سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: داود اسماعیلی (روانشناس و مدرس دانشگاه): اعتماد به نفس یا خود توانمندی یک متغیر اثربخش و کیفی از منظر علم روانشناسی و علوم رفتاری بوده و جنبه رشد و رسش در آدمی دارد و پیشنیاز عزتنفس یا همان خودارزشمندی و لازمه مرحله سوم رشد شخصیت، یعنی اتکا به نفس است. تمام انسانها اعتماد به نفس خود را از پدر و مادر که همان «الگوهای والدینی» هستند، فرا گرفته و چنانچه فرزند آدمی دچار «تعارضات دوران کودکی» گشته و الگوهای والدینی سختگیرانه و نه «مقتدر» داشته باشد، به اعتماد نفس به دلیل عدم چهار ویژگی لازم آن که شامل: ترغیب، تحسین، تشویق و تأیید است، دست نخواهد یافت. پس به جای مکانیسمهای مخرب و ناکارآمد تربیت سنتی چهارگانه منسوخ و مردود که شامل: تنبیه، تهدید، توهین و تحقیر است، باید موارد مذکور جایگزین شود تا کودکان به واسطه شخصیت و الگوهای سهگانه تربیتی که شامل توجه چشمی، محبت کلامی و احترام در عمل است، به مهارتهای زندگی عملی دست یابند. با توجه به اینکه پدر و مادر اولین معلم و آموزگار زندگی کودک و نوجوان بوده و خانه نیز اولین مدرسه و آموزشگاه او است، باید محیط آن امن، سالم، پرنشاط و متعالی باشد تا زمینه بلوغ ذهنی، روانی، عاطفی، احساسی و هیجانی آیندهسازان کشور مهیا و در نهایت موجب بالندگی و خودشکوفایی شود.
اعتماد به نفس در شخص هنگامی شکل میگیرد که از منظر تعریف یونسکو فرد به سلامت روانی که انطباق با محیط و شرایط است، دسترسی یابد. عزتنفس تابع رسیدن به خودباوری و پذیرش و تعامل با افراد و اشخاص است. رویکردهای ارتباطی که پس از مهارت خودآگاهی حاصل میشود، عامل تکامل شخصیت و بلوغ اجتماعی است.
نفی خودآزاری و منفینگری، مقدمه و اصل رشد و شکوفایی فردی است. رویکردهای همدلانه و صمیمانه و مهرورزانه با کودک و نوجوان موجبات رسیدن او به عزتنفس را فراهم کرده و به شکلگیری حس مسئولیتپذیری وی کمک میکند و در پس آن کودک مراحل رشد صحیح و کامل را طی کرده و در بزرگسالی نیز رضایتمندی، شادکامی و موفقیت را با تمام وجود احساس خواهد کرد.
چنانچه والدین و مربی و خصوصاً معلم و آموزگاران در دوران ابتدایی یا همان سه سال اول مدرسه بتوانند با ارتباط سالم و مؤثر با کودک، امنیت روحی، روانی و عاطفی وی را تأمین کنند، او در انتخابهای بعدی در سنین بزرگسالی دچار ترس و عدم توانمندی و وابستگی و چسبندگی عاطفی نشده و راه بلوغ و رسش اجتماعی برایش هموار گشته و به خود مراقبتی دست خواهد یافت.
تأکیدات و توصیههای روان درمانگران، مشاوران و روانشناسان خانواده و کودک، حول محور اهمیت دوران کودکی است که تماماً به دلیل شکلگیری شخصیت و الگوهای مشاهده رفتار والدین است. اگر بتوانیم به والدین آگاهی و آموزشهای پیشگیرانه، یاورانه و حامیانه بدهیم، میتوانیم انتظارات متولیان حوزه تربیتی و فرهنگی را برآورده کرده و از به وجود آمدن خانوادههای متزلزل و متلاشی پیشگیری کنیم.
این امر نیازمند اخلاق حرفهای و احساس تکلیف و مسئولیتپذیری مدیران ارشد است که هم متخلق به اخلاق و هم مجتهد در حوزه تخصصی و هم متعهد به معارف عالیه الهی و انسانی باشند. پس راه رسیدن به عزت نفس و اعتماد به نفس نگاهی ملی و ارزش مدار و راهحل محور است. جوامع رشد یافته، پیشرفته و توسعهیافته مسئله خودباوری را درک کرده و اکنون نیز از آن سود جسته و بهرهمند شدهاند. شأن، منزلت و کرامت انسانی مستلزم ادراک، احساس و بینش متعالی و همگانی است. رویکردها و تکنیکهای بینشی، مؤثرترین، مفیدترین و کارآمدترین رویکردهای راهبردی در حوزه علوم انسانی و رفتاری دهههای اخیر در جوامع پیشرفته و رو به گذار است.
دلایل خودباختگی و وادادگی افراد، اشخاص و شهروندان یک جامعه نبود اعتماد به نفس و در نتیجه عدم اتکا به نفس یا استقلال فکری و رفتاری است. راه برونرفت جوامع در حال گذار از این وضعیت، تدبر و تأمل است. ارزشمندی و کیفیت که متغیرهای هدفمندی و جهتیابی علمی در حوزه علوم پایهاند، توان مهارتافزایی و دانشافزایی جمعی هستند. رویکردها و نگرشهای فرد محور، دیگر ناکارآمد و منسوخ شدهاند. باید اندیشید و رفتار کرد. این اصل بنیادین اعتماد به نفس و خودشکوفایی است.
مسیر رشد و بلوغ و تکامل انسانی صعبالعبور بوده و باید با واقعیتنگری به حقیقتنگری دست یابیم. سلامت و بهداشت روانی فرزندان منوط به کسب و رسیدن به اعتماد نفس آنان است. هر چه رضایتمندی از خود و زندگی و الگوهای والدینی بهتر و مؤثرتر شود، احساس رشد و پیشرفت و خودشکوفایی در فرد بیشتر خواهد شد.
اساس رسیدن به عشق که از منظر روانشناسی و علوم رفتاری، احساس تعلق به خود و احساس تعلق به دیگری است، محقق نخواهد شد مگر اینکه تعارضات دوران کودکی در کودک و نوجوان برطرف شود. کودک و نوجوان نیازمند مهر، محبت، توجه و احترام از طرف پدر و مادر است.
ویژگیها و توانمندیهای هر فرد منحصر به خود اوست و در روانشناسی تحت عنوان «ویژگیهای منحصر به فرد» از آن یاد میشود. یعنی تواناییهای ذهنی، رفتاری، جسمی، شخصیتی و قابلیتی افراد را نمیتوان با یکدیگر مقایسه کرد. حتی افکار، احساس، نگرش، بینش، رفتار و عملکرد دوقلوهای همسان هم در این مورد با هم متفاوت است.
پس مرجع اصلی در اعتماد به نفس، پرداختن به کشف توانمندیها و قابلیتهای فردی است. ژان پیاژه، روانشناس معتقد است: مهمترین کار و وظیفه والدی که میخواهند فرزندپروری موفقی داشته باشند، کشف و شناسایی حداقل سه تا چهار هوش از هفت هوش فرزندانشان است.
شخصیت انسان تابع متغیر هوش، باور، ترغیب و تشویقی است که مربی، آموزگار و والدین در عنفوان کودکی نسبت به کودکان روا داشتهاند، وگرنه رسیدن به بلوغ یک فرآیند زیستی صرف و غیرکارآمد، بیاثر و بینتیجه خواهد بود. رشد استعداد و خلاقیت باید هدف ارگانها و نهادهای تربیتی و حاکمیتی و نظارتی باشد تا تعالی و پیشرفت جوامع حاصل شود.
انگیزه و انگیزش را توأمان باید بها دهیم تا دانش و علمی را که فرا گرفتهایم کار بست داشته و به توانستن بینجامد. دانش و علم، دانستن است و مدیریت، توانستن. این تعریف برای کودک و نوجوان راه روشن اعتماد به نفس و عزت نفس را ترسیم کرده و مقصد و مقصود از تحصیل و اشتغال و تشکیل خانواده و مسئولیتپذیری را هموار میسازد. درد ما دانستن نیست، درد، نتوانستن بنا بر کژفهمی، بیبصیرتی و خودکامگی است که متأسفانه آن را در کودکی به فرزندانمان به خاطر تأمین منافع فردی و اولویت دادن آن به منافع جمعی و اجتماعی میآموزیم. راه رشد و تعالی، اعتماد به نفس و صداقت نفس است نه دروغ به نفس. به بیان دیگر تعهد ابتدا نسبت به خود است بعد به دیگری. پایهریزی چنانچه بر معیار عقلایی و منطق صورت نگیرد، تربیت به بیراهه رفته و جامعه دچار استیصال و خودباختگی، بیهویتی و بیاعتمادی نسبت به متوالیان تربیتی میشود. در خاتمه باید تأکید کرد تأیید، تشویق، ترغیب و تحسین کودک در سنین قبل از هفت سالگی بسیار مهم بوده و موجب دلبستگی ایمن وی میشود و از دلبستگی ناایمن در بزرگسالی که چسبندگی عاطفی و شخصیت مهرطلب منفعل را موجب میشود، جلوگیری میکند.