جوان آنلاین: مهراب صادقنیا در کانال شخصی خود نوشت: نامه دکتر را میگذارم جلوی منشی. دارد با تلفن همراهش صحبت میکند. خیلی هم صمیمانه و شاد. نامه را میگیرد و لابهلای حرفهایش با کسی که پشت خط است، میگوید «برو بشین تا صدات کنم.» خیلی شلوغ نیست، دو صندلی کنار هم پیدا میکنیم و مینشینیم. خانم قرار است ام آر آی سر و چشم بدهد ولی استرس و نگرانی من بیشتر است. در این چند ماه برای بار چندم است که ام آرآی میدهد. این بار، اما کمی فرق میکند و دلشورههای من بیشتر است. چند دقیقه مینشینیم، یکی دو نفر میآیند و میروند ولی کسی ما را صدا نمیکند. آرام و با احترام به میز پذیرش نزدیک میشوم، میپرسم ممکن است بدانم چند دقیقه دیگر نوبت ما میشود؟ میگوید معلوم نیست، ولی شما روی یک یا دو ساعت حساب کن. باز هم تأکید میکند بنشینید صدایتان میکنم. ثریا میداند که موقعیتهای مبهم آزارم میدهند. اذیت و بیحوصله میشوم از اینکه در وضعیت «معلوم نیست» قرار بگیرم. آرام دم گوشم میگوید اینجا آزمایشگاه است، کلاس دانشگاه که نیست! هیچ چیزش معلوم نیست. مطب دکتر جماعت که آمدی باید این ابهامها را بپذیری. درست میگوید! گفتمان پزشکی، اساساً بخشی از گفتمان کهانت است. تا همین چند قرن پیش کاهنان طبابت میکردند و اگر زور دنیای مدرن نبود شاید همچنان ادامه میدادند. ابهام در ذات ادبیات کهانت بوده و پزشکی همچنان به آن وفادار است. قدیمترها ترس از ایزدان انسانها را مطیع کاهنان میکرد و حالا ترس از بیماری آنها را مطیع پزشکان کرده است. من هم سعی میکنم با «معلوم نیست» کنار بیایم. نیم ساعت میگذرد و صدایمان میزند. وقتی نزدیک منشی میشوم میگوید «کارت بانکی و رمزت را بده». چند ثانیه بعد پیامک آمد: یک میلیون و ۶۵۰ هزارتومان. دوباره میگوید ۲۵۰ هزار تومان هم پول نقد بدهید! میپرسم این برای چیست. جواب میدهد «لازم است!» میگویم «خب یکجا میکشیدید، چرا پول نقد؟» با بیحوصلگی جواب میدهد «نمیتوانم توضیح دهم، نمیشود!» ابهامها یکی یکی دارند اضافه میشوند!... و حالا مانده است ابهامی که در جواب ام آرآی هست.