برای شناخت تاریخ دوران پهلوی و رجال سیاسی وابسته یا مخالف آن، میتوان از منابع گوناگونی استفاده کرد. منابعی چون: خاطرات، روزنامهها، فیلمها و عکسها، اسناد ساواک و... از این قبیلند! اما قطعاً یکی از منابع بسیار گویا برای شناخت بهتر دوران پهلوی، مطالعه اسناد لانه جاسوسی است. در واقع به دلیل وابستگی شدید رژیم پهلوی به امریکا و تبعیت بیچون و چرای حاکمان این رژیم از سیاستها و فرامین مسئولان ایالات متحده، میتوان از میان اسناد جاسوسی این سفارتخانه سابق در کشورمان، اطلاعات بسیار ارزشمند و جالبی از آن دوران به دست آورد. همچنین این اسناد حاوی اطلاعات بسیار ارزندهای درباره رجال سیاسی آن عصر است که از منظر آن میتوان شناخت عمیقتری از موافقان و مخالفان حکومت پهلوی دوم به دست آورد. در مقال پی آمده، از منظر اسناد لانه جاسوسی نگاهی داشتهایم به مواضع، عملکرد و ارتباط شاهپور بختیار (آخرین نخستوزیر شاه) با امریکاییها. امید آنکه مفید آید.
در کیستی آخرین نخستوزیر شاه
شاپور بختیار در سال ۱۲۹۳. ش و در میان طایفه پاپی ایل بختیاری به دنیا آمد. پدرش محمدرضا (معروف به سردار فاتح) و مادرش نازبیگم نام داشت. پدربزرگ مادری بختیار، نجفقلی صمصامالسلطنه از رجال دوره قاجار بود که دو بار در سالهای ۱۲۹۱ و ۱۲۹۷ شمسی و در دوره پادشاهی احمدشاه قاجار، به نخستوزیری رسیده بود. شاپور بختیار تحصیلات دوره ابتدایی را در شهرکرد گذراند و تحصیلات متوسطه را ابتدا در اصفهان و سپس در بیروت به پایان رساند. او مدرک دیپلم خود را از مدرسه فرانسوی بیروت دریافت کرد. آشنایی او با دنیای سیاست و نظریات سوسیال دموکراتها و علاقه به فرهنگ و ادبیات فرانسه خصوصاً شعر، از همان دورانی که در دبیرستان فرانسویها درس میخواند، شروع شد و تا آخر عمر با او باقی ماند. بختیار پس از آن برای ادامه تحصیل، به همراه پسرعمویش تیمور بختیار (اولین رئیس ساواک) به فرانسه رفت. اما همزمان با این سفر، ماجرای قیام عدهای از سران بختیاری علیه حکومت خودکامه رضاخان پیش آمد. کمی بعد با سرکوب آن قیام مسلحانه، پدر او و تعدادی از بزرگان و سران ایل بختیاری دستگیر و زندانی شدند. در نهایت سردار فاتح به همراه چهار تن دیگر از خویشاوندانش به جرم «شورش مسلحانه» و در سال ۱۳۱۳. ش اعدام شدند. این اتفاق موجب شد شاهپور مجبور شود به ایران برگردد و به رتق و فتق امور خانوادگی خود بپردازد. سه سال پس از آن، اما شاپور بختیار به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن ثبت نام کرد و به این ترتیب تحصیل وی، در رشته حقوق آغاز شد و تا مقطع دکتری ادامه پیدا کرد. اما جالب است که وی با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه توسط نازیها، تحصیلات را رها کرد و به نهضت مقاومت ملی فرانسه پیوست و به عنوان یک سرباز خارجی ارتش فرانسه در گردان اورلئان، در راه آزادی فرانسه جنگید! به هرحال بختیار پس از جنگ و اتمام تحصیل، در سال ۱۳۲۴. ش به ایران برگشت و از همان مقطع که همزمان با آغاز جریانات مربوط به ملی ایران بود، فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد. (۱) وی از آن سال تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. ش، علاوه بر عضویت در جبهه ملی ایران، سمتهای گوناگونی، چون مدیریت اداره کل وزارت کار استان خوزستان و سپس معاونت وزارت کار را برعهده داشت. او بعد از کودتا بدون هیچ بازداشتی، به فعالیت اقتصادی روی آورد، اما در سالهای بعد به دلایل سیاسی و به همراه چند تن از رهبران جبهه ملی دستگیر و زندانی شد. البته هیچگاه زمان زندانی بودن وی، از شش ماه و نیم بیشتر نشد. (۲)
توجه ویژه امریکاییها به بختیار
به دلیل گرایش عمده اعضای جبهه ملی ایران به غرب، سفارت امریکا در تهران توجه ویژهای به آنها داشته است. در میان این اعضا، شاپور بختیار به علت شیفتگی عجیبش نسبت به مغرب زمین و اندیشه لیبرالیسم، به شکل خاصتری مورد علاقه مأموران سفارت امریکا قرار گرفته است، به طوریکه جلد دوم اسناد لانه جاسوسی، پر از اسنادی است که به رصد عملکرد بختیار اختصاص دارد. آنها حتی به جمعآوری اطلاعات شخصی وی و ازجمله خصوصیات اخلاقیاش نیز علاقهمند بودهاند، چنانچه در یکی از اسناد ضمن تحلیل شخصیتی بختیار آمده است: «بختیار به علت تحصیلاتی که داشته، در انتخاب لباس و نحوه رفتار خود بیشتر از آنکه ایرانی باشد، اروپایی است و در مکالمه فارسی خود، الفاظ فرانسوی یا انگلیسی به کار میبرد. او طی اقامتش در فرانسه، با یک زن فرانسوی ازدواج کرد که از او چهار فرزند دارد....»
همچنین در سند دیگری درباره فعالیتهای اقتصادی و شغلی وی، این اطلاعات به چشم میخورد: «بختیار سالها برای IMDBI [یک شرکت فرانسوی که به شکل مشترک با سرمایه گذاری بنیاد پهلوی تأسیس شده بود]کار کرده است. او مدتی به عنوان سرپرست کارخانه نساجی وطن و زمانی دیگر به عنوان سرپرست طرح فولاد - که به وسیله IMDBI با یک شرکت فرانسوی تأسیس شده بود- کار میکرد. ۳۲ سال قبل IMDBI مجبور شد او را اخراج کند. بعدها بختیار مدتی سرپرست کارخانه شیشهسازی آبگینه بود، اما نتوانست مدت زیادی را با صاحب آنجا یاسلی (یاسینی مترجم)، مرد وحشتناکی که در ایران به عنوان سلطان شیشه شناخته شده، خوب تا کند....» (۳)
البته باید توجه داشت که امریکاییها مدتها قبل از سال ۵۷، با شاپور بختیار ارتباط برقرار کرده بودند و حرکات و مواضع او را زیر نظر داشتند. در مقابل بختیار هم به امریکاییها توجهای ویژه داشت و به دنبال به دست آوردن حمایت آنها بود. مثلاً در یکی از سندها که در تاریخ ژوئن ۱۹۶۱. م (خرداد ۱۳۴۰. ش) و به شماره گزارش ۵۵۷۹ تنظیم شده است، مأمور سفارت در مصاحبه با شاپور بختیار، از موافقت کامل وی با قرارداد کنسرسیوم (قرارداد نفتی استعمارگرایانه ایران و امریکا که بعد از کودتا امضا شد) خبر میدهد. در بخشی از این سند بختیار اظهار داشته است: «هر سیاستی که در نهایت در مقابل کنسرسیوم انتخاب میشود، باید سیاستی باشد که به وسیله موقعیت و شرایط زمان دیکته شود. البته وقتی زمان برای موافقت نفت میرسد، هر نوع تجدیدنظری باید از طریق بحث و گفتگو صورت پذیرد و نه از طریق اقدامات حاد و ناگهانی. آنهایی که با سر و صدا صحبت از توقیف میکنند، از طرف جبهه ملی مورد تنفر هستند. یکی از دانشجویان در دانشگاه میگفت: مرگ بر کنسرسیوم و ما او را اخراج کردیم. هیچ کسی که تا این حد از سیاستهای رسمی جبهه ملی به دور باشد، حق ندارد اظهار نظر عمومی در پشتیبانی از جبهه ملی بکند....» (اسناد لانه جاسوسی، جلد ۲، ص ۶۵۰)
و یا مثلاً در سند دیگری که در مهر همان سال (۱۳۴۰. ش) و به شماره ۵۷۲۸ تنظیم شده، مأمور سیاسی سفارت گزارشی کامل از اختلافات جدی میان شاپور بختیار با کریم سنجابی در تصمیمات داخلی جبهه ملی نوشته است. در بخشی از این سند آمده است: «زمانی قبل از تظاهرات ۳۰ تیر ۱۳۴۰ جبهه ملی، کریم سنجابی رئیس کمیته اجرایی این جبهه، به شاپور بختیار گفت مقرون به صلاح خواهد بود که او از سمت خود به عنوان سرپرست کمیته تشکیلاتی استعفا دهد، زیرا معلوم شده بود که بسیاری از اشخاص نسبت به کنترل کمیتههای مهم جبهه ملی از سوی حزب ایران ایراد داشتند (این موضوع از سوی منابع مستقل موثق تأیید شده است.) بختیار از این پیشنهاد دلخور شد. بختیار از جمله آنهایی بود که به خاطر شرکتش در تظاهرات ۳۰ تیر زندانی شده بود، ولی پس از آزادیاش ضمن بحثی با حضور اللهیار صالح، سنجابی اصرار کرد که بختیار استعفا دهد و بدین ترتیب راه دیگری برای بختیار باقی نماند. بختیار سخت خشمناک شد و تصور کرد که سنجابی به خود اجازه داده است که احساسات شخصیاش بر موضع او نسبت به این مسئله غالب شود. سنجابی معتقد بود این قدمها صرفاً به خاطر منافع جبهه ملی برداشته شده و اینکه او شخصاً نسبت به بختیار علاقه دارد. بختیار ابتدا از شرکت در جلسات کمیته اجرایی خودداری کرد، ولی در مهرماه باز در این جلسات حضور پیدا کرد و سنجابی احساس کرد دلخوری بختیار، به تدریج کاهش مییابد و به مرور زمان این حادثه فراموش خواهد شد. سنجابی کفیل ریاست کمیته سازمانی است... اعضای جبهه ملی از دشواری روابط بین بختیار و سنجابی آگاهند و احساس میکنند این دشواری از آن سرچشمه میگیرد که سنجابی میخواهد بختیار را از صفوف مقدم فعالیتهای جبهه ملی بر کنار کند، زیرا از قرار معلوم بین بختیار و شاه کدورتهایی وجود دارد و شاه شخصاً مخالف بختیار است....» (اسناد لانه جاسوسی، جلد ۲، ص ۶۵۶)
امریکاییها و ماجرای نخستوزیری بختیار
با اوجگیری روند انقلاب اسلامی در پاییز ۵۷ و سپس سقوط دولت نظامی ازهاری، مذاکرات دربار با تعدادی از چهرههای ملی برای نخستوزیری آغاز شد. با قبول نکردن پیشنهاد نخستوزیری توسط عمده این افراد، شاپور بختیار این پیشنهاد را با مطرح کردن چند شرط پذیرفت. به این شکل بختیار بعد از جلسات متعدد و به رغم مخالفت کامل جبهه ملی، با پذیرش شروطش از سوی شاه، کابینهاش را در تاریخ ۱۶ دی ۵۷ معرفی کرد که با رأی اعتماد مجلس به کابینه او در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷. ش نخستوزیر شد. اما جالب است که امریکاییها در اوج روزهای انقلاب اسلامی و در جریان مذاکرات دربار برای پذیرش پست نخستوزیری، بیش از شاه و دربار به دنبال جلب حمایت سیاسیون از بختیار و کابینهاش بودهاند! در واقع براساس اسناد لانه جاسوسی، مأموران سیاسی سفارت همچون استمپل، با مذاکره با افراد مختلف، خبر همراه کردن آنها با نخستوزیری بختیار را به وزارت امورخارجه امریکا ارسال میکردهاند. به طورمثال در سند شماره ۴۰ - که در تاریخ ۱۰ دی ۵۷ تنظیم شده است- استمپل از اعلام موافقت میناچی از اعضای نهضت آزادی، با نخستوزیری بختیار خبر میدهد. در بخشی از این سند آمده است: «مطابق گفته میناچی، مهندس مهدی بازرگان رهبر نهضت آزادی ایران نیز با بختیار تا حد مخالفت نکردن موافق خواهد بود، ولی احتمالاً موضع نهایی خودش را تا زمانی که از اهواز دو یا سه روز دیگر بازگردد، مشخص نخواهد کرد. میناچی گفت بازرگان نامههایی از خمینی و شریعتمداری دریافت نمود که شخصاً او را به عنوان رئیس هیئت اعزامی به مناطق نفتی منصوب کردهاند. دیگر اعضای کمیته پنج نفره، آیتالله هاشمی رفسنجانی، مهندس کتیرایی، مهندس حسینی و مهندس صباغیان هستند. میناچی اضافه کرد به طوری که گزارش شده، اردشیر زاهدی پیشنهاد عرضه یک کابینه که به وسیله بازرگان هدایت شود را به شاه نموده است، ولی احتمالاً این موضوع فقط در صورتی که ابتکار بختیار به نتیجه نرسید و رهبران مذهبی کاملاً به زاهدی اعتماد نکردند، به وقوع خواهد پیوست... میناچی پس از اینکه نتیجه این ملاقات مشخص شود، به شریعتمداری تلفن خواهد زد و او را در ۳ ژانویه در قم، برای تحکیم حمایت میانهروها از کابینه بختیار ملاقات خواهد نمود....» (اسناد لانه جاسوسی، جلد ۳، صص ۳۲۴ و ۳۲۵)
وقتی توی دهن دولت بختیار خورد!
بختیار که دولتش را تشکیل داد، شروع به وعده دادن کرد! اما مردم گوش به فرمان امام خمینی بودند و عملاً توجهی به وعدههای او نداشتند. به ویژه بعد از اینکه بختیار شروع به تلاش برای ملاقات با امام و تأیید دولتش نمود، ایشان اعلام کرد تقاضای ملاقات را به شرط استعفای وی میپذیرد. شرطی که بختیار را عصبانی کرد و موجب شد دستور دهد فرودگاهها را ببندند تا مانع ورود رهبر انقلاب به ایران شود. این اقدام او باعث شد مردم به خشم بیایند و در تظاهراتهایشان شدیداً به او و مواضعش حمله کنند. عکسالعمل قوی مردم علیه اقدام به بستن فرودگاه، در نهایت موجب عقبنشینی بختیار شد و بالاخره دستور بازگشایی فرودگاهها را داد. به این ترتیب امام خمینی در ۱۲ بهمن ۵۷ در میان استقبال بینظیر مردم به وطن بازگشت، اما این بازگشت، رویارویی انقلاب را با دولت بختیار بیشتر کرد، زیرا بعد از بیان «من تو دهن این دولت میزنم» امام خطاب به دولت بختیار و اعلام اینکه دولت موقت را در روزهای آینده معرفی خواهد کرد، عملاً سبب شد بختیار و کابینهاش بیاعتبار شود. به هرحال با فرا رسیدن ۲۲ بهمن، بختیار فهمید دولتش آن تو دهنی را خورده و مجبور شد از دفتر نخستوزیری فرار کند. به این ترتیب دولت ۳۷ روزه بختیار به پایان رسید و وی بعد از شش ماه زندگی مخفیانه، به کمک سرویسهای جاسوسی خارجی در ایران توانست با تغییر چهره، گذرنامه جعلی و البته دزدیدن ۶۰ میلیون تومان بودجه نخستوزیری، از ایران فرار کند. (۴)، اما این ماجرا پایان کار بختیار نبود، بلکه با فرارش به پاریس، او به یکی از رهبران جریانهای مخالف و برانداز نظام جمهوری اسلامی تبدیل شد.
امریکا و حمایت از رئیس رهبر نهضت ملی مقاومت
بعد از استقرار شاپور بختیار در پاریس، وی با حمایت کامل مالی، اطلاعاتی و سیاسی کشورهای غربی (انگلیس، فرانسه و امریکا)، نهضت ملی مقاومت را برای مبارزه با نظام جمهوری اسلامی شکل داد. براساس اسناد لانه جاسوسی، امریکاییها بعد از تشکیل نهضت ملی مقاومت، همچنان به بختیار و اقدامات وی توجه ویژه داشتهاند. در برخی اسناد عنوان شده که بختیار با ارتباطگیری با برخی از سران ارتش، افراد مرتبط با آیتالله شریعتمداری، خسرو قشقایی و... به دنبال جلب حمایت آنها برای براندازی نظام اسلامی و ایجاد یک رژیم جایگزین بوده است. به طورمثال در بخشی از سند شماره ۱۷ که در ۱۶ مهر ۱۳۵۸. ش تنظیم شده، آمده است: «بختیار پیشنهاد کرده حمایت مالی نامحدود در اختیار ایل قشقایی بگذارد. او تضمین کرده فوراً تا ۵۰۰ میلیون ریال (حدوداً ۵/۴ میلیون دلار بهنرخ بازار آزاد) تهیه کند. توضیح منبع: قشقایی گفته است که در مورد پیشنهاد کمک مالی، مثل دعاوی بختیار پیرامون حمایت از خود در ایران شک دارد....» (اسناد لانه جاسوسی، جلد ۶، ص ۳۷۶).
اما شاید یکی از جالبترین اوراق مربوط به بختیار در میان اسناد لانه جاسوسی، سندی به شماره ۲۱ باشد که در تاریخ ۱۲ آبان ۵۸، یعنی یک روز قبل از تسخیر سفارت امریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام، تنظیم شده است. در این سند عنوان شده است که بختیار در تاریخ ۷ آبان ۵۸، در سفری اعلام نشده به عراق، دیدارهایی مخفیانه با مقامات این کشور از جمله با صدام حسین داشته است. (اسناد لانه جاسوسی، جلد ۴، صص ۴۲ و ۴۳) دیداری که قطعاً پیش زمینهای برای انجام کودتای نقاب و در صورت شکست آن، پیش زمینهای برای حمایت از حمله صدام و ارتش بعث او به خاک ایران بوده است.
کلام آخر
بعد از شکست کودتای نقاب (پایگاه شهید نوژه) و سپس مقاومت جانانه مردم ایران علیه اشغالگران بعثی، بختیار با اخاذی از کشورهای غربی تا سالها با شعار مبارزه برای شکست حکومت اسلامی، مشغول خوشگذرانی، میخوارگی و زنبارگی در پاریس بود! همین رفتارها هم باعث شد بسیاری از گروهها و افراد مخالف نظام در خارج از کشور، منتقد سرسخت رهبری او شوند. انتقادهایی که در نهایت موجب شد با وجود محافظت پلیس از جان وی، بختیار در ۱۵ مرداد ۱۳۷۰. ش به همراه منشیاش توسط افراد ناشناس ترور و کشته شود.
منابع:
۱- عاقلی، باقر، «روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی»، جلد اول، انتشارات گفتار، چاپ ۱۳۷۰ - ۱۳۶۹. ش، صفحات ۱۹۹ تا ۲۰۶،
۲- عاقلی، باقر، «نخستوزیران ایران»، نشر جاویدان، چاپ ۱۳۷۴. ش، صفحات ۱۲۰۲ تا ۱۲۱۰،
۳- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، «اسناد لانه جاسوسی»، مجموعه ۱۱ جلدی، چاپ ۱۳۸۶. ش، جلد دوم، صص ۶۸۷ و ۶۸۸،
۴- فردوست، حسین، «در ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» - خاطرات ارتشبد سابق فردوست-، انتشارات اطلاعات، چاپ ۱۳۷۰. ش، جلد اول، ص ۶۰۸