اثری که هماینک در معرفی آن سخن میرود، روایتی از نضجگیری تا انحلال تدریجی حزب زحمتکشان ملت ایران است که از سوی مرتضی کاشانی بیان میشود. این خاطرات از سوی واحد تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی اخذ و تدوین و منتشر شده است. تارنمای ناشر در معرفی این کتاب به نکات پی آمده اشارت برده است: «در نهضت ملیشدن صنعت نفت ایران، افراد و گروههای مختلف با افکار و گرایشهای گوناگون مشارکت کردند که بازشناسی چهره حقیقی آنان از ملزومات تاریخنگاری نهضت ملی است. چهره و شخصیت دکتر مظفر بقایی کرمانی مشخصات بارزی دارد که گروهی را به دشمنی مفرط و گروهی را به دوستی شدید کشانده است. آنچه از حوادث و رویدادها در این ایام باقیمانده است، چیزی جز خاطرات غبار گرفته شاهدان و احیاناً دستاندرکاران آن نیست. از راههای بررسی شخصیت و عملکرد مظفر بقایی، بازخوانی خاطرات یکی از نزدیکان و محرمان وی یعنی مرحوم مرتضی کاشانی است. مرتضی کاشانی در ایام فعالیت سازمان نگهبانان آزادی و حزب زحمتکشان ملت ایران در کنار بقایی بود و مأموریتهای زیادی را به دستور وی اجرا کرد. وی از برخی مسائل پشت پرده حزب زحمتکشان و شخص بقایی مطلع بود که در خاطرات خود آنها را بازگو کرده است. ولی در مجموع از روایت ایشان میتوان بزرگنمایی در شخصیت و اقدامات مظفر بقایی و شیفتگی وی به شخصیت مصدق را احساس کرد....»
راوی درباره فرآیند شکلگیری و آغاز به فعالیت حزب زحمتکشان ملت ایران چنین میگوید: «پس از موافقت آقای ملکی شروع به اقدام کردیم و آقای میرمحمدصادقی هم کمک کرد و برای مرامنامه، اساسنامه و اسم حزب به مشورت پرداختیم. دو جلسهای برای تعیین اسم حزب تلف شد. روی این موضوع خیلی مشکل داشتیم. وقتی اسم حزب را حزب زحمتکشان ملت ایران گذاشتیم، بقایی از کلمه زحمتکشان زیاد خوشش نیامد. وی گفت اسم بهتر از این وجود ندارد؟ آقای ملکی گفت مثلاً چه باشد؟ بقایی گفت حالا زحمتکشان نباشد، حزب ایران باشد. ملکی گفت حزب ایران داریم، اگر زحمتکشان باشد چه مانعی دارد؟ بقایی مخصوصاً گفت اسم حزب زحمتکشان یدی و فکری باشد تا هم اقشار دانشگاهی و هم کشاورز و کارگر به حزب ما بیایند و عضو شوند. واقعیتی که باید در مورد طرفداران در نظر میگرفتیم، این بود که جمعیت دانشگاه حدودی دارد، ولی جمعیت کشاورز، دهقان و کارگر بسیار زیاد است و همه مملکت زحمتکش هستند. ملکی در اینباره معتقد بود: نیروی دانشگاه نیروی فکری است، این نیروی فکری ما را تقویت میکند، ولی نیروی عظیم ما قشر توده هستند، نمونه آن حزب ایران است که همه استادان دانشگاه در آنجا جمع شدهاند، ولی نیروی توده ندارد. آنجا از توده ملت خبری نیست، به همین جهت ما توده میخواهیم. ما میخواهیم مردم را راضی کنیم... این پیشنهاد ملکی ریشه در اختلافاتی داشت که با حزب توده پیدا کرده بود. وی گفت ما با توده کار داریم و باید حزب توده را شکست بدهیم، ما باید نیروی آن را بگیریم... وی کتاب برخورد عقاید و آرا را که مجموعه مقالات بود، تألیف کرد. عقاید ملکی در دانشگاه نفوذ کرد و اثر گذاشت و حزب توده از حزب زحمتکشان تقریباً شکست خورد! ما بعدها توانستیم سیصد و چند نفر از دانشجویان را جذب کنیم. در دانشگاه طرفدار زیاد نداشتیم و بیشتر اعضا از دانشگاه پلیتکنیک بودند. از این نیروی دانشگاه، همیشه عصرها بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر از دانشجویان و مهندسان در حزب فعالیت میکردند....»