همانگونه که برداشت جهانی از جنگ نژادپرستانه و نسلکشی صهیونیستها در غزه این است که امریکا نقش اصلی را در این جنگ داراست، امریکا هم در نگاه صهیونیستی حاکم بر کاخ سفید، اینگونه ارزیابی میکند که آنچه موجودیت رژیم صهیونیستی را در طوفانالاقصی و ادامه آن به خطر انداخته در واقع امریکا را پس از شکست در اوکراین، در غرب آسیا و دریای سرخ با چالش راهبردی مواجه نموده، ایران است؛ لذا واشینگتن در مواضع روشن خود که اخیراً از زبان کامرون، وزیر خارجه انگلیس نیز بیان شد، برای خروج از باتلاق پیامدهای جنگ ضدبشری در غزه، ایران را تهدید میکنند و طی سه هفته گذشته برنامه و اقدامات خود را علیه ایران شروع کردهاند. حمله به پاسگاه انتظامی کشور در راسک، حمله سایبری به سیستم توزیع بنزین، اتهامزنی در حمله به کشتیهای اسرائیلی و حتی اقدامات تروریستی و تخریب در ایران، بخشی از طراحی آنان در واکنش به شکستهایشان در غرب آسیاست که قرار بود در آستانه انتخابات، همانند گذشته با پیاده نظام غربزدگان و مزدوران و منافقین، شورش اجتماعی و بحران اقتصادی برای کشور نیز به اجرا بگذارند. صدور بیانیه هم اندیشی روسیه و کشورهای عربی در مراکش که در بندی از آن سمفونی انگلیسی مربوط به جزایر سهگانه از زبان اماراتیها صادر و بیانیه پایانی هم گنجانده شد. دیپلماتهای ما و همه جهان میدانند که معمولاً در بیانیهنویسیهای هر کشوری موضع خود را بیان و در بیانیه نهایی ثبت میکنند و کارکرد آن نیز متناسب با رویکرد و منافع کشورهای حاضر، متفاوت، ولی فراتر از بازتاب رسانهای و تبلیغاتی نیست.
بیانیه مراکش هم مانند دهها بیانیه شورای همکاری خلیجفارس یا دیگر دیدارهای اماراتی و عربی، خواستار مذاکره دوجانبه یا پذیرش طرح در دیوان بینالمللی شده است که هیچگونه ارزش سیاسی و حقوقی ندارد. روسیه، همانند چینیها که چندی قبل همین رفتار از آنها سر زد، اولویت مناسبات انرژی و مالی و بانکی و تجاری با امارات، سعودی و یارگیری بینالمللی در مقابل امریکا و غرب دارند یا منافع خاص را دنبال میکنند و مطالبات یاد شده اماراتی از دستور کار آنها خارج است یا فاقد اهمیت است. یکباره شاهد رزمایش رسانهای پیادهنظام غربی در کشور شدیم و آن را یک خیانت و نقض حاکمیت ملی و سرزمینی ایران از سوی روسیه تفسیر کردند و امیرکبیر دیپلماسی برجام هم تلاش کرد آن را تا مرز خشم همه گروههای چپ و راست و بزرگتر از آن، یک رویکرد غلط و اشتباه ادراکی در نگاه تعاملی با روسیه کشف نماید. این کنش هدفمند غربزدگان، یکی از ابزارهای فشار مرحلهای در تنگناهای امریکا و غرب و یک فشار راهبردی برای انفعال سازی در سیاست خارجی نسبت به روسیه و چین است تا سطح مناسبات با آنها در دو سال باقی مانده از ریاست دکتر رئیسی به امضای سند راهبردی منتهی نشود. نکته این است که اصل این ادعا، اماراتی و با ریشه انگلیسی است، چرا همین هیاهو و شانتاژ و نظریهپردازی غربزدگان و دیپلماتهایی که دیپلماسی را در تسلیم غرب شدن در برجام و دیگر رویکردهای غربی میدانند، نسبت به امارات و انگلیس انجام نمیپذیرد و آن را نقض حاکمیت سرزمینی ندانسته و سفیر آن احضار نمیشود. دلیل روشن است که عقبه ثروتهای تاراج شده ملی این غربزدگان با ثبت هزاران شرکت از سوی همین پیاده نظام در امارات و در اقمار کشورهای انگلیس محور است. حال مسئله از منظر وزارت خارجه باید اینگونه باشد که در زمین و سناریوی نخنمای شانتاژ گرفتار نشود و حتی اگر لازم است بداند آنچه در بیانیه آمده موضع رسمی و واقعی روسیه است، میتوانست در دیدارهای فوری و غیراعلامی استفسار و اگر لازم به تذکر تا هر میزان هست، در همان ملاقاتها ثبت نماید و اگر همانگونه که رویه همه نشستها و هماندیشیهاست مواضع اعلام شده کشورها در بندها قرار میگیرد، باز هم با تذکرات همیشگی سخنگو اصل ادعا و مطالبه محکوم میشد. البته در ساختار وزارت خارجه روسیه دایناسورهای باقی مانده از دوره اتحاد شوروی یا دوره یلتسین که اشتراک ماهوی و غربزدگی همانند همکیشان خود در ایران دارند وجود دارد و وزارت خارجه باید با درایت و حکمت عمل مینمود و میدان به کسانی که اثبات کردهاند جز وابستگی و دلدادگی به غرب و ویرانی کشور و نظام هنر دیگری ندارند داده نمیشد.
همینها بودند که دو دهه قبل الگوی حکمرانی را در حکومت لائیستی ترکیه معرفی میکردند و اکنون نیز خالصانه برای این اهداف در آرزوهایشان تلاش میکنند و همزیستی کامل با امریکا و غرب را اتوپیای سعادت میدانند.