامش زینب است. او هم ۱۲ ساله است و همانطور که تعداد زیادی از ریسههای این جشن را در بغلش گرفته به «جوان» میگوید: «برای روز مادر برنامه داریم و میخواهیم مادرانمان را خوشحال کنیم. من هر روز برای سلامتی مادرم دعا میکنم و دلم میخواهد موفقیت او را ببینم.»
کمی آن طرفتر دختری به نام پریا در حال تماشای برگزاری این جشن است. او که ۱۱ سال دارد با صدای شاد به خبرنگار «جوان» میگوید: «قرار است برای مادرهایمان جشن بگیریم و امروز آنها خوش بگذرانند. البته مادرم خبر ندارد، میخواهم دستش را بگیرم و به اینجا بیاورم تا غافلگیر شود.»
ذوق و سرحالی این بچهها از صدایشان معلوم است. آنها که روزهای سختی را پشت سر گذاشتهاند و هنوز هم مشکلات زیادی دارند با برگزاری یک جشن، خوشحالیشان را فریاد میزنند و دلشان میخواهد در این روز به مادرشان خوش بگذرد.
شادی این کودکان مرا هم سر ذوق میآورد. آنها با دست خالی بهترینها را برای مادرشان میخواهند و بدون هیچ ریا و ثبت تصویری در اینستاگرام، خالصانه این روز را به مادرشان تبریک میگویند.ای کاش با رفع مشکلات ساکنان این روستا و سایر روستاهای آسیبدیده، آرزوی این مادران برآورده شود و در آیندهای نزدیک شاهد شادی همیشگی آنها باشیم.