جوان آنلاین: چندی پیش بود که مادر شهید مفقودالاثر حسین خانی بعد از چهار دهه انتظار خبر یافتن پیکر فرزندش را شنید. شهید حسین خانی در ۲۰ بهمن ۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید و پیکرش ۴۰ سال در منطقه ماند. او آمد تا دیداری با مادرش تازه کند. مادری که به حسین قول داده بود در شهادتش گریه نکند و اشکی نریزد و دلتنگیهای مادرانه عذرا جوانی با اشکهایش بر مصائب حسین (ع) تسلی مییافت. آنچه پیش رو دارید، ماحصل همکلامی ما با مادر شهید تازه تفحص شده حسین خانی است که با هم میخوانیم.
مهربان و دلسوز
همین که خبر شناسایی و بازگشت دردانهاش را میشنود، اشکهایش بیاختیار جاری میشود. مادر میداند آرزوی حسینش گمنامی بود، اما خواست خدا بر این بود که ۴۰ سال صبوری مادرانه بیپاسخ نماند. عذرا جوانی مادر شهید حسین خانی و متولد سال ۱۳۱۷ و زاده شهر بیرجند است. او میگوید: من به جز حسین پنج فرزند دیگر دارم و او فرزند چهارم من بود.
حسین پسری مهربان و دلسوز بود. خوش خلق و خوش خنده و بسیار هم درسخوان و زرنگ. احترام بزرگترها را داشت. به خصوص احترام من و پدرش را. نه از او تندی دیدیم و نه صدایش را برای ما بلند کرد.
راه خدا و راه اسلام
مادر در ادامه میگوید: حسین در یک خانواده مذهبی رشد پیدا کرد. من و پدرش سواد قرآنی داشتیم و معیار و راه زندگی ما راه خدا و اسلام بود. انقلاب که پا گرفت همراهش بودیم و همراهیاش کردیم. آرمانهای امام و انقلاب را سرلوحه خود قرار دادیم. بچهها هم در همین مسیر رشد پیدا کرده و پیش رفتند و همراه ما بودند. آن زمان رادیو و تلویزیون هم تأثیر خودش را روی بچهها داشت. حسین بین بچهها بیشترین تأثیر را گرفت و الحمدلله چنین عاقبت بخیری نصیبش شد.
ستادهای پشتیبانی جنگ
او از روزهای آغازین جنگ و کمکرسانیها به جبهه میگوید: در روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی من به همراه تعدادی از همسایهها، مشغول خدماترسانی به رزمندهها بودیم. نان میپختیم و خیاطی میکردیم. هر کاری از دستمان بر میآمد انجام میدادیم تا کمکی برای رزمندهها باشیم. حسین زمانی که به جبهه رفت سال دوم هنرستان بود و در رشته برق تحصیل میکرد. او اولین رزمنده خانواده و آرپیجی زن بود. بعد از او پدرش هم راه جبهه را در پیش گرفت. ما هم که در ستادهای پشتیبانی جبهه فعال بودیم، سه مرتبه به جبهه اعزام شد. حسین متولد ۲۰ بهمن سال ۱۳۴۶ بود و دقیقاً در ۲۰ بهمن ۱۳۶۱ هم شهید و مفقودالاثر شد.
در منطقه جا ماند
مادر به شاخصههای اخلاقی شهید اشاره میکند و میگوید: حسین خیلی کم صحبت میکرد. بیشتر مشغول مطالعه و خطاطی بود و گوش به زنگ صحبتهای امام تا پیامی دریافت کند. او رفت و ۴۰ سال مفقودالاثر بود. دوستانش میگفتند نمیتوانیم با مادر حسین رو در رو شویم و بگوییم پسرتان را در منطقه جا گذاشتهایم!
گویا او و همرزمانش در محاصره قرار میگیرند و بعد از شهادت پیکرشان در منطقه جا میماند. خبر شهادتش را که شنیدم خدا را شکر کردم. به پسرم قول داده بودم به سفارشش عمل کنم و گریه نکنم. هر زمان دلتنگش میشدم، برای امام حسین (ع) گریه میکردم. آخرین وعده خداحافظی، سفارش زیادی برای خواهرش داشت. به همسایهها سپرده بود در نبود او مراقب خواهرش باشند.
سخن پایانی
مادر در پایان از شوق حضور مردم در مراسم تشییع فرزندش میگوید: وقتی حسین بعد از ۴۰ سال به خانه باز گشت. خوشحال شدم. اشک ریختم و دلتنگیهایم را با او مرور کردم. مردم و مسئولان هم در مراسم تشییع پیکر سنگ تمام گذاشتند. تشییع شهدای دوران دفاعمقدس برایم مرور شد. همان شور و حال و همان اشتیاق حضور را داشت. خداوند خیر نصیبشان کند.