خانه سینما دوست دارد سیاسی باشد، نه نمایندهای برای یک قشر فرهنگی و ترجیح میدهد سیاسی جلوه کند، آنهم در زمانهای که سیاستزدگی میرود تا در عبور از فضایی ملتهب به ساحل آرامش برسد. خانه سینما تمایل دارد سیاسی بنماید، آنهم در روز سینما که باید علیالقاعده از سینما سخن بگوید. این سیاست دوستی و سیاستزدگی از کجا ناشی میشود و قرار است به کجا ختم شود؟ اینکه از کجا ناشی میشود را بهتر است کنکاش نکنیم، اما اینکه سینما را به کجا میبرد، موضوعی است که خیلی روشن است؛ باید گفت به همین جایی که اکنون هستیم. سینمای سیاستزده دقیقاً همین چیزی است که بخش قابل توجهی از فیلمهای بهاصطلاح اجتماعی ما را درگیر خود کرده و جالب است که خانه سینما به همین هم اکتفا نمیکند و صراحتاً در قالب یک بیانیه به بهانه روز سینما خواستار سیاستزدهتر شدن فضای سینما در کشور است!
آدم میماند در ذهن بیانیهنویسان خانه سینما چه میگذرد که به بهانه روز سینما متنی سیاستزده مینویسند و منویات خود را از وضعیت مطلوب جامعه عیان میکنند. به این فرازها دقت کنید: «شاید در نظر برخی کسان، داشتن امید شادی در روزهای نگرانکننده تابستان داغ ۱۴۰۲ بیهوده یا دستکم خوشبینانه باشد. هرچند سینماگران در کنار مردم ایران با چشمهای نگران به افق مبهم آینده خیره شدهاند، اما به تجربه آموختهایم که چگونه امید از دل ناامیدی سر برمیآورد. همه ما در شکل دادن به تاریخ سهم داریم. بازگرداندن ابعاد انسانی به جهان به چگونگی رفتار ما در اینجا و در این روزها وابسته است.»
معلوم نیست عبارت «روزهای نگرانکننده تابستان داغ ۱۴۰۲»، دقیقاً به چه مصادیقی از واقعیت عینی جامعه اشاره دارد، اما مشخص است دوستان دقیقاً ترجیح میدهند چه تصویری از جامعه ایرانی در قالب فیلمهای سینمایی مخابره شود. در واقع گردانندگان نهاد صنفی خانه سینما از لابهلای بیانیه، خود را لو میدهند. آنها مینویسند: «ما میخواهیم سینما زنده بماند تا تصویر مردم ایران را با تمام شادیها یا رنجهای جانکاه، مهرورزیها یا دشمنیها، فداکاریها یا خودخواهیها و مهمتر از همه مبارزه شجاعانه و مطالبه دیرپای آزادی و عدالت، چون گنجی شایگان ثبت و ضبط کند.»
در ادامه بیانیه آمده است: «مایه ناخشنودی است اگر گفته شود در ۳۰ سالگی تأسیس خانه سینما، صنعت فیلم ایران گرفتار جریانهای تنگنظر شده که عمیقاً معتقدند سینمای خوب، سینمای مرده است. آنها در خلق بحران بیسابقهای که جریان تولید، پخش و نمایش را مختل کرده است، مسئولند. ورشکستگی اقتصادی، بیکاری گسترده، تعطیلی یا کمرونقی سالنهای نمایش، ممیزی بیرحمانه محصولات نمایشی در دو مقطع صدور مجوزهای تولید و نمایش، تعطیلی سینمای منتقد اجتماعی تنها بخشی از تبعات عملکرد آنهاست. شاید کسانی میکوشند با بزرگنمایی آمار فروش فیلمها، آن را به حساب رونق سینمای ایران بگذارند، اما آن که میخندد خبر وحشتناک را نشنیده است.»
عبارات بالا به خوبی نشان میدهد که یک ذهن عصبانی پشت این عبارات قلم به دست گرفته و نتوانسته عصبانیت خود را حتی کمی تلطیف شدهتر ارائه دهد. تصویری که بیانیهنویسها از سینمای ایران ارائه دادهاند، همان چیزی است که همواره کوشیدهاند از جامعه ایران در قالب فیلمهای سینمایی ترسیم شود. گویی ناامیدی آنها از اهدافی که در سر میپرورانند و نقشههایی که برای جامعه در سر دارند مثل آرزوهایی بر باد رفته جلوی چشمهایشان رژه میرود و مثل خوره جانشان را میخورد و همین رنجها در قالب یک بیانیه سیاسی عینیت پیدا کرده است.
البته میشود این بخش از بیانیه خانه سینما را منصفانه قلمداد کرد: «سینمای ایران گرفتار جریانهای تنگنظر شده که عمیقاً معتقدند سینمای خوب، سینمای مرده است!» بله، یکی از مهمترین این جریانها خود خانه سینماست. گرچه اعضای این خانه که بدنه اصلی را تشکیل میدهند و همواره نظر آنها در معادلات این نهاد جایی ندارد از دیروز تا امروز صرفاً قربانی این نگاههای تنگنظرانه بودهاند، بدنهای که نیازمند رسیدگی صنفی است، اما به جایش در خوشبینانهترین حالت و اگر به حساب آورده شوند به آنها فقط خوراک سیاسی تعارف میشود.
بیانیه خانه سینما در روز سینما به وضوح نشان میدهد عدهای از اینکه سینمای ایران، سینمای امید باشد یا به سوی امید برود و جامعه را نیز با خود همراه کند به طرز مرگباری هراسانند، پس چه بهتر که آیههای یأس را واگویه کنند. سینما امروز با آنچه باید باشد، فاصله زیادی دارد. هنوز محتوای آثار با حقیقت جامعه نسبتی دقیق و درست برقرار نکرده است. با این حال سینما با تمام ضعفهایش هنوز زنده و عجیب است که گردانندگان خانه سینما از همین مقدار زنده بودن غمگین و وحشت زدهاند.