جوان آنلاین: محمدرضا کمیلی مجری، نویسنده و محقق پاکستانی توانسته با فعالیتهای خود دروازههای جدیدی به روی عرصههای فرهنگی میان دو کشور ایران و پاکستان بگشاید. کتاب «ملک خداداد» وی پیش از این از سوی مسئولان ارشد ایران و پاکستان مورد توجه قرار گرفته بود. کمیلی اکنون با اثر جدیدش به نام «مون سون» که نگارش زندگینامهای به سبک رمان است، شخصیت چمرانگونه شهید دکتر نقوی را در ایران به تصویر کشیده است. با او در حاشیه سفر ریاست جمهوری به پاکستان و پخش اولین سریال پاکستانی در رسانه ملی گفتگو کردهایم.
دلبستگی مردم ایران و پاکستان به واسطه اشتراکات فرهنگی و همچنین واقعه عظیم انقلاب اسلامی از دیرباز مستحکم بوده است. چه شد که تصمیم به نگارش کتاب «مون سون» گرفتید؟
در مسیر فعالیت برای تقریب روابط مردمی ایران و پاکستان به دنبال شخصیتهایی میگشتیم که در طول تاریخ نقشآفرینیهای بزرگی کرده باشند. شهدا همیشه خاص بودهاند و برای مردم هر کشور اعتباری ویژهای دارند. این موضوع صرفاً به کشورهای اسلامی محدود نمیشود، بلکه در کشورهای غیراسلامی هم به افرادی که برای حفظ و حراست از وطن و باور جان خود را هدیه میکنند، احترام گذاشته میشود. به نظرم شخصیت باید آنقدر خاص و ویژه باشد که داستان زندگیاش برای مردم هر دو کشور اهمیت داشته باشد. خیلی اتفاقی با داستان زندگی شهید دکتر سیدمحمدعلی نقوی آشنا شدم و پس از آن با جمعی از دوستان تصمیم گرفتیم برای معرفی این شهید اقدام کنیم. کارهای اولیه در حد انتشار مقاله، گزارش و خبر در خصوص فعالیتهای فرهنگی این اعجوبه پاکستانی بود و بعد به سمت برگزاری یادواره از لاهور تا لاهوت رفتیم. یکی از اهداف جدی برگزاری یادواره که با یک فاصله زمانی چند هفتهای در تهران و مشهد برگزار میشود، این است که نه تنها مردم عادی، بلکه نخبگان فرهنگی هم مانند رحیم پورازغدی و حجتالاسلام پناهیان در خصوص این شهید سخنرانی کنند و کتاب گام مهم بعدی بود. اصلاً قصد نداشتم کتاب را خودم بنویسم، زیرا قلم نوشتاری من بیشتر در فضای رسانهای بود و چندان به ادبیات داستانی و رمان نزدیک نبود. به چند نفر از دوستان صاحبقلم پیشنهاد تألیف کتاب درباره شهید نقوی را دادم و حتی تأکید کردم یک تیم پژوهشی داریم که تمام محتوای مورد نظر شما را تأمین میکنند، ولی پس از چند ماه تلاش، استاد انوری از رماننویسان ارزشی کشور، ضمن راهنماییهای مشفقانه بنده را تشویق به نوشتن کتاب کرد. مطمئن نبودم بخواهم کتابی چند صفحهای درباره شهید نقوی بنویسم، بنابراین کار را با توکل به خدا و توسل به همین شهید شروع کردم و پس از سه سال نتیجه آن کتاب «مون سون» شد.
با وجود نهادها و رسانههای مختلفی که داریم، ولی اسم شهید نقوی اخیراً توسط شما و دوستانتان مطرح شده است. علت این کمکاری در مورد این شهید را چه چیزی میدانید؟
کارهای فرهنگی در حوزه بینالملل به چارچوب رسمی و اداری خلاصه شده است. یکبار به مسئول یکی از خانههای فرهنگ ایران در شهری از پاکستان طرحی فرهنگی پیشنهاد دادم. به نظرم هیچ مشکل خاصی هم نداشت، ولی به من گفتند ما هر کاری انجام میدهیم باید از طرف سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بخشنامه شده باشد. با این نوع نگاه نمیتوان امید چندانی داشت که در سطوح رسمی یک فعالیت فرهنگی بزرگ مردمی انجام شود. دوستان بیشتر به اتفاقاتی مانند روز قدس یا ۲۲ بهمن توجه دارند و ظرفیتهای بینالمللی را اصلاً نمیشناسند. دلیل غفلت از معرفی شهیدی مانند شهید نقوی که ظرفیتهای فراوانی هم دارد، همین است و فکر میکنم تلاش برای معرفی ایشان خیلی پیش از اینکه به بیستونهمین سالگرد شهادت ایشان برسیم باید شروع میشد.
در سفر رئیسجمهور برای اولین بار مسئله تولید مشترک فیلم بین دو کشور مطرح شد، چرا تاکنون با وجود اشتراکات فرهنگی و علاقه مردم پاکستان به ایران چنین امری محقق نشده بود؟
امیدوارم تولید فیلم در مراحل مختلف با جدیت دو طرف پیش برود و خروجی باکیفیتی ببینیم، زیرا عدم همکاری کافی سینمای ایران و پاکستان یکی از خلأهای جدی است. در زمان ضیاءالحق فعالیتهای سینمایی در پاکستان کم شده بود، ولی طی دو دهه اخیر شاهد از سرگیری فعالیتهای سینمایی در این کشور بودیم و تولیدات خوبی مانند «وار» و «یلغار» نیز اکران شدند. به نظرم عدم شناخت کافی، نگاه سخت امنیتی، بیتوجهی به ظرفیتهای مشترک و نبود یک رویداد سینمایی مشترک بین دو کشور باعث شده فیلمسازان دو کشور تلاشی برای داشتن یک تولید مشترک و فاخر سینمایی نداشته باشند.
شما مدتهاست که با مجموعه فرهنگی خود در رابطه با آشنایی دو ملت با یکدیگر فعالیت میکنید. شناخت سینمای پاکستان از ایران چقدر است؟
باید بگویم بسیار کم. فیلمهای کمی از ایران توانستهاند در پاکستان جا باز کنند، ولی نکته جالب این است که دو محصول تلویزیونی ایرانی در پاکستان خیلی شناخته شده هستند و با اقبال مواجه شدند، یعنی «یوسف پیامبر» و «مختارنامه». در روستاهای پاکستان دیدم کودکان دیالوگهای مختار را تکرار میکنند و در خیال خود به نبرد با لشکر ابنزبیر میروند. این نشان میدهد که یک کار فاخر میتواند اثرگذار و ماندگار باشد. به جز این دو سریال تا حدودی هم به «اخراجیها» میتوان اشاره کرد که البته دوبله بسیار بدی داشت. روی هم رفته تولیدات سینمایی و تلویزیونی ایران در پاکستان شبکه توزیع خوبی نداشته و نمیتوان به آن نمره قابل قبولی داد.
برای اولین بار مجموعهای پاکستانی از شبکه تماشا به نام «باتلاق» پخش میشود که از نظر ساختاری ضعیف است. اصولاً اکثر فیلمهایی که از پاکستان در ایران نمایش داده شده، قوت زیادی نداشتهاند. به نظر شما آیا سطح سینما و تلویزیون پاکستان همین حد است یا انتخابها و ارتباطات درست نبوده است؟
پاکستان را نمیتوان در زمینه تولید فیلم سینمایی چندان قوی دانست، ولی یکی از بهترین کشورهای اسلامی سازنده سریال است. بسیاری از سریالهای آن مخاطبان بینالمللی دارد و من در چند جلسهای که با مسئولان صداوسیما داشتم، حس کردم برخی از افراد فضای سریال پاکستانی را میشناسند. فکر میکنم منظور شما سریال «دلدل» باشد. من خودم چندان اهل سریال نیستم، ولی مکرر از دوستان پاکستانی که اهل سریال هستند شنیدهام که این سریال چندان قوی نیست وای کاش سریال بهتری انتخاب میشد. نمیدانم چرا این مجموعه را برای پخش انتخاب کردند، میتوانستند انتخابهای بهتری داشته باشند.
آیا در پاکستان در رابطه با ایران فیلم و سریالی تولید شده است که تأثیرات مثبت یا منفی داشته باشد؟
من چنین چیزی ندیدهام، بعید میدانم در سالهای گذشته هم چنین کاری کرده باشند. البته این یک ضعف بزرگ است.
چرا شهید نقوی را به شهید چمران پاکستان تشبیه میکنید؟
برخی نامها و القاب که برای افراد، بهخصوص شهدا انتخاب میشوند و گاهی شهرت هم پیدا میکنند را شاید نتوانیم به درستی رصد کنیم و ببینیم که چه کسی انتخاب کرده است. شهید نقوی احتمالاً در اولین حضور خود در دفاع مقدس با شهید چمران روبهرو شده و به دلیل تخصص پزشکی و انگیزههای فراوان اعتقادی که داشته مورد توجه ایشان بوده است که پس از بازگشت به پاکستان هم بارها از شهید چمران صحبت و شخصیت ایشان را به عنوان یک انسان بزرگ توصیف کرده است. ممکن است فعالیتهای مستمر شهید نقوی و تحصیلات بالای علمی ایشان باعث شده باشد که اطرافیان او را چمران پاکستان بدانند. تصور میکنم برای اولین بار دوستانش در سازمان دانشجویان امامیه پس از شهادت لقب چمران پاکستان را برایش انتخاب کرده باشند.
از آثار فرهنگی ایران در پاکستان اثر خاصی داشتهایم که مورد توجه مردم واقع شده باشد؟
اخیراً برخی کتب مانند «دا» به زبان اردو ترجمه شدهاند، بهخصوص انتشارات الولایه در این زمینه فعال است. اگرچه کار دوستان ارزشمند است و من به آن احترام میگذارم، ولی فکر میکنم شبکه توزیع آثار هم باید تقویت شود، چراکه مهم است پس از ترجمه خوب یک اثر فاخر، توزیع و معرفی درستی هم انجام گیرد. در نمایشگاه کتاب تهران تنها یک ناشر پاکستانی حضور پیدا میکند که غرفه نهچندان قوی در طبقه دوم به آن اختصاص دارد و همین انتشارات الولایه است. شاید سالهای اول این موضوع قابل قبول بود، ولی پس از گذشت چند سال غیرقابل پذیرش است.
به نظرتان شناخت مردم ایران از پاکستان و برعکس چقدر است؟
بسیار کم. مردم ایران، مردم پاکستان را از دریچه زائرین میشناسند، یعنی پاکستان را آنگونه تصور میکنند که زائرین را میبینند. این خیلی منطقی نیست، زیرا عموم زائرین از اقشار ضعیف جامعه هستند و با توجه به اختلاف طبقاتی فاحش موجود در پاکستان بخش اثرگذار از این کشور هرگز دیده نشده است. نوع نگاه دیگر امنیتی و برگرفته از فعالیتهای گروههای تروریستی است که فکر میکنم این نوع نگاه خواسته دشمنان مشترک است که میخواهند روابط دو کشور را تخریب کنند. پاکستان از جمله کشورهایی است که علاقه فراوانی به انقلاب اسلامی ایران دارد و آنگونه که واشینگتنپست میگوید رتبه نخست علاقه به انقلاب اسلامی ایران را در جهان دارد. در پاکستان هم نگاه مردمی به ایران مثبت است، ولی بدرفتاری برخی افراد با زائرین سبب شده طی سالهای طولانی در این نوع نگاه نیز شکاف ایجاد شود. فکر میکنم مسئولان دو کشور حتی نهادهای مردمی باید حضوری جدیتر و مؤثرتر داشته باشند تا نوع نگاه نیز اصلاح شود.
تفاوت روش و منش ادبی ایران و پاکستان در چه حد است؟ آیا هنرمندان ایرانی میتوانند آثار خود را با ذائقه مردم پاکستان همراه کنند؟
سنگبنای بسیاری از آثار فرهنگی پاکستان به زبان فارسی است. برخی از بزرگترین شعرای تاریخ پاکستان مانند علامه اقباللاهوری ابیات فراوانی به فارسی داشتهاند و سبک معماری آثار دو کشور نیز به هم قرابت دارد. جالب است که بدانید شالیمار باغلاهور را که از بناهای ملی پاکستان است سازنده چهارباغ اصفهان ساخته است! البته ذائقه مردم قدری متفاوت است. مثلاً مردم پاکستان تنوع رنگ را دوست دارند، مانند تنوعطلبی در هنر کامیونآرایی. من سبک رنگآمیزی کامیونآرایی را در برخی سازههای شهری، بهخصوص در مشهد دیدهام و فکر میکنم برای مردم هم جالب باشد یا نستعلیق با تغییراتی در پاکستان استفاده میشود و مهمترین قلم مورد استفاده در نگارشها و کتب است. با این اوصاف اگر هنرمندان کمی آثار خود را به سمت سلیقه پاکستانی پیش ببرند مطمئناً میتوانند در پاکستان هم موفق باشند و نظر مخاطبان را جلب کنند.