جوان آنلاین: اثری که هم اینک در معرفی آن سخن میرود، دربردارنده خاطرات زندهیاد محمدجواد صاحبی است که از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ضبط و از سوی انتشارات همان مرکز، روانه بازار نشر شده است.
تارنمای ناشر در معرفی این مجموعه- که به همت حجتالله علی محمدی تدوین گشته- نکات ذیل را مورد اشاره قرار داده است:
«ثبت و ضبط اسناد، مدارک و خاطرات افراد و گروههایی که انقلاب اسلامی ایران را به پیروزی رساندند و در تثبیت و استمرار آن کوشیدند، حائز اهمیت فراوانی است. مرکز اسناد انقلاب اسلامی با درک صحیح این اهمیت و با هدف تبیین و تدوین تاریخ انقلاب اسلامی، به جمعآوری و تدوین خاطرات و اسناد بسیاری از مبارزان و خادمان انقلاب اقدام کرده است. آقای محمدجواد صاحبی از مبارزان جوان قبل از انقلاب است که در حوادث پیش و پس از آن، نقش ویژهای ایفا کرده است. آنچه پیش رو دارید مجموعه خاطرات ایشان است که در پنج فصل به خوانندگان ارائه میشود: فصل اول به زندگینامه، خانواده و تحصیلات راوی اختصاص دارد. در فصل دوم با عنوان قبل از پیروزی، از وقایع، حوادث و شخصیتها در پیش از انقلاب سخن به میان آمده است. وقایع مربوط به پیروزی انقلاب و فعالیتهای آموزشی، فرهنگی و انتشاراتی راوی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در فصل سوم گنجانده شده است. وی در فصل چهارم، از حضورش در مؤسسه کیهان و مدیریتش بر کیهان اندیشه و ارتباط با اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی میگوید. فصل پایانی نیز به آثار و فعالیتهای علمی وی در قالب برگزاری کنگرهها اختصاص دارد...».
راوی فقید ضمن بازگویی رویدادهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به نکات جالبی پیرامون سفر فرح دیبا به شاهرود اشارت برده است.
وی در باب صحنهسازیهای ساواک در فرایند استقبال از نامبرده چنین میگوید: «در سال ۱۳۵۲ یا ۱۳۵۳، فرح با تبلیغات سنگین حکومتی به شاهرود آمد. ما با بعضی از دوستانمان مثل شهید تهرانی درصدد بودیم، عکسالعملی نسبت به این سفر تدارک ببینیم، ولی جو شهر را برای این کار آماده ندیدیم. در آن روز ما را تا ساعت ۴ یا ۵ بعد از ظهر که لحظهورودش بود، در دبیرستان نگه داشتند و اجازه خروج به کسی ندادند! آنها جمعیت دانشآموزان را به استقبال فرح بردند... او هم یک مسیری را با جیپ سر باز طی کرد تا یک نمایشی داده باشد. از نکات جالب سفر فرح به شاهرود، این بود که آنها تلاش زیادی کردند روحانیون را برای استقبال از فرح بیاورند، ولی با اینکه روحانیت شهر ما غالباً انقلابی نبودند، هیچ کدامشان حاضر نشدند به استقبال از او به خیابان بیایند یا در این باره اقدامی انجام دهند. آنها هم که دیدند برای تبلیغاتشان حضور روحانیت را لازم دارند و عدمحضور آنها ممکن است دردسرهای زیادی ایجاد و تبلیغات سفر را بیاثر کند، سراغ بچههای دبیرستان رفتند. فردی را که کلاس نهم یا دهم بود، ملبس به لباس روحانیت کردند. صحنه مضحکی شدهبود، زیرا آن لباس به اندازه بدن او نبود و عمامهای هم که بسته بودند، غیراستاندارد بود و این را حتی عوامالناس هم تشخیص میدادند و به آن میخندیدند! به هر حال او را در یک نقطه از خیابانهای شهر نشانده بودند که وقتی فیلم و عکس میگیرند، بگویند که بعضی از روحانیون هم حضور داشتند...».