کد خبر: 1199546
تعداد نظرات: ۹ نظر
تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۴۰۲ - ۰۷:۰۰
آنچه که از گذشته برای سهراب باقی مانده کوله‌باری از حسرت، ناکامی، عقده و حسادت است. این سنگینی گذشته در مواجهه با آدم‌ها خودش را نشان می‌دهد.
احمد محمدتبریزی

جوان آنلاین: اکران «جنگل پرتقال» در وضعیت فعلی سینمای ایران فرصتی مغتنم و مهم به شمار می‌رود. چرا که در دوران جولان کمدی‌ها، می‌توان امیدوار و دلخوش بود که هنوز سینمای جدی و حرفه‌ای زنده است و نفس می‌کشد و همچنان می‌توان بر پرده سینما، فیلم‌های خوب دید.

اگر بخواهیم نگاهی به نقاط قوت «جنگل پرتقال» داشته باشیم به چند مولفه مهم می‌رسیم که در بسیاری از فیلم‌های ایرانی کمرنگ هستند. نخست اینکه فیلم فیلمنامه‌ای پر از جزئیات و با روایتی سرراست و بدون لکنت دارد که به خوبی می‌تواند تماشاگر را تا پایان با خود همراه کند.

داستان فیلم به ظاهر، ساده به نظر می‌رسد، ولی همین داستان ساده، جزئیات و ریزه‌کاری‌های درستی در داستان و شخصیت‌پردازی‌اش دارد که ارزش فیلم را بالا می‌برد.

رنج‌های یک شخصیت کمال‌گرا

در فیلم ما با شخصیتی به نام سهراب آشنا می‌شویم و با بودن در کنار او سفری یک روز و نیمه را آغاز می‌کنیم و به دنیا و رمز و راز‌های زندگی‌اش پی می‌بریم. روایت دانای محدود فیلم به ما امکان نزدیک شدن به شخصیت سهراب را می‌دهد. دوربین هرجایی که سهراب می‌رود، او را همراهی می‌کند و در خلال گفتگو‌ها و معاشرت‌هایش متوجه نقاط تاریک و روشن زندگی‌اش می‌شویم.

سهراب در زندگی فعلی‌اش معلمی ساده در مدرسه‌ای معمولی است، ولی آنچه شخصیت او را برای ما متمایز می‌کند گذشته اوست. او در دوران جوانی، دانشجوی رشته ادبیات نمایشی بوده و با شخصیت کمال‌گرا و آرمان‌گرایش به دنبال رسیدن به موقعیت‌های ممتاز هنری بوده است.

خرده استعدادی هم برای دیده شدن داشته و به واسطه توانایی‌اش در نویسندگی در زمان دانشجویی حسابی به چشم می‌آمده و خیلی‌ها تصور می‌کردند او در آینده هنرمندی بزرگ خواهد شد. اما چرخ روزگار به مراد سهراب نگشت. او هنرمندی معروفی نشد و تنها به نمایشنامه‌ای که مدت‌ها پیش نوشته بود، دلخوش ماند.

نقد و تحلیلی بر فیلم «جنگل پرتقال» / ما انقدر‌ها هم آدم‌های جالبی نیستیم!

کوله‌باری سنگین از گذشته

آنچه که از گذشته برای سهراب باقی مانده کوله‌باری از حسرت، ناکامی، عقده و حسادت است. این سنگینی گذشته در مواجهه با آدم‌ها خودش را نشان می‌دهد. سهراب برای جبران ناکامی‌های گذشته و سرپوش گذاشتن بر حسرت‌هایش، سعی دارد لباس هنرمندی موفق را بر تن کند، ولی خودش در باطن می‌داند که هیچ چیزی در زندگی‌اش نشده است. او نسبت به موفقیت همکلاسی‌های دیگرش حسادت می‌کند و با دیده تحقیر و توهین به دنبال قضاوت دیگران است.

سهراب در زندگی شخصی‌اش نیز چنین روحیه‌ای داشته. او در دوران دانشجویی فردی بی‌وجود و محافظه‌کار بوده و حالا به دنبال ساختن چهره‌ای قهرمان‌گونه از خودش است. او حتی در مواجهه با دختری به نام مریم که زمانِ دانشجویی شیفته و دلداده‌اش بوده با تحقیر و تمسخر برخورد می‌کرده و رفتار‌های زننده او با همکلاسی دخترش، موجب به وجود آمدن زخم‌هایی عمیق بر روح جان مریم و تغییر پیدا کردن مسیر زندگی او می‌شود.

تشنه دیده شدن

سهراب مغرور و گند دماغ است، ولی به شدت می‌خواهد دیده شود و مورد تشویق قرار بگیرد. حفره‌ای در وجود او دنبال تائیدشدن و تحسین شدن می‌گردد. به همین خاطر او در مواجهه با دانشجویان تازه وارد، دنبال پر و بال دادن به زمان دانشجویی خودش و نقد وضعیت حاضر دانشگاه و دانشجویان است.

اوج این مورد تائید قرار گرفتن و دیده شدن برای سهراب، به زمان خواندن نمایشنامه‌اش برای دانشجویان تازه وارد برمی‌گردد. زمانی که او در حالتی میان آگاهی و هوشیاری، مورد تشویق دیگران قرار می‌گیرد و حسی خلسه‌آور از رضایت و خشنودی برایش به وجود می‌آید.

برای آدمی با چنین شخصیت و عقبه‌ای، بازگشت دوباره به شهر محل تحصیل، یعنی مرور خاطراتِ گذشته. سفر به تنکابن پس از گذشت سالها، این فرصت را به سهراب می‌دهد تا درباره کار‌های گذشته‌اش فکر کند. او همچنین در خلال همین سفر، متوجه ضعف‌هایش می‌شود و مقاومتش جهت نپذیرفتن خودش را کنار می‌گذارد. فرصت دیدار دوباره با دوستان قدیمی، دانشجویان تازه وارد و مریم، باعث می‌شود تا سهراب تاملی درباره غرور کاذب و منیت‌های آزاردهنده‌اش داشته باشد. او حتی در پایان فیلم از ظاهر خودش نیز فرار نمی‌کند و با پذیرفتن کم مویی و کچلی‌اش، دیگر دنبال پوشاندن حفره‌های خالی سرش نیست.

آغازی برای تغییر

در پایان فیلم سهراب، مسیر ساده قبلی را برای برگشت به تهران انتخاب نمی‌کند. او می‌خواهد به آرزوی قدیمی و قلبی اش برسد و برای بازگشت مسیر جاده الموت را انتخاب می‌کند. او در ملاقاتش با مریم و تلاش دوباره برای به دست آوردن و شکست خوردنش، درس مهمی را یاد می‌گیرد. اینکه فرصت‌های زندگی سریع‌تر از چیزی که بتوان فکرش را کرد، از دست می‌رود. این سفر در حکم تصفیه روحی برای سهراب است. حالا او کمی جسارت رفتن به سمت آرزوهایش را پیدا کرده، حتی اگر نیاز باشد برایش خطر می‌کند. رفتن از جاده کوهستانی الموت با وجود بارانی بودن مسیر، آغاز این راه است.

در پایان فیلم، سهراب قرار است با یک مدرک دانشگاهی به خانه برمی‌گردد، اما تغییر و دگرگونی برای او بیشتر از گرفتن مدرک است. سفر به گذشته، چیز‌هایی را در وجود او تغییر داده است. او بعد از این سفر با درکی بهتر و درست‌تر از خودش، می‌تواند به قضاوت کار‌ها ورفتارهایش بنشیند.

شخصیت سهراب در طول فیلم، شخصیتی دوست‌داشتنی نیست، اما با این وجود ما با او همراه می‌شویم و حسی از ترحم و دلسوزی برایش داریم. این باورپذیری درست شخصیت به کارکرد درست فیلمنامه برمی‌گردد. شخصیت سهراب بدون اغراق در شخصیت‌پردازی، می‌تواند یکی از همین آدم‌های معمولی شهر با حسرت‌ها و افسوس‌هایش باشد.

نقد و تحلیلی بر فیلم «جنگل پرتقال» / ما انقدر‌ها هم آدم‌های جالبی نیستیم!

کارکرد درست لوکیشن

آرمین خوانساریان در کارگردانی «درخت پرتقال» بدون ادا و ادعا، به دنبال روایتی درست از فیلم است. او در طول فیلم دچار هیجان‌زدگی و خودنمایی در کارگردانی نمی‌شود و با تمرکز بر داستان، به دنبال گفتن قصه‌اش است. قاب دوربین در تمام سکانس‌ها به اندازه و به قاعده است و جذابیت‌های بصری لازم را به همراه دارد.

یکی از نکات جالب دیگر «جنگل پرتقال»، استفاده درست و هوشمندانه از لوکیشن است. از همان اولین سکانس‌ها که سهراب خود را در خودرو و در جاده چالوس می‌بینیم، حس دلپذیرِ بودن در شمال را احساس می‌کنیم. خوانساریان با استفاده درست از مناظر زیبای شهر تنکابن مثل پل تاریخی و بام شهر، لوکیشن را به درستی در خدمت داستان، قرار داده است.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۹
زهره
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۵۷ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۰
1
27
به عنوان مخاطب عام این فیلم در عین سادگی بسیار زیبا و جذاب بود و نقدی که برای داستان نوشته شده بسیار دقیق و حرفه ای می باشد. ممنون
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۰۶ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۸
1
19
دقیقا از همون فیلم‌هایی هست ک مخاطب خودشو پیدا میکنه
فیلم عالی
نقد عالی✅
ماهان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۲۱ - ۱۴۰۲/۱۰/۳۰
0
19
بعد مدتها یک فیلم عالی و جذاب دیدم. چقدر به زندگی همه ما شبیه است. شناخت خود و زندگی درست مدرک مهمتری است برای همه.
میلاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۵۶ - ۱۴۰۳/۰۱/۰۷
1
14
دقیقا درست و منطقی نقد کردید این حس کمالگرایی که تا قبل از واکنش غیر منتظره مریم در خونه که همراه سهراب بود تو هیچ نقدی نخوندم وخیلی دقیق اشاره شده اون سنگ های تو جاده که اخر فیلم که نشانه موانع بود
پناه
|
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
|
۰۶:۳۸ - ۱۴۰۳/۰۱/۰۸
0
1
چیزی که بودرو تو چشم همه میکرد به خاطر عقده دیده نشدن. فعال و پر دغدغه بوده
پناه
|
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
|
۰۶:۳۸ - ۱۴۰۳/۰۱/۰۸
4
0
رفتارش باعث شد دیده نشه.‌مشکل انظباطی داشته سر دبیر نشریه بوده . قهرمان بسازه؟ حسادت؟
فربد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۱۹ - ۱۴۰۳/۰۱/۰۹
2
9
بهترین سکانس
سکانس آخر بود که وقتی سنگ هارو دید میخاست با دنده عقب برگرده (کنایه به برگشتن گذشته) ولی تصمیم گرفت موانع و سنگهارو رو کنار بزاره و نشون میده شخصیت پخته شده و دیگ از گذشته رها شده
عرفان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۳۶ - ۱۴۰۳/۰۱/۱۳
0
9
و یک نکته دیگه که به نظرم حائز اهمیت بود در این فیلم این هست که در زندگی ممکنه گاهی موقعیت های طلایی پیدا بشه مثل داشتن یک معشوقه خوب یا حتی مشهور شدن و با تصمیم اشتباه همش نابود بشه
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۱۵ - ۱۴۰۳/۰۱/۲۰
2
0
اخر فیلم بسیار ساده انگارانه تموم شد ابنکه دختره علیرغم اونهمه بدی که در حقش کرده یهویی همه چیزو یادش میره و رفتارش صدو هشتاددرجه عوض میشه مسخره بود
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار